هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (کراش بندی کوت)



Re: کارگاه ساخت ورد جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۵
#1
نام: زٍرت، یه ورد ترکی هستش که یه چیز تو مایه های اوداکداوراست
مشخصات: نور سبز رنگ فسفوری داره که به صورت تیر دوار به طرف مهاجم شلیک کیشه
نهویه استفاده: طریقه استفادش خیلی راهته کافی فقط قبل از استفاده ار این ورد ورد اوداکداوارا رو به یه جای نا مشخص نه به طرف انسان اجرا کرده و سپس چوب جادو رو همزمان با گفتن ورد (زرت) به صورت شلاقی به طرف مهاجم حرکت دهید
کاربرد: این ورد مثل اوداکداورا نمیکشه ولی از مردن بدتره چون ادمو تا اخر عمر فلج میکنه


به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم


Re: اگر جادوگر بودی چه قدر تغییر می کردی؟
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۵
#2
اگه از نظر رفتار حساب کنیم هیچ تغییری نمی کردم اما اون موقع می تونستم کل دنیا رو بگردم که ارزوی همیشگی منه تا قسمتی از واقعیتهای دنیا و حیات زندگی رو بفهمم فکرش رو بکنین جاهایی مثل (کلمبیا-چین-مصر-افریقا-یونان--جزایر قنایی)حتی فکرشم ادمو بی خود میکنه


به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم


Re: " جشنواره عکس های جادویی "
پیام زده شده در: ۲:۰۶ دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۴
#3
سلام

به نظر ... کار ناسیسا و هرپوی قابل تحسین " ... به هر دوتاشونم رای میدم


به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم


Re: " جشنواره عکس های جادویی "
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۴
#4
تقدیم به عروس گلم !

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط ابرکسس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۹ ۱۱:۲۳:۲۷

به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۵:۱۵ یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۴
#5
سیم سالابی
سلام (اینجا که سلام دادن ممنوع نیست؟)

زنگ زدم بگم اگه قبولم کنین منم میام.


به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم


Re: و چه خالي ميرفت !
پیام زده شده در: ۲:۰۹ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴
#6
سیاست سیایت سیاست.... چیزی نیست که همه ازش سر در بیارن یه عده از گنده سرا با سیاستی که در پیش گرفتن سیاست پلیدشون رو پوشش میدن عده دیگه با قدرتی که دارن از بروز دادن سیاست خودشو هیچ واحمه ای ندارن جای دوری نریم همین لاکهارت خودمون دم از ازادی و دموکراسی و رو به راه کردن وضع و اوضای جامعه می زد اما مگه خود ایشون نبودن بی جامه پارتی رو بعد از موفقیت در انتخابات راه انداختن و الان دارن می خوره و می خوابه چه خیری به ملت جادوگران داشت ملت روز به روز دارن افسرده تر میشن خود اقا بالا سرا هم همدست ش بودن تعداد ارائ رو دست کاری کردن بیچاره حق سوروس اسنیپ این وسط خورده شد، رازهای دیگه ای هم در باره بی جامه پارتی لاکهارت هستش که فاش کردنش در اینجا مساویست با رفتن سرت به بالای دار.
افرادی هم مخفیانه پشت پرده با لاکهارت همکاری میکردن خود چوچانگ با استکباری که به راه انداخت وضع رو از اونم که بود بدتر کرد مردم هم از ترسشون هیچ کاری نتونستن بکنن از خود تعریف نباشه من که جلوش واسادم اما تنهایی نتونستم کاری از پیش ببرم این حرفها تو دلم مونده بود حالا که تونستم حرف دلم رو بزنو باید منتظر این باشم که کی سر به نیستم میکنن


به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم


Re: چرا در" ایران" هری پاتر.ارباب حلقه ها و........... نداریم؟؟؟
پیام زده شده در: ۰:۲۷ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴
#7
شروین جان همون طور که می دونی در کشور ما نویسنده گان برجسته ای وجود دارن که عده ای از نویسندگان برجسته کشورهای خارجی هم پیششون هرفی برای گفتن ندارن اما این نظر تو که میگی چرا نویسندگان ما اثاری همچون هری خلق کنن نمی کنن خوب عده کثیری از نویسندگان طی هر دهه پیدا میشه که همچین اثاری خلق کنه به گفته خودت ایا در قرن اخیر(نویسندگان ایرانی به کنار) همین نویسندگان خارجی نیز به غیر از هری و ارباب حلقه ها داستان یا رمانهای دیگه ای به این سبک نوشتن؟!
در ضمن فرهنگ ایرانی رو با بریتانیا یکی نکن که به نظر ... تاثیر به سزایی در سبک نوشتاری داری همین اثاری که از نویسندگان ایرانی به چاپ میرسه قابل تحسین و جای بحس داره
و اما در مورد نوشتن داستانهایی همچون هری به دست اعضای سایت جادوگران، در یک جمله باید بگم غیر ممکنه البته نه این که غیر ممکنه (چیز غیر ممکن وجود نداره) بلکه بنا به دلایلی شدنی نیست


به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۰۳ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴
#8
سال پیش هری رون هرمیون برای اخذدیپلم رفته بودن هاگوارتز که مادام رزمرتا سه تا نوشیدنی کره ای براشون اورد و برای تجلی افکارشون رفتن شمال.وسط های راه بود که داور کویدیچ با آواز سیمرغ ازدحام ماهی های دریاچه هاگوارتز رو به کمک پسر برگزیده مدال طلا رو بهش اعطا کرددر این زمان یکی از بلاجرا داشت می اومد به طرفش که مالفوی مقام قهرمانی رو برای اجتناب از خوردن گوشت گوساله که سرشار از پروتینه تونست اسنیچ رو به دست بیاره

برادر من آواز نه,آوازه به معنی شهرت


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ ۱۱:۳۷:۲۵


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۰:۵۰ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
#9
گفتی که مرا دوست بدارد سیریوس گله ای نیست
بین من و عشق پدر خوانده ام هیچ فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن من تو را I love your
گفتی که نه باید بروم،زبَرت حوصله ای نیست

گفتم که دگر باره بس است فکر خودم باش و جینی
اما بر این باور شدم جر فکر بلک در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو روحت شاد و زِ جانت آزاد
بگزار که بسوزم ز غم سیریوس مسعله ای نیست


به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم


Re: قلعه فرانکشتاین " انجمن خون آشامان "
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ جمعه ۱۶ دی ۱۳۸۴
#10
سلام


- بله درسته لرد سیاه میاد اینجا، ولی تو چرا می ترسی ؟!
سینرا با این سوال دستپاچه شد و گفت: من نه، من نمی ترسم
آرجینوس موزیانه خندید، به سینرا نزدیک شده و بازویش رو گرفت و گفت: ببین عزیزم این فقط یه جلسه کوچیک دوستانه هست، نباید نگران باشی
سینرا با صدای بلند گفت: گفتم که نمی ترسم، فقط – فقط ...
- فقط چی ؟!
سینرا روی یکی از راحتی ها ولو شد و جواب داد: اوه آرجی این لرد سیاه ...
- آرجی نه آرجینوس ...
- اِ خب باشه آرجینوس، می دونی اگه اون چیزی رو که میخواد به دست نیاره چیکار میکنه
- نه !!!
سینرا با ناراحتی هوایی همچون طوفان کاترینا رو از بینی خارج کرد ( مثل پرفسور مک گونکال ) و گفت: وای هوش رو برم ... خب معلومه مجازات، خبر نداری با مرگخوارهای خودش چیکار کرده
آرجینوس کنار سینرا نشست، دست خودش رو دور گردن سینرا انداخت و با مهربونی گفت: سینرا باز فراموش کردی ما کی هستیم
- بس کن آرج – آرجینوس ما هم مثل بقیه خون آشاما ... دو تا دندون نیش بزرگ و یه کمی هم میل به نوشیدن خون داریم، تنها فرقمون هم اینه که من دختر هکتورم تو پسر آلفرد
آرجینوس با بی قراری از کنار سینرا بلند شد و با عصبانیت گفت: سینرا تو کم کم داری منو عصبانی میکنی، همین هایی که گفتی برای لرد مهمه و الا پیش هر خون آشام سرگردونی بی سر پای مشنگ چلفتی دمپایی لگن افتابه چلمنگ کته کله ای که می دید می رفت، به پاش می افتاد و ازش کمک می خواست
سینرا با دلخوری روش رو از آرجینوس برگردوند و آرجینوس با دیدن این کار سینرا بار دیگه با لحن مهربون و دلداری دهنده گفت: آه سینرا عزیزم بس کن ... تو آخرش منو دق مرگ میکنی
سینرا گفت: حیف که خون آشاما نمی میرن
آرجینوس با یه حرکت نمایشی متعجبانه پرسید: یعنی دلت میخواد من بمیرم
سینرا جواب داد: تو نه، خودم
ارجینوس گفت: اگه دلت می خواد بمیری من میتونم....
و قبل از اینکه بتونه حرفش رو تموم بکنه سینرا چنان نگاه بر افروخته ای به بهش انداخت که
ارجینوس با دیدن این صحنه گفت: شوخی کردم بابا خواستم یه کم عصبانی بشی اخه موقعی که اعصبانی می شی خیلی خوشکلتر جلوه می کنی
قبل از اینکه سینرا جواب ارجینوس رو بده در سرسرا باز شد و یکی از پیشخدمت ها که اونم خون آشام بود با میز متحرک غذا وارد سرسرا شد و مؤدبانه گفت: قربان غذا حاضره
آرجینوس با خوشحالی دستهاش رو به هم مالید و گفت: خب خب ببینم امروز چی داریم
پیشخدمت چاپلوسانه گفت: گوشت نیم پز و شراب خون، قربان
آرجینوس ابرو بالا انداخت و گفت: بدک نیست ... میتونی بری
با رفتن پیشخدمت، آرجینوس رو به سینرا کرد و با خوشحالی گفت: خب عزیزم بیا، بیا تا سرد نشده یه چیزی بخور
سینرا با ناراحتی جواب داد: یعنی سرد و گرم بودن غذا برا ما ها فرقی هم داره
- سینرا بس کن بالاخره می ذاری من یه چیزی کوفت کنم
سینرا نگاه تندی ( مثل هرمیون به رون ) به آرجینوس انداخت و گفت: مؤدب باش
آرجینوس با چاپلوسی گفت: چشم خانم سینرا چشم، حالا بفرمایید شامتون رو میل کنید
سینرا بالاخره از روی راحتی پا شد و به طرف میز بزرگ غذاخوری رفت، ولی قبل از اینکه پشت صندلی بنشینه در سرسرا با صدای بلندی باز شد و یک خون آشام بلند قد و لاغر اندام سراسیمه داخل شد
آرجینوس با ترس پرسید: چی شده ؟
خون آشام تازه وارد گفت : به جون خودم چن نفر دارن به قلعه نزدیک می شن
سینرا که از نگرانی کم مونده بود قلبش بیفته تو.... خواست چیزی بگه ولی آرجینوس زودتر از اون دوباره پرسید: جادوگرن ؟!
خون آشام جواب داد: نه نه مشنگ مشنگن
آرجینوس نفس راحتی کشید و گفت: خب این که چیزی نیست ... کلکشون رو بکنید
سینرا با عجله گفت: نه بیاریدشون تو قلعه
خون آشام تعظیمی کرد و ...


به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.