هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
#1
نام: مامانم گفته نگم!

نام خانوادگی: اينو خودم دلم نمي خواد بگم!

سن:چهار سال و نيمه از هري آباد كتول شرقي

استعدادها: صداي علي دايي بلدم در بيارم ... ديگه .... الان عمو اجازه! الان ميگم! عمو! آها ،‌ بلدم دست بزنم! ، بلدم بازي كنم! شعر بخونم!

سوابق شغلی: عمو اين سوابق يعني چي؟

پس از پر کردن فرم بالا به سوالات زیر پاسخ دهید:

1_علم بهتر است یا وزارت؟
به نام خدا!
موضوع : علم بهتر است يا ثروت
علم! زيرا معلم ما خاله سارا مي گويد ! ولي من نميدانم چرا خاله سارا علم دوست ندارد و همش دارد مي گردد اين و آنور تا بيايد وزارت ، چند روز پيش در كلاس رقص عربي خاله كلي رقصيد ولي وسط آن ، زنگ موبايل خورده شد . او رفت و در را بست و فكر كرد كه ما وقتي او برود دنبالش نمي رويم و بچه هاي فضولي نيستيم ولي مثل هميشه بي خود فكر كرده بود و ما رفتيم دنبالش و گوش داديم تا ببينيم او در تلفن چه ميگويد ،‌ او اولش كلي موبايلش را دوست ميداشت و هي به او ميگفت دوستت دارم ، منم همينطور ، تو بهتريني و ... ولي بعد از اينكه اينها را گفت ، از موبايلش پرسيد كه كار در وزارت چه شد و بعدش يك هو عصباني شد و كلي بي تربيت بازي در آورد و به موبايلش حرف بد زد و گفت كه چقدر به درد نخور و معتاد و علاف است و او هيچ هم موبايلش را دوست ندارد ! و گفت هر وقت كه كار جور كردي زنگ بزن!
من نميدانم چرا او كه ميگويد علم بهتر از وزارت است ، وزارت را هم اينقدر دوست دارد و براي وزارت به موبايلش فحش مي دهد و با او قهر مي كند!

2_آشغالها را ساعت چند باید دمه در خانه گذاشت؟
به نام خدا!
موضوع : آشغال!(عمو خودت آْشغالي ! بي تربيت!)
اول نمي دانستم آشغال يعني چه براي همين رفتم توي آشپزخانه و به مامان گفتم : آشغال! ولي مامانم ناراحت شد و مرا از پا آويزان كرد به بند رخت! و گفت آشغال يعني تو(عمو با تو بوده ، مامانم به من حرف بي تربيتي نمي زند!) بچه اي كه به هيچ دردي نخورد و شب ادراري داشته باشد و بخورد و پي پي كند و بخوابد يعني آشغال است و خيلي حرفهاي بي تربيتي ديگر كه چون خيلي زشت است معني اش به شما نمي گويم تا يكهو بزرگ نشويد و من از شما زودتر بزرگ بشوم و بابا شوم و هي بزنم تو ذوق بچه ام و زيرْآبش رو پيش مامانش بزنم و هي منت پول تو جيبي دادن به او را بكوبم توي سرش و هي دعوايش كنم!.
و در مورد چند ساعت بايد دمه در خانه گذاشت ، داشتم تلويزيون و كپل نگاه مي كردم يكهو يك عمويي شبيه هويج لباس پوشيده بود از توي تلويزيون گفت:
هرگز نشه فراموش لامپ اضافه خاموش .
و من ياد تبليغ عمو سيا ساكتي افتادم كه از سربازي برگشته بود و كلي كيف كردم و ذوق كردم ولي بابايم يكهو آمد خانه و قبل از هر كاري زد توي ذوق من و گفت برو آشغال ها را بزار دم در ساعت 9 است! و يك كيسه ي سياه اندازه ي خودش داد به من كه ببرم بگذارم دم در و من تا دم در آرزو مي كردم اين خود بابايم باشد تا عمو هاي خوب شهرداري ببرندش و ديگر بر نگردد !
بنا بر اين آشغال خوب بايد تا هر چند ساعت كه دلش خواست بيرون باشد ولي قبل از غروب آفتاب برگردد خانه .
3_رنگ جوراب هری پاتر در کتاب پنج هنگامی که در وزارتخانه مشغول بازی با ولدی بود چه رنگی بود؟
به نام خدا!
موضوع: رنگ جوراب هري.
من اولش فكر مي كردم كه اين سوال را شما نپرسيديد و هي مي گفتم كه نه ،‌ شما خيلي آدم تر از اين حرف هاييد و از آزار دادن ملت خوشتان نمي آيد. ولي وقتي از خاله كوييرل كه اصلاً از او انتظار نداشتم مردم را آزار ندهد و آدم باشد پرسيدم در كمال آدميت خودش به من گفت كه اينها را خود شما پرسيديد و كلي به خودتان و خانواده تان بي تربيت بازي كردم! اما از آنجايي كه خاله سارا هميشه مي گويد اگر مي خواهيد در آينده جلوي ملت دست دراز نكنيد و از اين حرفها (يكي نيست به خاله سارا بگويد خب خودش را راحت كند و بگويد كه اگر مي خواهيد مثل خودش نشويم) بايد سمج و گير باشيم و از رو نرويم و هي مثل كنه كاري را كه از ما خواسته اند بي خيالش نشويم و آن را انجام دهيم ، حتي اگر از ما بخواهند كه رنگ جوراب هري را در روزي كه با ولدي در وزارت خانه بازي مي كرد بگوييم! براي همين من يك هفته پيش از عمو پليسه خواستم تا يك تيم شامل گروه كالبد شكافي و تجسس و انگشت نگاري و غيره به من بدهد و من بعد از يك ماه كه تيم را در اختيارم گذاشتند رفتم به وزارتخانه و محلي را كه ولدي با هري در كتاب پنجم بازي ميكرد مورد تجسس كامل قرار دادم و به غير از رنگ جوراب هري به حقايق شگرفي پي بردم كه به علت بي تربيتي بعضي از آنها فقط به نتايج باتربيتي كشف شده اشاره ميكنم.
1_ آن شب ولدي دو بار جز زد و هري با او قهر كرد ولدي آمد منت كشي كرد ولي هري حالش را گرفت و رفت آلبوس را آورد سراغ ولدي .
2_ ولدي در آن شب دوپينگ كرده بود و از مقداري قرص آسپيرين به صورت محلول به خود تزريق كرده بود.
3_آن شب هري جوراب نپوشيده بود و يك گوشه اي نشسته بود و داشت گريه مي كرد كه چرا جوراب ندارد. در همين حال ولدي از راه رسيد و دلش براي او سوخت و جورابهايش را به او داد و خودش تا بعد از جنگ با آلبوس بدون جوراب بوده و در اصل جوراب هاي خال خال پلنگ پشمي بنفشي كه پاي هري بوده ،‌ماله ولدي بوده و مرام ولدي باعث و باني اين سوال شده كه رنگ جوراب هري چه رنگي بوده است.
4_ویژگیهای یک کارمند خوب را نام ببرید.
به نام خدا
موضوع : كارمند خوب.

اگر كارمند خوب مرد باشد :
1_ بايد زياد بوي بد بدهد تا ارباب رجوع نتواند زياد سيريش شود و زود بيخيال سمج بازي شود و براي اينكه نميرد سريعتر از كارمند خوب ما دور شود.
2_ بايد زياد بد اخلاق هم باشد و حداقل بيست و سه فحش خانواده دار در حد خاله ي خواهر خانم عمه ي ارباب رجوع بلد باشد تا در مواقع لزوم براي خلاصي از شر ارباب رجوع استفاده كند.
3_بايد تا مي تواند چشم چرون و كاربلد باشد . اين امر غير قابل چشم پوشي است و اگر يك كارمند خوب هيز نباشد و نتواند مخ حداقل خواهر برادر زاده ي رئيسش را نزند ، در كمتر از سه روز از استخدام توسط دوست پسر همان خواهر برادر زاده زيرابش خورده خواهد شد و از كار بي كار ميشود.


اگر كارمند خوب زن باشد.
1_ بايد خوش هيكل و خوشگل باشد و كمي شيرين زبان ، همين. هيچ ويژگي ديگري در مورد كارمند زن صدق نمي كند و هر مديري كه غير از اين ويژگي ملاكي براي كارگزيني داشته باشد حتماً از مشكلات عديده اي رنج مي برد.



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
#2
_بچه ها ساكت باشيد ، به صف بريد بشينيد ،‌ آروم آروم...
راجر يك چراغ قوه دستشه و هر كي از جلوش رد ميشه يكي ميزنه پشتش.
فنگ از جلوي راجر رد ميشه و راجر هم يدونه ميزنه پشتش ، فنگ قاطي ميكنه و در جا پاچه ي راجر رو ميگيره .
فنگ: بي تربيته مادر پدر !(عمو مادر پدر يعني چي؟)(عمو: نميدونم ، گمون كنم فحشه!)(عمو پس بيا بريم اين فيلمش بي تربيتيه به درد من نمي خوره‌)(عمو: خاك بر سر سوسولت كنن! بگير بشين بينيم باو!)
ملت ميريزن و پاچه ي راجر رو كه تا نزديك خشتك تو دهن فنگ بود مي كشن بيرون و قائله رو ختم به خير ميكنن.(عمو قائله ميدوني يعني چي؟)( عمو : فكر كنم همون نزديك باشه!)(نه عمو يعني يه چي تو مايه هاي دعوا )(عمو:ايول ،‌ ختم به خير يعني چي؟)(يعني حل شد )
ادي از جلوي راجر رد ميشه و راجر يكي ميزنه پشت ادي ، ادي خوشش مياد و دوباره مياد جلوي راجر و ازش رد ميشه ، راجر هم باز يكي ميزنه پشت ادي(توجه شود كه پشت در اينجا كمر است و نه چيز ديگر ، آن هم ناحيه ي بالايي كمر) و ادي باز مياد جلوي راجر ، راجر شاكي ميشه و همين كه ادي مياد كه از جلوش رد بشه يخش رو ميگيره و ميگه:
_به روح اعتقاد داري؟
ادي: اگه خدا قبول كنه!
راجر: تو روحت! مرض! كوفت! مادر پدر ‍ِ پدر مادر! مگه مرض داري هي مياي تو صف؟
ادي: آخه ياد برادر حميد ميفتم وقتي از جلوت رد ميشم!‌يه احساسي توي كمرم به وجود مياد ،‌درست مثل اون موقع ها!
همه:
راجر : برو بتمرگ رو صندلي فيلم الان شروع ميشه!
و سرانجام حميد كوچولو از جلوي راجر رد ميشه ولي چون راجر ديگه اينقد زده بود پشت بچه ها دستش در همون ارتفاع ثابت مونده بود و وقتي حميد كوچولو رد شد ، راجر خوابوند پس كله ي بچه مردم!
حميد كوچولو از شدت ضرب دست در جا بيهوش شد و افتاد جلو پاي راجر ، راجر كه گرخيده بود دور و برش رو نگا كرد و وقتي مطمئن شد كسي متوجه نشده حميد كوچولو رو با پاش سر داد طرف سطل آشغال و در سطل آشغال رو باز كرد و حميد كوچولو رو از كله فرو كرد تو سطل و درش رو بست . بعدش اومد نشست روي صندلي و شروع كرد به تيكه انداختن به دختراي رديف جلوييش....

===============روي پرده سينما =======================

ف مثل فيلم فارسي
كاري از ياور استاد
با تشكر از بچه هاي خوب خيابون فلاح.
بازيگران:
سرژ .................... مَُري تايگر!(Mori Tiger)
فنگ .................... ميثم كثيف
ققي .................... حسن سيرابي
ادي ..................... جواد سوسول
و كليه ي آبجي هايي كه پايه شدن تا ياور اين فيلمو استاد كنيم!.

مرتضي با يك سيبيل تپل جلوي در خونه ي ته كوچه س . كلون در رو ميزنه و ميگه:
_ ننه منم مرتضي!‌ دِ وا كن اين بدمسبو!
چند دقيقه بعد يك پيرزن زشت كه شبيه كريچر بود ( خود كريچر ننه ي مرتضي رو بازي كرده) در رو باز ميكنه ،‌ بر ميگرده و در حالي كه به سمت حوض وسط حياط ميره ميگه:
_ اون ريفيق نا ريفيقت ،‌ اون بچه تابلوه! اسمش چي بود؟ آها ميثم كثيف اومده بود پِيت! (Peyet)كاكوچش كردم رفت! چيكارت داشت؟
مرتضي در حالي كه لب حوض نشته و آب به سر و صورتش ميزد گفت:
_يحتمل پي امونتيش اومده بوده! خودم ميرم سراغش شرشو ميكنم....ننه....ننه.....دِ ننه اوهوش!! تو باغي؟
ننه: اوهوش هفت جد و آْبادته! بي پدر! تو فرك (فكر) اين دختره بودم ، بيا همينو بيگير اينقد عذاب به جونم ننداز!
مرتضي شاكي ميشه و ميگه:
_ باز اين گلابي رو چسبوندي بيخ ريش ما!؟ ...بزا راحتت كنم ! من خاطر كس ديگه اي رو مي خوام! من گلي رو مي خوام.

================== سالن سينما ======================
ادي وسط پشم بون مك...ببخشيد مك بون پشمالو و آوريل نشته و يه دستش تو پشماي مكه و يك دستش توي پاكت چيپس آوريل.
ادي : مكي جونم ! ميري برام يه شيرموز بخري؟
آوريل كه چه مي خواست چه نمي خواست صداي ادي رو ميشنيد با شنيدن كلمه ي شيرموز جوش مياره و در جا ميزنه تو گوش ادي.
ادي: پشه بود؟
آوريل : آره ، خيلي هم وزوز ميكرد بي پدر!
ادي يك چيپس ورد ميداره و ميگه:
_ طعم شيرموز نداره چيپس ،‌نه؟
آوريل اينبار قبل از اينكه جوش بياره اول يدونه ميزنه تو گوش ادي و بعدش وقتي جوش مياره مي خوابونه تو شيكم ادي .
ادي پنج دقيقه در همون حال خم ميشه و شيكمش رو فشار ميده و هيچ حركتي نميكنه ، بعد از پنج دقيقه خيلي ريلكس بلند ميشه و ميگه:
_ اوليش پشه بود ، دوميش رو هر چي تو اين مدت فكر كردم نفهميدم ،‌ چي بود!؟
آوريل :
_ خودِ ديوونت بود! ديوونم كردي!‌ بمير راحت شيم!
آوريل پا ميشه و پاكت چيپسو پرت ميكنه تو صورت ادي و ميره هشت رديف اونور تر در دورترين نقطه از ادي ميشينه.
كمي اونور تر ،‌ فلور سرش رو گذاشته رو شونه ي بيل و با موبايل بيل ور ميره و بيل هي پفك ميزاره تو دهن فلور .
فلور: بيل؟!
بيل : بله عزيزم؟
فلور : اين صداي كوييرل تو موبايل تو چيكار ميكنه؟
بيل: مگه چيه! دختر كه نيست حالا اينجوري ميگي!
فلور :‌ نه ، ولي داره ميگه بيل، بيل ، دوست دارم‌! دوست دارم . يعني چي؟
بيل :‌ تو اول برو كتابو بخون! پاشو برو بابا مفت خور!
و يدونه ميزنه پس كله ي فلور ،‌ فلور هم قاطي ميكنه ميره هشت رديف اونورتر ،‌ در دورترين نقطه از بيل.
در كمي اونورتر ، ققي و سرافينا دست انداخت گردن همديگه و از زندگي با هم لذت ميبرن.(زندگي؟!)
سرافينا : نه اونجا پاكت چيپسه ! اون يكم راست تره!
ققي : تاريكه ببخشيد نمي بينم ، خب حالا كه چيپسه يكم بخوريم .
ققي :‌ خوشمزه س تو نمي خوري؟
سرافينا : قرار بود چيكار كني؟
ققي : آها ، اوووم...
سرافينا : نه خنگه! اون چطوري ميتونه باشه؟ اون بسته ي پفكه ، ولش كن ، اون يكم بالا تره!
ققي : بخدا تاريكه ! پفك كه دوست داشتي ! نمي خوري؟
سرافينا: من ديگه باهات سينما نميام!
ققي : خب باشه! بزا ببينم...
سرافينا : واقعاً اينقد سخته پيدا كردنش؟ دستتو از تو اون جعبه ي شيريني بكش بيرون ، ماله مامانيناس! ...اه همش فكر شيكمتي ! پس من چي!
ققي : من ديگه سير شدم! مرسي
سرافينا شاكي ميشه و كيسه ي خوراكي ها رو ميكشه رو سر ققي و ميره هشت رديف اونور تر ، در دور ترين نقطه از ققي.
در كمي اونورتر ، سرژ و فنگ در حال خوردن آبگوشت هستن.
سرژ : تيليد كنم برات؟
فنگ : نه من تيليد دوست ندارم ، آبشو بزا بريزم تو كاست من مي خوام گوشت كوبيده بخورم!
سرژ : كاسم كه جا نداره ، بريز زير صندلي.
فنگ قابلمه رو ورد ميداره و آبشو ميريزه زير صندلي راجر . و شروع ميكنه به كوبيدن قابلمه!
_تق توق تق تق توق تق تق تق توق توق تق! (صداي گوشت كوب كه ميخوره تو قابلمه)
ملت: خفش كن!
ملت : چه غلطي دارين ميكنين؟!
سرژ : آآآآآآآآا( صداي گلاب به روتون آروغ)
ملت: هووووووووووووق!
ملت بانوان: بي پرستيژاي عمله!
فنگ : چقدر اين مردم بي احساسن! احساس سگ شرف داره به اينا!
و شروع ميكنه به لمبوندن گوشت كوبيده با پياز .....
دخترايي كه جلوي راجر نشسته بودن در مرز انتهايي تور شدن بودن كه احساس خيسي در زير پاشون كردن ، بدون ذكر جزيئات نفري يكي زدن تو گوش راجر .
يكي از دخترا : كثافت!‌ بي كلاس ! بي جنبه! برو پوشك ببند بابا ! تو رو چه به دختر بازي!
راجر زير پاشو نگا ميكنه .
_بخدا كار من نيست! خب نه ... همش نيست!
================== ادامه ي فيلم روي پرده سينما ============


ننه جوري كه انگار آتيشش زده باشن از جاش پريد و گفت:
_ چش سيفيد بي حيا! حرومت بشه شيرم!‌ تو غلط اضافه كردي خاطر خوا گلي شدي! تو بيجا كردي! خان داييت بفهمه جفتمونو ميزنه سر علم تكيه ش ، چهلم آقا تو محل ميگردونه! گلي نانوشته ماله حسنه! دل من و تو نيست كه!
مرتضي شاكي ميشه ميزنه از خونه بيرون و ميره خونه خان دايي ، دست گلي رو ميگيره ميكشتش تو حياط و داد ميزنه:
_ منو مي خواي؟
گلي كه از ننه هم زشت تر بود و خيلي شبيه ولدي بود( نقش گلي رو هم خود ولدي بازي كرده) فقط زل ميزنه تو چشاي مرتضي .
مرتضي : منو مي خواي؟ يه كلمه! آره يا نه!
گلي من و مني ميكنه و ميگه:
_آ..آر..ره ؛ آره....
مرتضي گلي رو ميزنه زير بغلش و ميبنده ترك موتور براوو ش و به سمت شمال حركت ميكنه.....


پايان.

====================سالن سينما=====================
سرژ كه كنار فنگ نشسته بود هنوز منتظر بود تا بقيه ي فيلم بياد ....
فنگ : اوهوي؟!! ....سرژ پاشو بريم! تموم شد!...
سرژ هنوز مشغول خوردن آبگوشت بود و چشم از پرده بر نميداشت.
فنگ‌: سرژ !‌ پاشو بابا! تموم شد! پاشو بريم ، همه رفتن ...
سرژ : پس جواد سوسول چي بود اون اول زدن! اسمشم نياوردن تو فيلم كه!
مسئول سالن : آقا حرف سياسي نزن پاشو گورتو گم كن برو!
سرژ و فنگ هم از سالن بيرون ميرن‌ ، مسئول سالن در رو ميبنده .
.
.
.
پايان
========================تيتراژ========================

يا ها ها ها ها ياي! يا ها ها هاي!
عشقتو بخورم ها ها ها ها ي!
نازتو برم جيگر طلاااااااااهاهاهاه!

خواننده :‌عليرضا اختياري.
====================سالن سينما ====================

_تق تق تق!(صداي در)
مسئول سالن مياد و در رو باز ميكنه.
راجر پشت دره.
راجر : ببخشيد برادر ، بي زحمت دست كن تو اون سطل آشغال بچه ما رو بده بريم!‌ نوكرتم!
مسئول :
راجر :

=================================================


ویرایش شده توسط حميد كوچولو در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۱ ۱۳:۰۴:۱۹


Re: بهترین نویسنده ی رول پلینگ ( ایفای نقش )
پیام زده شده در: ۰:۵۹ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
#3
عمو سرژ به نظرت اينا چيز خور شدن؟
چرا عمو سرژ رو فراموش كردن؟
عمو سرژي كه يخ در بهشت نوشت!
عمو سرژي كه بهترين ها رو نوشت!
عمو سرژي كه واقعاً‌ نوشت و نه تايپ كرد!
اينا رو بابا برادر حميد داد بنويسم!ببخشيد عمو نوشتن با تايپ كردن چه فرقي داره؟

(من برادر حميدم! اين بچه حاليش نيست ، راي ما عمو سرژه والسلام)



Re: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۰:۴۹ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
#4
خاله كوييرل خوشحالي؟
همه بهت راي دادن الان داري رنك جادوگر ماه ميسازي كه بزني اون بالا ماله خودت از همه بهتر باشه؟!
فك كردي تو خاله ايي حالا ديگه تو رو دربايستي منم بهت راي ميدم!
فك كردي ميتوني با يه لپ لپ ،‌اونم دخترونه! راي منو بخري؟
فك كردي من چهارسالمه حاليم نيست پارتي بازي يعني همونايي كه توش اسمارتيز ميزنن ميرن فضا!
فك كردي مدير شدي خبريه؟خب مدير مهد ما هم مديره ولي شوهر گيرش نمياد!
فك كردي چون بلدي رنك بسازي ماله تو از همه بهتره؟
فك كردي برادر حميد چون رفته اتفاقي افتاده؟!

خب درست فك كردي....

عمو ، فك كنم طبق قوانين جمهوري آسلامي از امسال بچه هايي كه يه سال از اخذ شناسنامشون گذشته مي تونن راي بدن! منم راي بدم؟

خاله كوييرل!

چون خالس!
چون بلده مدير شه!
چون رنك بلده بسازه!
چون باز خالس!



Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱:۱۶ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
#5
ببخشيد عمو ها و خاله ها! ...من يكم نمي فهمم و اين شد كه يهو موضوع رول رو با اجازتون تغيير دادم...مگه خودتون مامان ندارين گير دادين به مامان من؟....

==============================

هوا خوب و شرجي بود ، شرجي كجاش خوب بود خودتون فكر كنيد ببينيد كجاش خوب بوده! به هر حال خوب بود و به جز صداي غر غر هاي كريچر هيچ صدايي به گوش نمي رسيد.
همه ي قفس ها با جك و جونور هاي داخلشون در خواب بودند و هيچكس و زد بازي امشب....نه ببخشيد و هيچ كس گمان نمي كرد امروز ، روزي به خصوص و در خور توجه و مورد عنايت باشد! يا بود.(چي شد!!)

كريچر مثل هميشه در حال غرغر كردن به سمت اتاقك استراحت نگهبان شب قدم ميزد ...
_ به من چه مربوط! بزار هر كاري خواستن بكنن ، مملكت تا وقتي دست يه عده فشفشه باشه همينه ديگه! منوريوم رو استثمار كردن خيال كردن تونستن موشك هوا كنن! بزا بكنن! به من چه! اصلاً من چرا بايد حرص اون كفتر بي بخار كلاغ صفت بي وجود لاشخور رو بخورم !‌ بزار هر بلايي مي خواد سرش بياد ، بياد! به من چه! مگه اربابمه! من يه جن آزادم! ....

در همين لحظه صدايي شبيه خش خش از پشت بوته هاي شمشاد كنار در ورودي توجه كريچر رو به خودش معطوف كرد!‌( ببخشيد عمو ! معطوف يعني چي؟!) ( عمو : معطوف همون مهر و عطوفته!) ( حميد كوچولو: نه عمو ،‌ معطوف يعني يه چيز ديگه ،‌ يه چيزي تو مايه هاي متوجه كردنه!) ( عمو : آها !!!)
كريچر با شجاعتي مثال نزدني و ظاهري و ساختگي و پوچ و بي ارزش ،‌ اه اه چقد من بدم مياد از اين كريچر ،‌ بره بميره! خلاصه با پارتي بازي نويسنده ،‌ با شجاعت به طرف صداي خش خش رفت و متوجه صداهايي شد ، در جا ايستاد و به صدا ها گوش كرد...

_ اون سه راهي رو زدي؟
_ نه بخدا! من بهش دست نزدم!‌ سه راهي دست اين سگ توله بود!
_ اولندش كه سگ توله نه و توله سگ! دومندش توله سگ نگو اينجا بچه هاي باتربيت ميان مي خونن ! من سگم! خودت سگي ، توله!
_ بسه ديگه! هر كي اون سه راهي رو زده دمش گرم بالاخره درست شد!
_ نه بخدا!
_ چيو نه بخدا؟
_‌آها!
_ آها يعني چي؟! چرا چرت و پرت ميگي؟!!
_‌ اه بسه ديگه ، بياين ببينيد اينجا چي داريم!
_ نه بخدا!
_‌آها!
_ اون سه راهي رو كي زد؟
_‌ اون سگ توله!
_ سگ توله خودتي من سگم!!!
_ اه بسه بابا! بياين بينيد اينجا چي داريم!
_‌آها
_ نه بخدا!


كريچر كه ديگه اعصاب نداشت و مثل من و شما دلش مي خواست سريعتر ديسكانتك ميشد و اين چرت و پرتا رو نميخوند بدون هيچ معطلي به سمت صدا ها رفت و سايه ي سه جانور رو در نور مانيتور كامپيوتري تشخيص داد.

ققي ، فنگ و پشم بون مكبالو ...نه ببخشيد مك بون پشم آلو!

ولي صبر كرد تا اول سر از كار اين سه در بياورد همي!....

ققي در حالي كه با كيبورد چيزهايي بي تربيتي و غير اخلاقي تايپ مي كرد به بون پشم مك آلو گفت :
_تو مطمئني كريچ دختره؟
_ آره بابا! خودم ازش پرسيدم! بهم عكس داد! خيلي شبيه آنجلينا جولي بود!! مو نميزد!
فنگ كه ديگه طاقت نداشت ققي رو كنار زد ......

-------------------------
آيا اين سه جانور در مانيتور چيزي داشتند؟
آيا اين سه جانور در مانيتور چيزي نداشتند؟
آيا اين سه جانور در مانيتور چيزي جا گذاشتند؟

هر كس دوست داشت به سوالات زير برسه خودش ادامش رو بنويسه!


ویرایش شده توسط حميد كوچولو در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۹ ۱:۲۶:۰۸


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۱۳ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
#6
نام: حميد كوچولو

نام خانوادگی : برادر حميد زاده

جنسیت : آخه تو آدمي؟!...بچه چهار ساله اصلاً از مسائل جنسي چيزي ميفهمه؟! خجالت بكش! فك كن خودتم بچه داري!

گروه : يه جاي مثبت مث راونكلاو

چوب جادو: مامان گذاشتتش بالا يخچال! تا وقتي پسر خوبي نشم بهم نميده ببينم چه شكليه
شهرت : حميد كوچولو
جاروی پرنده : شما فكر نداريد؟...منه چهار ساله بهم كفش هم نميدن باهاش را برم ،‌ جاروي پرنده؟...فك كردي منم مث بقيه سنم رو پشت دنياي مجازي اينترنت پنهان ميكنم!؟..نه آقا ! من در خانواده اي فهيم به دنيا اومدم و از اين كمبود ها ندارم! من حميد كوچولو چهار سال دارم! فقطم يدونه بابا دارم ،‌مامانم هم به شما مربوط نميشه چند تا دارم مگه خودت مادر نداري؟!

علاقه مندی ها : بستني اسپيرال‌، بستني پاك مك! لپ لپ دخترانه ( پس فك كردي واسه چي دنياي بچه ها اينقد طالب داره؟!!) ، مامان و بابا
توانمندی : توانمنديهام ماله خودمه به هيشكي نميدم ! خيال كردي؟!

اطلاعات اضافی : مامانم گفته به كسي اي اس ال ندم! ولي من پسرم!‌ پي ام ندين!

(آقاهه!‌ يه لحظه! ... اينو مامانم داد به شما بخونيد
_اينجانت ولي حميد كوچولو رضايت خود را مبني بر عضويت فرزندم در جادوگران اعلام داشته و تضمين مي كنم از دوستان هري پاتر بوده و با جادو مانوس هستم!
با تشكر ، آبجي ِ‌ پروفسور كوييرل فقيد و مادر حميد كوچولو.)
.
.
.
ببخشيد عمو! ... من بايد برم كلاس چندم بشينم؟


تائید شد


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۷ ۲۳:۲۴:۰۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.