هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۳
خلاصه:
لرد و مرگخوارا تصمیم میگیرن به یک تور ایرانگردی برن و در ابتدای سفر از آذربایجان و کردستان عبور میکنند و از یک پیرمرد لباس های محلی میخرن و سپس به تهران میرن و در اونجا به شهربازی میرن و لرد یک نفر رو میکشه و مرگخوارا تحت تعقیب اعلام میشن پس تصمیم میگیرن به یک لباس فروشی برن تا تغییر قیافه بدن و شناسایی نشن.
ـــــــــــــــــ

لرد میخواست نفر اول وارد شود ولی لودو با چهره ای خیس از عرق جلوی لرد را گرفت و گفت:
- اهم ارباب اگه جسارت نباشه بهتره من نفر اول برم و صحبت کنم، مطمئنم خیلی بهتر میشه

لرد:
- باشه برو، ولی حواست باشه این ردا خوا.... ببخشید شلیطه خواری باعث نمیشه از مجازاتت کم بشه.

لودو که بار اولش بود قبل از لرد وارد جایی میشد با هیجان شدیدی اول نگاهی به مرگخوارا که با حسادت به او نگاه میکردند کرد: و سپس با حالت به لرد نگاهی کرد و آب دهانش را به سختی قورت داد و وارد مغازه شد.

مغازه بسیار بزرگ و شلوغ بود و انواع و اقسام لباس های زنانه و مردانه ، کت و شلوار ها، لباس های بچه گانه و همچنین دو عدد مرد بیش از حد مشنگ به عنوان فروشنده در آن یافت میشد.

لودو به آرامی وارد شد و شروع به خوش و بش کردن با فروشندگان کرد و در همین حین لرد و مرگخواران به آرامی وارد مغازه شدند.

لودو تقریبا کنترل اوضاع را بر عهده گرفته بود و همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت که ناگهان فروشنده ی دوم که تا الان ساکت بود جیغ خفنی زد که دیواره ی صوتی را شکاند! و با وحشت به تلویزیون موجود در مغازه اشاره کرد که ابتدا چهره ی مرلین ، سپس لرد و سپس بقیه ی مرگخواران را نشان داد و به عنوان قاتلین فراری از آنها یاد کرد، در نتیجه ی این حرکت تلویزیون لرد دوباره کبود شد و با سرعتی فوق العاده غیر عادی اول تلویزیون را منفجر کرد و سپس هر دو فروشنده را بیهوش کرد!

لودو:
- ارباب باز دوباره کشتیدشون؟ :vay:

لرد در کمال آرامش چوب دستی اش را بالا آورد و نوک آنرا فوت (!) کرد و سپس گفت:
- مردک تسترال جرئت داری از ما اشتباه بگیری؟ این گل بر سر ها اول چهره ی مرلین رو پیش از چهره ی زیبای ما نشان میدهند، درضمن ایندفعه فقط بیهوششان کردیم تا هم تنوعی شود برای خودمان و هم درس عبرتی باشند برای آیندگان.

مرگخواران سریع میخواستند شروع به پاچه خواری لرد کنند که لرد گفت:
- در حال حاضر وقت تنگ است! آن ردای مشنگی سیاه را بدید ما بپوشیم کار داریم.

لودو که سعی میکند جلوی خنده اش را بگیرد:
- اهم... ارباب جسارت نباشه ولی به اون میگن کت و شلوار!

لرد:
- حالا هرچی! بدش به من سریع بپوشم کار دارم.

در همین حین یکهو مرلین خودش رو از وسط جمعیت جلوی لودو میندازه و اجازه نمیده که لودو کت و شلوارو به لرد بده و سریع میگه:
- ارباب همین الان یه آیه ای نازل شد مبنی بر اینکه من باید این کت و شلوار رو بپوشم.

- یعنی میگی آیه ای واسه ی لباس ما نازل نشده؟ آخر تو چجور هیپوگریف پیامبری هستی؟ بدیم ببرنت ور دست لودو؟

- چرا ارباب اتفاقا شانس یاری کرد واسه لباس شما هم آیه نازل شد، و بلافاصله مرلین کت و شلوار زرد خال خالی ای را به سمت لرد آورد چرا که تمام کت و شلوار ها و سایر لباس های مغازه در کیف ها و چمدان های مرگخواران جا خوش کرده بود.

- اِ این چقدر شبیه به کراوات هاگریده! :hyp:

- آودا کداورا! این رو زدیم تا تعداد کشته شده ها رند بشه! مشکلیه؟

کل مرگخوارا با لباس های رنگارنگی که پوشیده بودن:

لرد به سر و وضع مرگخوارا نگاهی کرد و تصمیم گرفت در مواقع حساسی مثل این ! خودش کنترل اوضاع رو به دست بگیره.

در همین حین لودو این وضعیت را میدید ولی جرئت نداشت حرفی بزند. مرگخواری سرش را از قسمت آستین پیراهن آستین کوتاهش بیرون آورده بود ، سیوروس اسنیپ به طرز جالبی شلوارک برمودا و پیراهن مجلسی را باهم ست کرده بود! و در این بین فقط لرد و مرلین و لودو سر و وضع درستی داشتند! مرلین کت و شلوار سیاه و با ابهت را همراه پیراهنی سیاه پوشیده بود، چهره ی لرد در کت و شلوار زرد و خال خالی که سه سایز برایش بزرگتر بود بینهایت خنده دار و غیر قابل تشخیص شده بود و لودو هم موفق شده بود یک پیراهن رکابی و یک شلوار شیش جیب را از چمدان سیوروس کش برود .

لرد حالا که از وضعیت خفن رها شده بود کنترل را به دست لودو داد و گفت:
- خوب حالا کجا میخوایم بریم؟

لودو ابتدا کمی فکر کرد ولی چون مخش کاملا پس از این اتفاقات تعطیل شده بود یک عدد نقشه ی جغرافیایی ایران را از کوله پشتی اش بیرون آورد و پس از کمی کج و راست کردن نقشه گفت:
- میریم اصفهان، همون جایی که بهش میگن نصف جهان.

پس مرگخواران پیش از آنکه کسی از لخت شدن مغازه مطلع شود با تمام سرعت آپارات کردند.



ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۸ ۲۳:۴۱:۰۰
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۸ ۲۳:۴۶:۰۷
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۸ ۲۳:۵۳:۴۳
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۹ ۱۳:۰۱:۳۱
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۹ ۱۴:۳۰:۳۸


پاسخ به: .:: جشن تولد 11 سالگی سایت جادوگران ::.
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ یکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳
سلام علیک

منم از همین جا اعلام آمادگی میکنم که در این میتینگ شرکت میکنم و در ضمن من روبیوس باهم میایم از نیم ساعت قبل هم اونجاییم و پیش غذا هم میخوایم

با تشکر فراوان



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ یکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳
سلام

ارباب ممنون میشم این رو نقد کنید:

خـــــانــــه ریـــــــدل !! پست شماره ی 518



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ یکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳
مرگخواران شدیدا مجذوب بازی های کامپیوتری، غرفه های فروش ماسک و وسایل شوخی، ترن هوایی و تونل وحشت شده بودند که ناگهان سیوروس با دیدن اتاقی در یه گوشه گفت:
- لودو اون اتاقه اون گوشه چیه؟

لودو بعد کمی فکر کردن و نگاه کردن به تابلوی راهنما و عکسا گفت:
- اون سینما سه بعدیه! مثل همون جایی که لرد میخواست بره صحبت کنه توش...

البته لودو با دیدن چشم غره ی خطرناک لرد به سرعت دهانش را بست و لرد بلافاصله گفت:
- خیلی خوب ایندفعه سخنرانی نمیکنیم ولی خیلی دلمون میخواد بریم ببینیم اون تو چطوریه.

مرگخواران با نگرانی به هم نگاه کردند و لرد نگاهی خفن به مرگخوارا انداخت و گفت:
- پرابلم؟

مرگخوارا غیر از لودو:

لودو در یک گوشه دور از چشم لرد: :vay:

و بدین ترتیب لودو با نوش جان کردن یک عدد پس گردنی به سرعت رفت و بلیط تهیه کرد، مرگخوارا به سرعت روی صندلی هاشون نشستند و مردی جلو آمد و عینک هایی به اونها داد.

مرگخوارا با تعجب به عینک ها نگاه میکردند و لودو پس از مقداری سرخ و سفید شدن به اونها طرز استفاده از عینک رو یاد داد و بالاخره فیلم شروع شد.

5 دقیقه بعد:

لرد و مرگخوارا با حالت هجومی و همگی با چهره هایی سبز از سینما بیرون پریدند و لرد که صورتش به حالت در آمده بود رو به لودو غرید:
- فقط صبر کن تا این سفر تموم شه، به خدمتت میرسیم مجبورت میکنیم سه ماه پیش تسترال هامون بخوابی و زیرشون رو تمیز کنی

لودو:
- ارباب من حلزون بی صدف قورت دادم من جوهر ماهی مرکب قرقره کردم تو رو به مرلین ببخشید.

لرد دیگه جوابی نداد ولی با دیدن شکلک های ترسناک مربوط به تونل وحشت به آن سمت رفت و گفت:
- این چیه دیگه؟

لودو که به طرز جالبی بغض ته گلوشو گرفته بود گفت:
- این تونل وحشته ارباب سوار یه واگن میشید میرید اون تو و یه سری چیز مسخره که به نظر مشنگ ها ترسناکه میاد جلوتون همین.

ارباب سریع گفت:
- حیف پولمان! چی تو این دنیا از سیاه ترین جادوگر قرن ترسناکتره آخه؟

مرگخوارا:
- هیچ کس.
- من که کسی به خاطرم نمیرسه.

لرد:
- خوبه یکم بهتون امیدوار شدیم و متوجه شدیم اونقدرا هم بی مغز نیستید.

مرگخوارا به آرامی باز هم به حرکتشان در شهربازی پرداختند و بازی های مختلفی را انجام دادند که یهو صدایی از اون طرف اومد:
- آوداکداورا!

مرگخوارا مثل قوم مغول به اون طرف دویدند و لرد رو مقابل فردی دیدند که صورت لرد رو داشت!

لودو با وحشت گفت:
- ارباب چرا کشتید این بدبختو آخه؟

- این کره تسترال به ما گفت دزد بوووققق!

- خوب ارباب این یه فروشنده بوده شما هم چهرتون شبیه به ماسک این یارو هست بیچاره فکر کرد ماسکشو کش رفتید.

لرد:
- حالا هرچی! ما میخواهیم باز هم در اینجا بچرخیم.

اما لودو سریعا جلوی لرد را گرفت و گفت:
- ارباب شما الان آدم کشتید الان این مشنگ ها میرن پلیس خبر میکنن بدبخت میشیم! باید هرچه زودتر از اینجا بریم بیرون.

لرد پس از ثانیه ای تفکر به سرعت کنترل اوضاع را در دسترس گرفت و گفت:
- آپارات میکنیم، لودو راه رو نشون بده



ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۷ ۱۸:۴۹:۳۸


پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ یکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳
سلام

اگه میشه این پست من رو هم نقد کنید:

لینک



پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ یکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳
زمانی که نور های سبز رنگ به اتمام رسید بالاخره مرگخوارا از محل اختفاشون بیرون اومدند.

لرد که چهره ی سفیدش به طرز جالبی کبود شده بود نعره زد:
- هرچه سریعتر یه راهی پیدا کنید بریم تو اون هاگوارتز خراب شده و اون سند رو بیاریم.

سیوروس:
- ارباب آخه این همه جمعیت رو نمیشه برد تو قلعه که، به نظرم من باید تنها برم حتی با وجود اینکه دامبلدور الان اونجا نیست و منم رمز دفتشرشو نمیدونم!

یکی از مرگخوارای یکم باهوش:
- مگه ما نمیخوایم کل جمعیتو ببریم تو قلعه؟؟

ملت:
- خوب که چی؟

مرگخوار:
- خوب که اینکه اگه اسنیپ هورکراکس رو برداره ممکنه تکه ای روح ارباب بره تو وجودش و ....

لرد بلافاصله وقتی فهمید ماجرا داره بیخ پیدا میکنه با یک کروشیو مرگخوار معلوم الحال را ساکت کرد و گفت:
- ببینم ما موقع جنگ چجوری رفتیم تو مدرسه؟

پیتر با وجود اینکه از دستش خون میرفت:
- ارباب مثل اینکه زبونم لال دارید حافظتون رو از دست میدید ها! مرگخوارا اون موقع با کمد نامرئی رفتن تو قلعه.

لرد که دوباره کبود شده:
- چی؟ تو جرئت میکنی حافظه ی مارو ببری زیر سوال؟ مرتیکه ی بووووووق آوداکداورا، من اگه بفهمم کی اینو زنده کرد دوباره...

مرگخوارا:
- .

و بدین ترتیب پیتر که تازه وارد سوژه شده بود دوباره از سوژه به ملکوت اعلا پیوست.

لرد غرید:
-خوب اون کمده که مطمئنا تا الان پودر شده رفته! کسی ایده ی دیگه ای داره؟ ما خسته هستیم حال نداریم ایده بدیم.

مرگخوارا:
-

بالاخره دست سیوروس بالا رفت:
- پیدا کردم! پیدا کردم! باید با معجون مرکب پیچیده خودمون رو به شکل سال اولی ها در بیاریم و بریم تو مدرسه، البته من که مشکلی ندارم ولی به اندازه ی یک هفته واسه همه تون معجون هست و از شانس بسیار خوبتون موی دانش آموزان رو هم دارم.

لرد که داشت به آرومی کبود میشد به سختی خودشو کنترل کرد و گفت:
- یعنی تو از ما انتظار داری خودمون رو به شکل یه سال اولیه بیریخت در بیاریم؟

- به نظرم این بهترین ایده هست ارباب.

لرد وقتی متوجه میشه چاره ای نیست میگه:
- بردار بیار معجون هارو فقط به نفعته که موفق شیم سیوروس.

48 ساعت بعد:

ملت مرگخوار که شبیه به بچه های کوچیک سال اولی شدن به سختی در ایستگاه هاگزمید پیاده میشن .


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۷ ۱۵:۳۲:۵۰


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۳
در محفل :

ملت محفلی پس از دیدن قیافه ی آلبوس بوی عجیبی ححس کردند و به نفس نفس افتادند ، و این درحالی بود که آلبوس داشت در کمال آرامش میخندید و از کارش کیف میکرد.

در خانه ی ریدل:

بلاتریکس و دافنه در حال تلاش برای جدا کردن سالازار از تلویزیون بودند که داشت با تمام وجود گریه میکرد و برنامه کودک میخواست و در سویی دیگر بقیه ی مرگخوار ها از شدت خنده و دل و روده کم آورده بودند! که ناگهان لرد سیاه عصبی شد و نعره زد: کافیه دیگه! و بدین تریتیب کلیه ی مرگخوار ها با صورت هایی کبود از خنده صاف ایستادند و بلا و دافنه موفق شدند سالازار را از تلویزیون بکنند ولی سالازار از سر و کول آن ها بالا میرفت تا به تلویزیون برسد....

در محفل :

همه ی محفلی ها در اتاقی جمع شده بودند و در را از شدت بو روی خود قفل کرده بودند و ریموس داشت رو به آرتور نعره میزد: تو مگه نمیخوای رئیس باشی؟؟ پس همین الان برو و آلبوس رو تمیز کن. اما آرتور که طبق معمول در مواقع خشم کبود شده بود نعره زد : کی گفته من میخوام؟؟ :vay: اصلا بهتره مودی بره، اما مودی که چشم جادوییش در حال کنده شدن بود منفجر شد: من؟ من؟ من غلط بکنم اصلا من....

اما ادامه ی حرف هایش با جیغ بنفش متمایل به آبی مالی ویزلی ساکت شد و مالی گفت اصلا حالا که اینطوره خودم میرم میشورم و خودم رئیس میشم

مودی و ریموس : عمرا! :hyp:

آرتور و بقیه ی ویزلی ها:

که ناگهان سیریوس در حالی که چهره اش سبز لجنی شده بود خودش را به اتاق پرت کرد و گفت: تموم شد تمیزش کردم

و بدین ترتیب شرط تمیز کردن دامبل برای ریاست محفل نابود شد.....


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۷ ۱۱:۴۱:۲۶


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱
بلا بي درنگ به طرف اتاق لرد حركت كرد.

در اتاق لرد سياه:

لرد به بلا نگاهي كرد و گفت : بلا ماموريت ويژه اي برات دارم. بايد تغيير قيافه بدي و به طرف لندن بري و در لندن هر محفلي اي رو كه ديدي تنهاست رو بيهوش ميكني و به اينجا مياري!

بلا با تعجب به لرد نگاه كرد و گفت : اما ارباب اگر اينجا به من نياز داشته باشيد چي؟؟؟؟

لرد به سردي نگاهي به او كرد و گفت : حالا برو بلا! و مراقب باش كه ما محفلي ها رو زنده ميخوايم!

در همان لحظات خانه ي شماره 13 پورتلند:

لرد ولدمورت روي صندلي نشسته بود و با چشمان سرد و ترسناكش به اطراف نگاه ميكرد و در همان حين مرگخواران داشتند خون و همينطور جنازه ها ي محفلي ها را از آنجا ميبردند.

لرد نيشخندي زده و گفت: همونطور كه ميدونيد آقايون ما بايد يكبار براي هميشه محفل و دامبلدور رو نابود كنيم و پس از اون مستقيما به طرف وزارتخانه و همينطور هاگوارتز حركت كنيم. ضمنا تا 3 روز ديگه نيروي كمكي اي برامون مياد كه به وسيله ي اون ميتونيم خيلي راحت خانه ي شماره 12 گريمولد رو هم محاصره و تصرف كنيم، اما در حال حاضر همگي بايد استراحت كنيد....

در شعاع 20 كيلومتري خانه ي ريدل :

محفلي ها كه با بيچارگي در ميان درختان و روي زمين نشسته بودند تنها به هم نگاه ميكردند.

آنها دوباره لرد ولدمورت را ديده بودند و حتي ترسناك تر و قدرتمند تر از هميشه.

الفياس كه صورتش زخمي شده بود و ردايش نيز از دو ناحيه پاره شده بود با نفرت نگاهي به آن طرف كه عمارت ريدل ها قرار داشت كرد.

محفلي ها حال او را درك ميكردند، او رئيس آنها در اين مقر بود ولي اكنون ناراحت بود چرا كه شكست خورده بود.

هيچكس نميتوانست او را دلداري دهد.

الفياس به آرامي از جايش بلند شده و گفت: دوستان من ما بايد خودمون رو به خونه ي گريمولد برسونيم. ميدونم كه سخته ولي ناچاريم كه خودمونو به اونجا برسونيم، يادتون نره كه پروفسور دامبلدور از ما چه انتظاري داره.

محفلي ها همه با حركت سر تاييد كردند، ولي همشان ميدانستند كه با وجود وضع فعليشان نميتوانند بعض از آنها شديدا زخمي بودند و حتي گروهي نيز دست يا پايشان به مويي بند بود....

مقر شماره 2 محفل ققنوس لندن، زمان 3 بعد از ظهر همان روز.

اعضاي مقر نا اميدانه از درون ميجنگيدند ولي مرگخواران با تعدادي چند برابر زياد تر به تدريج آن ها را عقب ميراندند...



پاسخ به: بد ترين بازي هري پاتر چه بود؟
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۱
بازي 5 و بازي 7 پارت 2 از همه بهتر بودند هم از نظر موضوع و داستان و شخصيت ها و هم از نظر گرافيك

ولي بد ترين بازي ها هم بازي 3 و 4 و 7پارت 1 بود


ویرایش شده توسط آرسینوس در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۲۷ ۱۹:۴۲:۲۶


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۹:۵۱ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۱
الفياس دوج!


ايشون تونستند محفل و همچنين الف دال رو بعد از مدت ها فعاليت نكردن دوباره راه بندازه!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.