هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#1

پیتر بعد از این که به طبقه ی بالا میره ، تو راه میفهمه که اصلا سارا نفهمیده منظورش از ارباب ، ولدمورت بوده ، چون سامانتا و سارا اون پایین ، تو زیر زمین بودن !
کلی به این موضوع می خنده و پیش خودش میگه که همه ی محفلی ها همین طوری هستن ، پس بی خیال ! از این بیشتر هم انتظار نداشتم ازشون !!

همه به سارا نگاه می کنن و در فکر این هستن که حالا چی کار کنیم ؟
ناگهان صدایی شبیه به صدای پیتر در سالن می پیچه و میگه :
- اهای سارا ! ای ارزشی ! منم پیتر پتی گرو old !! خجالت نمی کشی ؟ این ژانگولر بازی ها چیه در آوردی ؟ چه طوری دوستات رو آزاد کردی رفتن ، ها ؟
سارا که نمی دونست به کجا باید نگاه کنه و جواب بده ، گفت :
- برو باب ! چی میگی تو ؟ من کارم خیلی خفنه !
سرش رو میندازه پایین و رو به مرگ خوارها داد می زنه و میگه : زود باشین ! برین اون گوشه ی اتاق ! زود ! زوووود !

مرگ خوار ها همه به گوشه ی اتاق میرن و سارا نمی دونه توهم زده یا واقعا حس کرده که اونا دارن می لرزند ! ( نکته ی مهم : توهم بوده ! از سارا بعید نیست ! )

همون لحظه ، صدای قدمهای کسی به گوش می رسه و در اتاق ، بدون صدا باز میشه !! ( این در تازه تعمیر بوده ! )
یکی وارد میشه که صورتش رو سیاهی پوشونده ولی بعد از دو قدم که میاد جلوتر ، سارا از دیدن اون کف می کنه !
سارا : چی ؟ ماروولو گانت !؟
ماروولو : آره ! تعجب کردی ؟
سارا : نه ! فقط اگر تو ماروولوئی پس این کیه ؟
و به پیتر پتی گرو اشاره می کنه !
ماروولو : اونم منم ! هیچ فرقی نداریم !!

دوباره صدای قدمهایی به گوش می رسه و در باز هم بدون صدا باز میشه . این بار همه کف کردن !
شخصی با قدم هایی محکم وارد میشه که همه رو متعجب می کنه !
سارا و ملت : زاخی ؟
زاخی ! : آره منم ! نشناختین ؟
سارا : چرا شناختیم ولی چرا این قدر شبیه این یارو شدی ؟
و با سر به پیتر پتی گرو اشاره می کنه !
زاخی : خب این درکش برات سنگینه ! می دونی ، موضوع خیلی ثقیله ! انتظار ندارم تو درک کنی ! ولی بقیه ی بچه ها درک می کنن !
سارا : نمی دونم ! حتما شما درست میگی !

مرگ خوارا از این فرصت استفاده می کنن و چوبدستی هاشون رو بر میدارن ! حالا هم مرگ خوار ها هستن و هم سه تا ماروولو گانت ، ولی هر کدوم در شکل های مختلف !
سارا اون وسط گیر افتاده !

------------------------------------------------------------------
خیلی حال میده ارزشی پست زدن ! البته بعد از اون پست ، بیشتر از این نمیشد تلاش کرد و خوب زد !!



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#2
با رفتن سارا از درون زندان ، همه جا را سکوت عمیقی در بر گرفته بود !
سارا و سامانتا ، در اتاقی کاملا مهرو موم شده و در بسته ، با هم صحبت می کردند و پیتر پشت در گوش وایساده بود !
صدایی که به نظر سامانتا می رسید ، گفت :
- آره ! نگران نباش حالشو میگیریم !
- می دونم حالشو میگیریم ، ولی ممکنه خراب کاری کنه ها !
- نه ! فعلا داره ماله کشی می کنه !

صدای قدمهایی تند و بدون توازن به گوش رسید . انگار دو نفر همزمان به در نزدیک میشدند . در با صدای غیژ و غیژ همیشگی ناشی از فرسودگی ، صدایی کرد و باز شد .
چهره ی سامانتا و سارا که در آستانه ی در ورودی ایستاده بودند در حالی که نوری از پشت سرشان می تابید ، سیاه و مبهم دیده میشد . صدایی شنیده نمیشد ، مگر صدای نفس نفس زدن پیتر در اثر کار زیاد !!

سارا به پیتر که از ترس ( ) می لرزید نزدیک شد و ماله را از دستش گرفت . به قیافه ی گیج پیتر نگاه کرد و جواب داد :
- چیه ؟ می خوام برم منم یک کم کارهام رو ماله کشی کنم !!
و با حالتی از پیش تمرین شده ، چرخی زد و به سمت اتاقی ته سالن رفت !
در را پشت سرش بست و صدای سایش کلید در قفل به گوش رسید و بعد ... سکوت .
روی در اتاق نوشته شده بود ، شهر لندن ! ( !!)
پیتر سارا را همین جا ول کرد تا به کارش مشغول شود و با قدمهایی کوتاه و شمرده شمرده ، به سمت طبقه ی بالای خانه ی ریدل ها حرکت کرد .
طبقه ی بالا تاریک بود ولی او راهش را خیلی خوب بلد بود . مدت ها در آن جا بدون نور و گرما مانده بود و هم بدنش به این وضعیت عادت کرده بود و هم تک تک راه های خانه را می شناخت !
به اتاقی رسید که از درز کم بین در و چهارچوبش ، نوری سو سو میزد . نوری که هر لحظه می رفت تا خاموش شود .
با حالتی که انگار تمام دل و جرات خود را جمع کرده بود و سعی داشت این کار را انجام دهد ولی نترسد ، نفسی عمیق کشید و وارد اتاق شد .
در نظر اول نور اتاق چشمش را زد ولی به مرور عادت کرد و رو به مبلی که پشت به شومینه ی اتاق بود تعظیم کوتاهی کرد . ظاهرا تمام نور اتاق از آن شومینه تامین می شد . شومینه ای که نوری قرمز رنگ داشت .

- ارباب ، یک موردی پیش اومده که من باید به شما بگم .
صدایی که بارها و بارها به او دستور داده بود ، ولی همچنان لرزه بر اندامش می افکند ، گفت :
- بگو ... ولی عجله کن . کار دارم .
صدا سرد و بی روح بود .

اندکی بعد ، بیرون در اتاق .

پیتر با چرخشی در را پشت سرش بست و به این فکر می کرد که چگونه به نقشه ی خود برسد .
دوباره به زیر زمین خانه ی ریدل ها رفت . جایی در تاریکی مطلق .
به سمت دری رفت که سارا داخل آن شده بود . خیلی مودبانه (!) در زد و منتظر شد . صدای قدم های شخصی به گوش رسید و بعد ...
سارا با ماله ای به رنگ قهوه ای ( ) ازدر خارج شد و با چهره ای عصبانی به پیتر نگاه کرد ....


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۱۵:۵۲:۳۳


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
#3
چه وضعشه ؟ جدا متاسفام برای این تاپیک به این گلی که الان این طوری شده ! قبلا محفلی ها هم چیز بودنا ! خلاصه این طوری نبودن !

-----------------------------------------------------------------------

سارا با هیجان در حالی که آب در لب و لوچه هاش آویزنه ، می دوه طرف کیلید !!
کیلید رو برمی داره ، ولی راهی برای استفاده از اون به ذهن کوچکش نمی رسه !
بلر که احسای می کرده حالا کاره ای شده ، میگه : برین کنار باب ! من معاون محفلم ! من از شما ها واردترم ! برید کنار بوق بوق !
ملت محفلی با حرف شنوی کامل ، کنار میرن و راه رو برای بلر سگکش باز می کنن !
بلر با دقت و کنجکاوی که برای یک محفلی عجیب و خارق العاده بوده و فقط از یک مرگ خوار قدیمی برمیومده ، نگاهی به در می کنه و میگه :
- نچ !! این کیلید ماله این در نیستش ! این ولدی به ما کلک زده !

در همون حال ، صدای فکر کردن سارا اوانز به گوش می رسه ! ( حالا که شده برنامه کودک !! تیریپ آی کیو سان !!! )

بعد از مدت نسبتا" طولانی !

- یافتم ! یافتم !
- هووووم ؟ چی ؟ بگو آفرین سارا ! ما می دونستیم که تو می تونی ! آفرین ! آفرین !
- خب ، بسه دیگه ! حالا بگو ببینم چی کار باید بکنیم ؟
- باید بگردیم ببینم این کیلید ، کیلید کجاست ! شاید این وسط ها بتونیم از سامانتا هم کمک بگیریم !
ملت : سامانتا ؟ اون چرا دیگه ؟
سارا : بماند ، ولی اون به ما کمک می کنه !
ملت که از کمک های سارا خسته شدن و به شدت حس می کنن یکی این وسط داره دو تا نقش بازی می کنه ، میگن :
- برو باب ! سامانتا هم دستش با ولدی توی یک کاسه س ! چی میگی تو ؟

سارا در حالی که سعی می کرد صداش رو بالا نبره ، زیر لب می گفت :
- نه ... من ... اون .... اون چیزه ... اون خو .... اون با من دوسته !

ملت محفلی : چی ؟ این امکان نداره !
سارا : شما از کجا شنیدین ؟ من داشتم زیر لب می گفتم واسه خودم !
جسی از این همه مهارت محفلی ها کف کرده و بعد از مدتی کف کردن ، به سارا میگه :
- خب ، اون چیکار می تونه برای ما بکنه ؟ اصلا اون کی هستش ؟
- اون ... نخواین من بگم اون کیه ! ولی دوسته ! به هر حال ! شما ها می دونین اون خیلی روی ولدی نفوذ داره ها !
ملت به فکر فرو میرن و سارا خوشحال ، از این که تونسته اونا رو بپیچونه ، لبخندی شیطانی می زنه ! این طوری

-------------------------------------------------------------------
پستی ارزشی ، همچون گذشته !

-------------------------------------------------------------------
دوستان محفلی ، چون داره داستان جالب میشه ، خواهش می کنم تا این جا رو با داستان گویی و قصه گویی و این حرفا ادامه دادین ، از این به بعد با این نوع پست ها برخورد میشه .
نا سلامتی این جا خانه ی ریدل هاست .
الان گفته باشم ، نمی خوام بعدا دوباره یک محفلی بی حنبه بیاد و بگه چرا پست من رو پاک کردین ! همونی که ما رو همه جا بی جنبه نشون داد ! خود بی جنبه ش !!
پست با این تیریپ رو پاک می کنم ، ولی با اخطار قبلی !



اونلی هدویگ !
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
#4
خب نیاز به گفتن نیست ، اگر به تایتل پست من نگاه کنید ، کاملا رای من مشخصه !

ولی برای اعضایی همچون ( --- نمیگم خودش می دونه ! --- ) دوباره عرض می کنم !

خب، رای من هم به هدویگ هستش ، هدویگ جیگر طلا !

دلایل !

خب ، اولا این که واقعا کارش عالی بود ، هست و امیدوارم باشه !

همیشه و همه جا و در همه ی شرایط و در همه ی فروم ها پست داره !

خیلی بچه ی باحالیه !

به قول بلرویچ یکی از اون جوات های اولیه بود ! یادش به خیر !

کارش درسته ، نسبت به ورود تازه ش !

!!

اما یک صحبت و یک سوال !

ای مسئولان انتخابات و ای مدیران !

آیا شخصی که از اعضای قدیمی سایت بوده و به دلایلی شناسه ی جدید گرفته ، می تونه کاندید بهترین عضو تازه وارد باشه ؟
این ایوان جمبرز ، قبلا در سایت بوده و با شناسه ی آدریان پیوسی فعالیت داشته . پس عضو تازه وارد حساب نمیشه !

فقط یک یادآوری بود ! ممنون !



Re: بهترين ایده
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
#5
بازم بوق بوق !!

خب ، قدیم ها (!) یادمه سر ترین ها که بود ، تاپیک هایی رای می آورد که توووپ و قشنگ و پر طرفدار باشه ! ولی الان تاپیکی رای میاره که محبوب باشه ، فقط !

خب ، بریم سر رای دادن !

انصافا بلرویچ ، یکی از بهترین تاپیک های اون دوران رو زد ! کسی حرفی نمی تونه توش بزنه ! اون موقع یادم نمیره ، تو کمتر از 12 ساعت ، چه طوری پست می خورد ! همه داشتن تلاش می کردن که بیان آجاسی بشن ! ولی افسوس که آجاس هم ، مثل هر جای دیگه ای ، به دلیل یک کوچولو بی توجهی ، آجاس در رفت از دستمون !

پس رای به بلرویچ !
به خاطر تاپیک آجاس !


عجیب این که ، این همه نظارت کردیم ، اون همه به ناظرای جدید کمک کردیم ، یک جا اسم ما نیومد !!

----------------------------------

به ایوان چمبرز !

درش توسط خود من تخته شد و خود بلرویچ هم راضی شد که بسته بشه ! شاید دوباره شاهد آغازی برای آجاس باشیم !!



ارباب لرد ولدمورت کبیر !
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
#6
بوق بوق برین کنار !!

واقعا خوشم اومد چو عزیز !

هیچ کس به فکر اون دست های پشت پرده ای نیست که سایت رو می چرخونه و اون دست های آلوده ای که ما مرگ خوارها رو آماده می کنه !

توی این 10 ماه عضویتم در سایت ، کاملا درک کردم که لرد ولدمورت ، همیشه و در همه جا بیشترین ضربه رو می خوره و بیشترین تحمل رو باید داشته باشه !
پس رای این دوره به کسی باید داده بشه که اون کار ها رو می کنه ولی به چشم نمیاد .... ارباب لرد ولدمورت کبیر !

دلایل !

1 - همون طور که گفتم ایشون اون موقع که کرام بود ، که وا ویلا ! الانم که لرد شده ، داره تو انجمن خصوصی کولاک می کنه !!

2 - شاید برای اولین بار بود ، بعد از لرد بودن سرژ که احساس کردم لرد بالا سرمونه !! کارش حرف نداره .

3 - کسی هستش که تونست این همه مرگ خوار رو آماده کنه و باید خاطر نشان(!) کرد که اگر کم کاری بوده ، از سمت مرگ خوارهاش بوده ، نه از طرف لرد !

4 - لیاقت رنک رو داره !

5 - سیاهی پیروز است !!



آناکین مونتاگ !
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
#7

یادمه ریموس خودش رو می کشت که ملت تایتل پستشون رو درست کنن ! تو ترین های قبلی هم شاهدش بودیم که کسی جز خود ریموس این کار رو نمی کرد !!

حالا بریم سر انتخاب !

دامبل عزیز خیلی خوب اعضا رو مشخص کردن ، بدون نقص !
ولی بر خلاف رای ایشون من به مونتاگ رای میدم .
دلایل :
1 - حضور مستمر حتی در ایام امتحانات به طور 24 ساعته !
2 - زدن انواع و اقسام رول ها در همه نقاط و در همه ساعات شبانه روز !
3 - تلاش مداوم او و هر چه بهتر شدن پست هایش که به مرور زمان احسای میشد !

پس رای من ؛ آناکین مونتاگ !



شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
#8


این گریه واسه از دست دادن یک عدد دوست خوب در جادوگران بود !! بازم گریه !

خب حالا معرفی !

نام و نام خانوادگی : پیتر پتی گرو
تاریخ تولد : 1970
سن : 36 !
جنسیت : (!) مرد ، شک داری ؟
سال : فارغ التحصیل !
گروه : به دلایل امنیتی - ارزشی اسلیترین ! همون اسلی خودمون !
ظاهر کلی : قد کوتاه ، موهای ریخته و کله ای طاس که از کیلومترها برق می زنه . یک انگشت از دست راستم کم شده که خودم کمش کردم تا از دست اون سیریوس راحت بشم . قیافه ای دارم که به قول دوستام ، البته بعضی هاشون ، کمی مرموز و موذی به نظر میاد .
یک جانورنمای ثبت نشده نیز هستم ! که به شکل موش در میام .

توضیحات کوتاه : سالها ، حدود 13 سال در خونه ی ویزلی ها زندگی کردم تا این که بالاخره دو تا از دوستام ، ریموس و سیریوس ، من رو پیدا کردن و می خواستن من رو تحویل وزارت خونه بدن که به دلیل باهوش بودن و زیرکی بیش از حد خودم ، تونستم بازم از دستشون فرار کنم و برم پیش اربابم !
الان که جز بهترین و یکی از فداکارترین مرگ خوارهای ارباب لردولدموت کبیر هم هستم و حال می کنم .
در کل توی کتاب که چیز خوبی ننوشته ، ولی من خیلی خوب و مهربونم ! راست میگما !

-------------------------------------------------
معرفی شخصیت 2 !!!

بنده همون ماروولو گانت هستم ! گانت سابق ! گانت پدر بزرگ ارباب !
بنده خواستار این هستم که این نقش رو داشته باشم ، چون یکی از بهترین دوستانم این نقش رو داشت ولی به دلایلی امنیتی - ارزشی - ورزشی - اخلاقی ، سایت رو ترک کرد .
الان این نقش رو گرفتم تا این نقش رو که ازش خیلی خاطره دارم ، بازم خاطراتم رو باهاش بیشتر کنم .

یک تقاضا : مدیران تایید کننده ی شخصیت عزیز ! خواهشا شناسه ی ماروولو ی من رو پاک نکنید تا شاید در زمانهای آینده برگشتم توی همون شخصیت ! شاید !

اوه اوه ! چه قدر حرف زدم ! من ناظر انجمن های لندن ، خانه ی ریدل ها و نامه از هاگوارتز هستم .
همون طور که میبینید ، من شناسه ی نماشیم فرق داره ، وقتی تایید شدم ، درستش می کنم .
متشکرم ، ماروولو گانت old




تایید شد


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۱ ۲۲:۲۲:۲۶
ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۲ ۱۳:۵۹:۴۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.