هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لیسا.تورپین)



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۵۶ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۸
#71
کراب اول به سمت قفسه لاک ها رفت.
- خب حالا از بین اینا کدوم بیشتر به لباس جدیدم میاد؟

کراب سخت مشغول جست و جو بود.
آن طرف تر هم مرگخوران نیز سخت مشغول راضی کردن تسترال بودن.

- تسترالی میای بریم؟
-نمیام!
- چرا نمیای؟
- نمیخوام!

سو با نا‌ امیدی به سمت مرگخواران برگشت.
- هیچی روش جواب نمیده.

لینی جلو تر رفت.
- من حامی حقوق حشراتم و بهتره که تو با من بیای. میخوام ببرمت به یه جای امن.
- جای امن؟ مگه اینجا چه خبره؟ من که اصلا حشره نیستم!
- خب اینکه حشره نیستی مهم نیست. مهم اینکه حشرات هم جزو حیوانات محسوب میشن. پس میتونی بیای با من.

تسترال نگاهی از روی تاسف به لینی انداخت و سرش را تکان داد.
- نمیام.
- بیا بریم دیگه خب این چه کاریه. فکر کردی چون تسترالی هر چی بگی همونه؟

مرگخواران خیلی سریع وارد عمل شدند و لینی عصبانی را از تسترال دور کردند. الان تسترال مهم تر از کراب بود.

- به هر حال باید یه کاری کنیم. بدون تسترال که نمیتونیم بریم پیش ارباب؛ بدون کراب هم نمیشه. تسترال هم که نمیشه بمونه اینجا. عجب گیری کردیم به مرلین.

مرگخواران بی حوصله تر از چیزی که به نظر میرسید بودند ولی بالاخره آنها راهی پیدا خواهند کرد.


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۴ ۱۴:۴۹:۳۸

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۸
#72
لیسا در یک روز معمولی در حال قدم زدن کاملا معمولی بود و به صورت خیلی معمولی هم قهر کرده بود.
همینطور که درحال قدم زدن بود ناگهان بنری بسیار عظیم جلوی در وزارتخانه نظرش را جلب کرد.

استخدام مسئول حمایت از موجودات جادویی


لیسا یک ترم در هاگواتز نگهداری از موجودات جارویی درس داده بود؛ پس برای استخدام وارد شد‌.

یک خانم پشت میز نشین آن جا منتظر بود.

- سلام من قهرم.
- شما استخدام شدین خانم قهر!

لیسا تعجب کرد. بیشتر هم قهر کرد.
- قهر خودتی. من لیسام ولی باهات قهرم. هنوزم که چیزی نگفتم که استخدام شدم.
- به هر حال هر کی که هستین استخدام شدین. فرم عضو گیریتون رو سر این برگه بنویسید بعدش بیاید که من دفترتون رو نشون بدم.

لیسا قلم پر را به دست گرفت و شروع کرد به نوشتن.

نقل قول:
۱- نام و نام خانوادگی و تاریخ عضویت اولین شناسه:

۲- دو موجود جادویی نام ببرید.

۳- ایا در صورتی که یک نفر درحال شکار غیر قانونی موجودات باشد، شما حاضر به جان فشانی برای جلوگیری از انقراض آن ها هستید؟

۴- شما فقط به موجودات جادویی اهمیت میدهید یا برای موجودات غیر جادویی نیز اهمیت قائل هستید؟

۵- چرا موجودات جادویی برای شما اهمیت دارند؟

لیسا کاغذ و قلم را تحویل داد و با خانم پشت میز نشین رفت تا دفتر کار جدیدش را ببیند.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۲۴ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۸
#73
سلام خوبین؟
دسترسی گروهمو پس بدین لطفا!


دسترسیتون داده شد!
خوش برگشتید!


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۲ ۱۶:۱۱:۰۵

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸
#74
- اون درخت بود!

لینی با شک و تردید به درختی که توله سانتور نشان میداد نگاه کرد.
- مطمئنی؟ یادم نمیاد برگای درخت قبلیه قرمز بوده باشه!
- کاملا مطمئنم که خودشه.

لینی به عنوان یک ملکه در این مدت کار های زیادی انجام داده بود. از دو درخت بالا رفته بود، با زنبور ها حرف زده و سپس به با سوسک حرف زده بود.
لینی ملکه ای خسته بود. پس سریعا با توله سانتور موافقت کرد.
- خب باشه بریم بالا.

آن ها خیلی بالاتر از چیزی که انتظار میرفت رفتند.
آن ها خیلی بالاتر رفتند. ولی نمیرسیدند.

لینی نگاهی به اطراف کرد.

- میگم که مطمئنی همین درخت بود؟ پس چرا نمیرسیم؟

توله سانتور هم مانند لینی به اطراف نگاهی کرد.
- آآآ... چیزه... فکر کنم اشتباهی اومدیم! اون درخته!

و با سمش درخت سمت چپی را نشان داد.
لونه زنبور درست در سمت چپ آن ها قرار داشت.

- حالا مجبوریم دوباره بریم پایین.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
#75
نام:
لیسا

نام خانوادگی:
تورپین

گروه:
ریونکلاو

جنسیت:
دختر

چوبدستی:
تهیه شده از چوب کاج و موی تک شاخ و اندازه 25 سانتی متر


پاترونوس:

پنگوئن

ویژگی های ظاهری:
پوست سفید و موهای بلند میشکی. با چشمایی کاملا مشکی و ابرو های سیاه.فقط دماغش بزرگه!


ویژگی های اخلاقی:
همیشه قهره. باهاش حرف بزنین قهر میکنه و حرف نزنین بازم قهر میکنه. در همه شرایط با همه قهره. با تنها کسی که قهر نمیکنه خودشه.
ولی خیلی باهوشه و خیلی سخت کوشه. به خاطر سخت کوشیش قرار بود وارد هافلپاف بشه ولی با التماس های فراوان از این واقعه جلوگیری کرد.


لیسا دورگس. پدرش مشنگ و مادرش ساحرس.
یک خواهر و یک برادر داره که برادرش از خودش بزرگتر و جادوگره.
خواهرش از خودش کوچیکتره ولی مشنگه!
به مرگخوار و مرگخواری و ارباب و علامت شوم و همه چیزایی که توی این دسته قرار میگیرن، عشق میورزه.


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۱۲ ۲۰:۲۶:۰۷

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۴:۴۱ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸
#76
سلام خوبین؟ من اومدم دوباره.

شاید یه دفعه براتون سوال بشه که چرا من نیستم؟
میتونه جوابش این باشه که دیگه سایت برام جذاب نیست.
یا اینکه مثلا درس دارم.

ولی جوابش هیچکدوم از اینا نیست.
جوابش بر میگرده به چندین وقت پیش. برای زمانی که من هنوز مرگخوار بودم.
اون موقع ها یه موضوعی پیش اومد. بعدش من گفتم:
- من میرم وقتی که بزرگتر شدم اون وقت میام.

الان منتظرم تا بزرگتر بشم بعد بیام.
هنوز چند سال مونده شاید. ولی تموم میشه یه روزی.
میام و دوباره مرگخوار میشم. کسی چه میدونه... شاید لیسا دوستیمو ول کردم و بدون قهر برگشتم. با یه اسم جدید.

ببخشید. یادم رفت اینجا نقده!
درخواست نقد این رول رو داشتم.
مثل دفعه پیش تمام سعیم رو کردم کامل باشه.
حس میکنم زیادی طولانی بود و شخصیت مرلین یکم خراب شده.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بارگاه ملکوتی، شعبه خانه ریدل!
پیام زده شده در: ۴:۳۰ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸
#77
- باز کیه؟ بیا تو ببینم!

ولی کسی وارد نشد. مرلین باز هم منتظر ماند.
- در میزنن فرار میکنن؟ چه فرزندان بی ادبی.

- خودت بی ادبی!

مرلین چند ثانیه ای به در و دیوار خیره شد. کسی در اتاق نبود.
- تو هم قابلیت بانزو داری؟ از دیوار هم رد میشی تازه؟

با این حرف، در باز شد و دختری دست به سینه وارد شد.
- اصلا هم شکل بانز نیستم. از دیوار هم رد نمیشم. بی ادبم نیستم. کسی به یه دختر متشخص میگه بیا تو ببینم؟

مرلین چشمانش رو دور داد. سپس سعی کرد مهربان به نظر برسد.
- حالا مشکلت چیه؟

لیسا بغض ‌کرد و زل زد در چشمان مرلین.
- یعنی تا الان تغییری تو من حس نکردی؟

او دوباره سر تا پای دختر را نگاه کرد. با قبلش هیچ فرقی نداشت.
ولی او به عنوان یک مرلین باید تغییری را که توی ذهن لیسا بود را حس میکرد؛ وگرنه ابهتش زیر سوال میرفت.
- خب من به بانز هم گفتم. من سعی میکنم نیروهای فرا انسانیم رو پنهان کنم. مرلینی هستم متواضع.
- یعنی خودم بگم؟
- بگو فرزندم.

لیسا دوباره در چشمان مرلین زل زد. بغضش ترکید.
- مرلین! قهردونم ضعیف شده. من رکورد قهرو توی دنیا داشتم. تونستم توی یک ثانیه پنجاه و شیش تا قهر کامل و هفتاد و هشت تا نیمه قهر داشته باشم.

لیسا سعی کرد با دستانش اشک هایش را پاک کند.
- ولی حالا که قهردون هام ضعیف فقط هر چند دقیقه یک بار میتونم بگم قهرم تازه اونم قلبی نیست. فقط کلمس. خودت که دیدی. از اون وقتی اومدم فقط یه بار نیمه قهر بودم.

مرلین فکر کرد. اگر او را خوب میکرد ظلمی به جامعه کرده بود و اگر دعای لیسا را براورده نمیکرد، کارش را به خوبی انجام نداده بود.
تصمیم گرفت کارش را به خوبی انجام دهد.
- فرزندم دعات برآورده شد. میتونی بری. سر راه هم به عصا بگو دیگه کسی رو نفرسته داخل.

لیسا از خوشحالی چشمانش برق زد.
- یعنی الان دیگه میتونم قهر کنم؟ وای مرلین ممنون.

لیسا از خوشحالی نمیدانست باید چه کند.
- وای از خوشحالی باهات ق... باهات ق... هی چرا نمیتونم بگم باهات ق... دیگه حتی کلمشم رو زبونم نمیاد.
- چیزه فرزندم... قهردونات از یه دفعه ای خوب شدن شکه شدن. یه چند ساعت بمونی درست میشه.

لیسا قانع شد و با خوشحالی بیرون رفت.
مرلین با خوشحالی دراز کشید و چشمانش را بست؛ تا شاید بتواند کمی بخوابد.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۷
#78
بعد از مدت زیادی خواب بودن دوباره بیدار شدم.
خودم بخوام خودمو نقد کنم میگم این پستم مثل بقیه پست های طنزم نیست. پستم یه جوریه که وقتی میخونمش حس میکنم سنگینه، نویسنده معذب بوده. انگار منتظر بوده که بتونه رولو جمعش کنه.

ولی نکته خوبی که خودم داشتم و یه منتقد نمیتونه ببینه، اینکه مثل قبلا با خوندن دوباره نصفشو حذف نکردم.

فکر کنم قبلا گفتم، همه که دوباره پستو میخونن ببینن غلط املایی دارن یا نه بعد درستش کنن، من نگاه میکنم ببینم با این جمله کسی ناراحت میشه یا نه.
نه اینکه توی پستام به کسی توهین کنم و اینا... از نظر شخصیت پردازی.
توی فکرم اینکه هکتور فقط ویبره میزنه. بانز فقط نامرئیه. لینی فقط پرواز میکنه.
حس میکنم اگر چیز دیگه ای دربارشون بگم شخصیتشونو خراب کردم.
الان بازم توی این پست حس کردم بعضی از جاها شخصیت بعضی ها رو خراب کردم. ولی کاری بهش نداشتم.

اینم از رول!

این پست خودش اندازه یه رول شد!


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۴ ۱۴:۱۰:۱۵
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۴ ۱۴:۱۷:۳۸

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۷
#79
- شما بانزین؟
- بله!

- نه خیر!

لرد ابتدا متعجب به غذای سخنگو که ادعا میکرد بانز است خیره شد و سپس یه لوسیوس و نارسیسا.
- به ما بانز دادین بخوریم؟
- نه خیر ارباب!

- بله ارباب!

لرد بیشتر از قبل گیج شد.
- ما گیج شدیم. اصلا از این حالت خوشمان نمیاد.
- ارباب صبر کنید براتون تعریف کنم.

فلش بک

-ارباب بوى آتیش میاد!
-چی ميگى بلا جديدا زياد توهم ميزنى بايد فکرى به حالت بکنیم.
- ارباب منم بوى سوختن رو حس ميکنم!

در همین حینی که هر کسی در حال جیغ و داد برای سوختن خانه بود، کسی با سنگی بزرگ به سر بانز زد.

چند دقیقه بعد

- آخ! کجا میبرین منو؟ چرا از دستام بلندم کردی؟ دستم درد گرفت. آخ!

وقتی که لوسیوس دستش را روی جایی که حدس میزد دهان بانز باشد گذاشت، بانز دیگر جیغ و داد نزد.
- ببین بانز. تو باید مارو درک کنی. ما هیچ غذای خوشمزه ای نداریم. تو هم خیلی خوشمزه به نظر میای.

سپس لبخندی شیطانی زد.
- پس تصمیم گرفتیم پای تو رو بپزیم... خانم آشپزخونه رو خاموش کن که غذا رو آوردم.
- دارم سعی میکنم ولی خاموش نمیشه!

لوسیوس ایستاد. تمام داراییشان آن خانه بود. نباید میسوخت.
- اشکالی نداره. بیا فعلا این بانزو روی همین آتیش بپزیم بعدش یه فکری میکنیم.

پایان فلش بک

- بعدشم منو مغز پخت کردن، تزیین کردن و آوردن براش شما. این بود کل ماجرا!
- به ما پای بانز دادین؟


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۴ ۱۳:۳۸:۰۹

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷
#80
همچنان هم زل میزند.

- من اصلا دیگه حتی دوستت هم ندارم. اصلا تو هی برای من تصمیم میگیری.

لایتینا بی تفاوت و سوت زنان از کنار لیسا رد میشود.

- نه دیگه... وقتی یه بحثی شروع میشه ول نکن برو.

لایتینا هدفونش را از روی گوشش بر میدارد و کنجکاوانه به لیسا نگاه میکند.
- با منی؟

این بار لیسا به لایتینا زل میزند.
- آره. با خودت بودم. هی برای من تصمیم میگیری، منم قهرم. نشنیدی مگه؟
- نه آخه یه تیکه باهات آهنگ بود نمیشد گوش نکنم. بیا یه لحظه گوش کن چی میگه.

و هدفونش را مشتاقانه سمت لیسا گرفت.

- نمیخوام.

و با حالت قهر ازلایتینا دور شد و به یکی از دیوار ها نگاه کرد.
- اینجا رو آبی روشن با خال های ریز ریز آبی تیره کنید. آرم ریون هم بزنید.

و به سمت ستون دیگری برگشت.
- اینجا رو هم یه مجسمه عقاب بذارید. بالای هر قفس هم اسم حیوونشو بنویسید.

به در ورودی باغ وحش خیره شد.
- اینجا یه خوش آمدید بزنید. زیرشم بنویسید من قهرم.

- نمیشه لیسا. همه که قهر نیستن.
- خب مگه مهمه؟ مهم اینکه همه بفهمن من با همشون قهرم.
- ولی این از طرف همس. تازه باید بدونی که این کار گروهیه و باید همه نظر بدن.

لیسا خیلی بهش بر خورد.
به قدری ناراحت بود که هیچ قهری خوشحالش نمیکرد.
تمام سلیقه اش زیر سوال رفته بود.

- اصلا دیگه هیچم کمکتون نمیکنم.


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۱ ۱۸:۴۴:۴۹

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.