هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
#1
سلام
می خواستم بپرسم که لیسته اعضا را کی ویرایش می کنید
اسم من هنوز در لیست ثبت نشده!؟

لیست اعضایه ایفای نقش توسط اریک مانچ بروز میشه. به دلیل اینکه ایشون به دلیل امتحانات یکم گرفتاره قراره بنده کمکشون کنم که هنوز فرصت نکردم.حتما بروز میشه.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲ ۱۲:۳۲:۰۰


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۶
#2
همه تو این فکر بودند که چی کار کنند که حال اسلی ها رو بگیرند که ...
یک نفر به در اتاق استر ضربه زد و همه از جا پریدند ... شخصی وارد اتاق شد .
لارتن : کینگزلی ... این همه مدت کجا بودی؟
کینگزلی : کارهای من همشون سیکرت هستند و همون طور که همه می دونن اگه چیزی بروز بدم خیانت میشه, من حاضر نیستم حتی زیر شکنجه ...
ملت :
کینگزلی به همه گفت که می دونه قضیه از چه قراره چون خلاصه رو از توی پست ابر خونده .
و ملت برای بار دوم:
استر گفت:خیلی خوب قبل از اینکه کینگزلی به این وضع فجیع وارد اتاق بشه داشتم می گفتم که ...
کینگزلی اول اینجوری به استر نگاه کرد ولی وقتی چشمش به چشمای بقیه افتاد اینجوری شد
استر ادامه میده:داشتم میگفتم که کسی نظری , چیزی نداره؟
همه از نگاه کردن به چشم های همدیگر خودداری میکنن.
تا اینکه کینگزلی میگه:شاید با معجون مرکب پیچیده بتونیم کاری از پیش ببریم .به نظر من , ما اول می تونیم یخورده اونا رو بازی بدیم و در این مدت هم کلی کیف می کنیم و هم فکرامون رو روی همدیگه میریزیم و برای نقشه اصلی برنامه ریزی میکنیم.دوستان نظرتون چیه؟
همه سخت به فکر فرو رفته بودن ...
تا این که لیلی میگه: برای شروع فکر خوبیه (کینگزلی از این که میبینه کسی با طرحش موا فقت کرده چشمانش پر از اشک سپاسگزاری میشه ولی سریع خودشو جمع و جور می کنه تا ملت اینجوری نشن) لیلی ادامه میده :ولی چجوری می تونیم بازیشون بدیم ؟
مگورین میگه: مثلا با قیافه اون پارکینسون میتونیم بریم تو خوابگاه دخترا و کلی بمب کود حیوانی منفجر کنیم.
ویکتور :یا مثلا شب بریم عقرب بیندازیم توی تخت مالفوی ...
هر کس یک جور داشت فکر و خیال می کرد تا اینکه استر میگه :اهم ... اهم...
و توجه همه را به خودش جلب می کنه ....


ویرایش شده توسط کینگزلی شکلبوت در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۳۰ ۱۲:۵۱:۱۶


Re: چرا در" ایران" هری پاتر.ارباب حلقه ها و........... نداریم؟؟؟
پیام زده شده در: ۲:۱۲ جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۸۶
#3
خوب هم موضوع جالبه هم نظرها
قبل از اینکه نظر بدم یه چند تا نکته رو بگم
وقتی ما امثال هری پاتر نداریم نباید بشینیم و گریه کنیم وهمش بگیم ما این و نداریم ... ما بلد نیستیم و از اینجور چیزها .ما چیزای دیگه داریم سبک دیگه ای داریم تازه شاید , شاید که چه عرض کنم حتما, اگر شرایط فراهم بود استعداد های ایرانی هم شکوفا میشد و چیزهایی اگر بهتر از اونها نمینوشتیم حداقل در سطح انها می نوشتیم
خودمون ,خودمون را باور نداریم که این مسائل پیش می اید . مولانا مال ماست ولی کشورهای دیگه قدرش رو میدونن, جشن سالگرد فردوسی و یکی دیگه می گیره و ... .
من خودم هم قبلا هم عقیده خیلی از شما ها که از غربی ها طرفداری می کنن بودم تا اینکه استاد فارسی عمومی ما اومد چند تا اثر رو نقد کرد . دو ستان باورتون نمی شه که بگم هر کلمه ای که صادق هدایت نوشته یک منظور و هدفی داشته که در قالب کلماتی ساده بیان شده یا در داستان های جلال ال احمد هیچ کدوم از کلمات رو نمی تونید حذف کنید
این که بچه های این دورو زمونه علاقه ای به خوندن این کتاب ها و شاهنامه و حافظ و بقیه ندارند ساده است, متنش سخته یا مثلا من وقتی داستان داش اکل (هدایت) یا بچه مردم (ال احمد ) را خوندم احساس کردم بی مزه ترین داستان ها رو خوندم تا اینکه با نقد این داستان ها اشنا شدم و نظرم عوض شد.منظورم اینه که خواهش می کنم اگر از اینها خوشتون نمی اد , این کتاب ها رو دست کم نگیرید .
یکی نوشته بود که تا حالا دیدید فیلمی از تاریخ ایران بسازند؟ جواب اینه که ما انقدر تاریخه خودمون را خوار می کنیم و اینقدر از جاهای تاریی مان با بی دقتی حفاظت می کنیم که اصلا تاریخی برامون نمونده خودمونیم که باعث می شیم فیلم هایی نظیر فیلم 300 ساخته بشه (ببخشید این قسمت زیاد ربطی به تاپیک نداره من فقط جواب اون شخصو دادم)
و در اخر من مطمئنم ایرانی های نسل جدید استعداد مهم و انکار ناپذیری دارن که فقط باید در جهت درست سوقش بدن و سعی کنند از بیشترین ظرفیت مغزشون استفاده کنند.



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۰۸ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۶
#4
نام : کینگزلی
نام خانوادگی : شاکلبولت
سن: 33
جنس : مذکر
چوب جادو :29 سانتی متر , چوب بلوط , موی دم اسب تک شاخ (مناسب برای جنگ!!!!)
گروه : گریفندور
شغل : من یک کاراگاه هستم , یک کاراگاهی که به طور کامل اموزش دیده است .در وزارت سحر و جادو کار میکنم .ماموریت قبلی من پیدا کردن سیریوس بلک بود البته این مال وقتیه که ملت نمی دونستن که بی گناه است . در حال حاضر برای حفاظت از جان وزیر محترم ماگلا به عنوان منشی ایشون استخدام شدم و مجبورم فعلا کارهای دفتری این اقا رو هم انجام بدم.
کاراگاهی شغل تمام وقته منه ولی من یک شغل پاره وقت هم دارم و ان هم عضویت در محفل ققنوس است .محفل معمولا من و به ماموریت های مهم و فوق سری می فرسته.خواهش می کنم از من نخواین که براتون بگم چه ماموریتی چون اگر بگم خیانت به محفل و دامبلدور و مملکت و ... همه اینها میشه .

خصوصیات ظاهری :
خوب , من یک جادوگر سیاه پوست , تاس, قد بلند و خلاصه کلی خوش قیافه هستم و دوست دارم که یک گوشواره حلقه ای طلا به گوش راستم بیندازم.
علاقه مندی ها :
راستش و بخواین علاقه مندی خاصی تو دنیا ندارم تنها دلبستگی من ارتباط با محفل ققنوس و رفتن به ماموریت هم از طرف محفل و هم از طرف وزارتخانه است.
معرفی کلی:
خوب تقریبا همه چیز را گفتم جز اینکه یک بار برای بردن هری از پیشه دورسلی ها به محفل رفتم وامیدوارم این تابستان هم جزو کسانی باشم که برای نجات هری از چنگ دورسلی ها به کمکش میرن


تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۲۳ ۰:۲۱:۲۸
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۲۴ ۲:۰۰:۳۷


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۶
#5
سلام لطفا قبل از اینکه داستانم را بخوانید به این توضیحات دقت بفرمایید
داستان من در قسمت بازی با کلمات با شناسه نمایشی روتا اسکادی تایید شد بعدش من شناسمو تغییر دادم به کینگزلی شاکلبولت و در اینجا هم همان طور که مشخصه با همین شناسه می خوام داستانم را بدم خلاصه منظورم اینه که در تاپیک بازی با کلمات تایید شدم.
امیدوارم که بعد از این مرحله در قسمت معرفی شخصیت به مشکلی بر خورد نکنم .
متشکرم از زحمات شما در این سایت کینگزلی شاکلبولت
-----------------------------------------------------------------------------------------------
- وحالا این شما و این هم داستانم:
سر تا سر شب را کابوس دیده بود وقتی از خواب پرید متوجه شد که تمام بدنش از عرق خیس شده .عینکش را به چشم زد , لباسها و ردایش را پوشید و به سالن عمومی گریفندور رفت . کمی از پنجره به بیرون نگاه کرد ابر ها هوا را پوشانده بودند .اسمان کدر بود . صبح گرفته ای بود . برای صبحانه ای زود به سرسرای بزرگ رفت .
بعد از مدتی رون و هرمیون هم به او پیوستند .همین طور که هری مشغوله خوردن صبحانه بود , هرمیون با نگرانی او را نگاه می کرد اخر سر ازش پرسید : هری دیشب هم کابوس دیدی ؟ هری دروغکی گفت :نه. هرمیون با خشم گفت :به من دروغ نگو , از رنگ و رویت معلومه . همین که هری دهانش را باز کرد تا جوابش رو بده , جغد های نامه رسان وارد سرسرای ورودی شدند , هری که طبق معمول انتظار دیدن هدویگ را نداشت با دیدن جغد اشنای سفیدی که نامه ای به منقار داشت بسیار تعجب کرد بطوری که فکر جواب دادن به هرمیون از سرش رفت .
هری با هیجان خاصی نامه را باز کرد. رون همان طور که دهانش پر از غذا بود پرسید : از طرف کیه؟
هری قادر به حدف زدن نبود قلبش تند تند می تپید کاردی که دستش بود با صدای جرینگی بر روی میز افتاد.
هرمیون سریع پرسید چی شده ؟ رون سعی می کرد به زور نامه را از دست هری بگیرد !
تا اینکه هر دو با شنیدن صدای هری روی صندلیشان میخکوب شدند ; هری زمزمه کرد: نامه از طرف دامبلدوره.
باورکردنی نیست یعنی این یک حقه از طرفه ولدمورت و مرگخوارانشه ؟ولی هری با تمام وجودش می دانست که این نامه از طرفه خوده البوس دامبلدوره . این نامه بوی او را می داد
چیزی مثل یک تپش یک نبض در وجود هری بر این مساله دیوانه وار تاکید می کرد ولی مشکل اینجا بود که دامبلدور از او خواسته بود که با وجود خطری که هری را تهدید می کرد هاگوارتز را ترک کند و به دیدن او در دره گودریک برود این از کارهای دامبلدور نبود او همیشه سعی می کرد که هری را در جای امن نگه دارد.
دو روز تمام رون و هرمیون مغز هری را خوردند تا او را ازاین کار منصرف کنند .بالاخره در نیمه های شب سوم هری مصمم از تخت و خوابش پایین امد عینکش را بر روی بینی اش صاف کرد و چوب جادوییش را در دستانش فشرد...

هوم .... فقط چون دامبلدور توش بود و همی من تحت تاثیر قرار گرفتم تایید میشه...!

ولی جای پیشرفت داره! که امیدوارم این پیشرفت تو رول اتفاق بیفته!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۲۱ ۱۶:۰۷:۳۵


Re: گفتگو با ناظرين فروم ((بیا تو جادوگر منتظریم))
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۶
#6
سلام
من 2 تا سوال از مسئولین محترم سایت دارم
1)شناسه نمایشی من قبلا روتا اسکادی بود و با همین شناسه در بازی با کلمات شرکت کردم و تایید شدم تا برم مرحله بعد الان عوضش کردم با کینگزلی شاکلبولت
مشکلی پیش نمی اید؟ من می توانم برم کارگاه نمایشنامه نویسی؟
2)با همین شناسه می تونم خودمو درقسمت معرفی شخصیت معرفی کنم؟



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۱۵ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۶
#7
سرد - افسانه - استخوان - مداخله - درنگ - چراغ - ارزش - تایید - اشک - هیجان
هوا سرد بود . دست هایش بر روی چوب جارو کرخت شده بود . شتاب حرکتش باعث شده بود که اشک گوشه چشم هایش را قلقلک دهد . هری هر جا می رفت به دنبال گوی ذرین می گشت او خوب می دانست که در کوئیدیچ یک ادم افسانه ای نیست پس باید حواسش را جمع می کرد , درنگ جایز نیست , در مقابل باد وحشتناکی که از یک ساعت قبل شروع به وزیدن کرده بود , دستهایش را روی جارو محکم تر کرد . به خوبی می دانست که اگر از این فاصله بیفتد استخوان سالمی برایش باقی نمی ماند. ناگهان هیجان همچون موجی از گرما در وجودش شعله کشید.بله او گوی ذرین را دیده . سریع دسته جارویش را کج کردو به سمت ان شتافت مالفوی هم به او رسید هر دو شانه به شانه هم پیش می رفتند که ناگهان در کمتر از یک ثانیه هری زودتر به ان رسید و دستش را به دور توپ کوچک طلایی حلقه کرد .سوت تایید پایان مسابقه به صدا در امد .ایا این مسابقه ارزش فوران خشم مالفوی را نداشت؟

تایید شد (پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۲۰ ۱۸:۲۳:۰۰


Re: رده بندی کتابهای تخیلی!!
پیام زده شده در: ۰:۲۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۶
#8
ارباب حلقه ها واقعا یک شاهکار ادبی است . اگر بخوایم از لحاظ ادبی و فنی نقد کنیم مسلما در مرتبه ای بسیار بالا تر از هری پاتر قرار میگیره اما اگه راستشو بخواین من شخصا هری پاتر رو بیشتر می پسندم و اگر بخوام رده بندی کنم اول هری پاتره بعد ارباب حلقه ها
بعد هم کتابای دارن شان قرار می گیره البته فقط نبرد با شیاطینش.به نظر من سرزمین اشباح
دارن شان واقعا مزخرفه اخرش رو خیلی بد تموم کرد و کل 12 جلد کتاب را حروم کرد ولی تونست آبروی از دست رفتشو (البته در نظر من ) با نبرد با شیاطین دوباره به دست بیاره.
و بعدش ارتیمیس فاول
نیروی اهریمنی اش
دلتورا ( همه ی مجموعه اش به جز سایه های دلتورا چون خیلی لوس شد)
روون
و اخر از همه جان کریستوفر
از ایزاک اسیموف هم کتابی نخواندم



Re: مثلث برمودا
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶
#9
سارون جان من با نظرت موافقم و البته من از یک نفر هم پرسیدم اونم همینارو گفت بعلاوه ی جریانات اب سرد و گرم .
در مورد پیدا کردن لاشه های هواپیما ها و کشتی ها می گفت :این جریانات انقدر قوی هستند که باعث تکه تکه شدن و پخش شدن انها در جاهای دورتر و نهایتا مدفون شدن انها در گل و لای و شن ها میشه.اما من موافق نیستم یعنی تکه هاش انقدر کوچکند؟ یا اصلا هر تکه انقدر دورتر از تکه دیگر می افته که قابل شناسایی نباشه؟
تازه حالا اگر فرض بگیریم که این حرف ها و نظریات درشت باشه تکلیف اون چند نفری که زنده موندن تا قضیه را تعریف کنن و بعدش خود کشی کردن یا کشته شدن چی میشه؟یا انهایی که تحت هیچ شرایطی حاضر به حرف زدن نشدند و گفتند که نمی خوایم جون خودمون و خانوادمون رو به خطر بندازیم!
یا اون حفره ی سیاهی که توی اسمون دیدن چی بوده؟
خلاصه اینو بگم که قضیه مشکوکه!!!!!!!!!!!!



Re: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶
#10
نام کتاب:ادم و حوا
نویسنده :محمد محمد ولی
انتشارات : کاروان
قیمت:3500 تومان
خلاصه داستان :
در این کتاب شما راجع به شیطان , فرمان روایی روی زمین , فرشتگان, خلقت انسان, سرکشی ابلیس , ادم و حوا , میوه ممنوعه و خلاصه هر جیزی که راجع به این گونه موارد باشه می بینید . بیشتر این کتاب از زبان اقلیما دختر حوا می باشد.
کتاب خوبیه اگر به این موضوعات علاقه مند هستید , به نظر من بخرید و بخوانید







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.