نتیجه دوئل اگلانتاین پافت و آستریکس:امتیازهای داور اول:
اگلانتاین پافت: 27.5 امتیاز - آستریکس: صفر امتیاز
امتیازهای داور دوم:
اگلانتاین پافت: 26 امتیاز - آستریکس: صفر امتیاز
امتیازهای داور سوم:
اگلانتاین پافت: 27.5 امتیاز - آستریکس: صفر امتیاز
امتیازهای نهایی:
اگلانتاین پافت: 27 امتیاز - آستریکس: صفر امتیاز
برنده دوئل:
اگلانتاین پافت!...........................
اگلانتاین سنگ جلو پاش رو چند متری جلوتر شوت کرد و با بی حوصلگی پاش رو روی زمین می کشید. دیگه سر به سر تام گذاشتن هم خیلی براش جذابیت نداشت. احساس میکرد افسردگی پس از نقشه قتل گرفته!
- کدوم افسردگی؟
اگلانتاین بعد از اینکه چند متری به هوا پرید و پخش زمین شد، وحشتزده دنبال منبع صدا گشت.
- حالا دیگه صدای منم نمیشناسی؟
-تو... مگه تو کی هستی؟
- دیگه کارت به جایی رسیده که نمیدونی من کیم؟ این همه سال کنارش باش، تمام مدت خاموش و بی صدا اینجا بمون، نه دودی، نه آتیشی! صداتم در نیاد. آخرش بگه تو کی هستی! ای بشکنه این دسته که تنباکو نداره!
- تو... پیپ؟
- خوبه حداقل یادت نرفته وجود دارم!
- ولی تو... حرف... میزنی؟
- من همیشه حرف میزدم! اکا خب تو زبون پیپ ها رو بلد نبودی!
اگلا کم مونده بود غش کنه. خب طلبعتا تا به حال پیپ سخنگو ندیده بود.
- کاسه ام روشن! مگه قبل منم پیپ داشتی؟ هر روز با یه پیپ میگردی؟
- من... ذهنم... چطور...
- من پیپ خاصی ام. به هر حال... همونطور که گفتم تو افسردگی بعد از نقشه قتل گرفتی!
- خب... من الان باید چی کار...
- از اونجایی که دویست و بیست و سه بار قبلی توی کشتن تام شکست خوردی باید یه نقشه قتل موفقیت آمیز داشته باشی تا حالت بیاد سر جاش!
- آخه کیو بکشم؟
پیپ شونه نداشت که بالا بندازه ولی خودش رو از سمت چپ دهن اگلا به سمت چپش کشید.
- من چه میدونم. من یه پیپم! لرزونک، حشره، اون که همه رو میخوره، نقاش باشی، وایتکس به دست یا حتی اون کچله!
رنگ از رخ اگلا پرید!
- ارباب؟ ارباب نه! ولی خب با هکتور موافقم! اون تمام مدت میگه برم و معجون هاشو امتحان کنم. حالا چجوری باید بکشمش؟
- نیازی نیست کاری بکنی. منو بذار تو آزمایشگاهش خودم خدمتش میرسم.
اگلا تردید داشت ولی به پیپش اعتماد داشت. بنابراین دلش رو به دریا زد و پیپش رو به آزمایشگاه هکتور برد!
پنج ساعت و نیم بعد- جلو در آزمایشگاه
- این چرا نیومد؟ یعنی باید برم تو؟ نکنه بلایی سرش اومده؟ باید برم ببینم کجا...
در درست توی صورت اگلا باز شد و هکتور ویبره زنون بیرون اومد.
- اگلا تو اینجایی؟ اومدی معجون جدیدمو امتحان کنی؟
- من... تو... چطوری؟
- بذار برم این معجون آخری رو مخصوص خودت درست کردم اتفاقا! یه پیپ رو میزم بود انداختم تو پاتیل یه معجون عالی... عه چی شدی؟
اگلا با شنیدن خبر نابودی پیپ نازنینش و شکست دوباره نقشه ی قتل بی هوش شده بود. از قرار معلوم افسردگی بعد از شکست نقشه قتل به این زودی ها دست بردارش نبود!