هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۶
#1
نام:امیلیا
نام خانوادگی:بونز
سن:17
تاریخ تولد:25 اسفند
جنسیت:دختر
سال:هفتم
گروه:هافلپاف
رنگ چشم:قهوه اي
رنگ مو:قهوه اي روشن
ظاهر کلی:قد متوسط.موي بلند و حالت دار.
قد:162
چوب جادو:موی اجدادمون.پر چسبیده به تخم مرغ.عصاره ی چشم تک شاخ.
دسته جارو:دیگه شرمنده نداریم!
كوييديچ:تو پست دروازه بان يه مدت بازي ميكردم(البته تو خونه ي خودمون!)
علاقه ها:خندیدن که میتونه به صورت قهقهه.نیشخند.یک لبخند کوچولو و....باشه!فضولي در كارهاي مرگ خواران!
توانمندیها:اسفناج بخورم همه کار میتونم بکنم!
توضیحات:عمه ي سوزان بونز هستم. دو سالي كه مامان و باباي اونو مرگخوارا دستگير كرده بودن ازش پرستاري كردم.در اختراع معجون هاي مختلف استعداد زيادي دارم.از بچگي تنهايي با برادر كوچيكترم زندگي كردم.آخه مادر و پدرم در طي سفري به ايران توسط يكي از افرادي كه قاليچه ي پرنده ميفروختن اقفال شدن و يه قاليچه خريدن ولي به محض اينكه سوار شدن قاليچه چپ كرد ودر جا مردن!(اميدروارم كافي باشه!)


تائید شد


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۳ ۲۳:۵۹:۳۰

[size=medium][color=0066FF]کبوتر اخم Ú©Ø


Re: شما ترجمه ي کدام مترجم را مي پسنديد ؟
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
#2
به نظر من ممکنه هر کسی با یک مترجم راحت باشه و اگه یک مترجمی معروف بشه دلیل بر این نیست که همه با همون ترجمه راحت باشن.من خودم ترجمه های مختلف رو میخونم که بتونم با همه مترجم ها آشنا بشم.


[size=medium][color=0066FF]کبوتر اخم Ú©Ø


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
#3
نام:امیلیا
نام خانوادگی:بونز
سن:17
تاریخ تولد:آخرای زمستون
جنسیت:دختر
سال:هفتم
گروه:هافلپاف
رنگ چشم:بیشترش سفیده اون وسطش یه دایره ی قهوه ایه(متوجه شدین؟!)
رنگ مو:تو نور معلوم مبشه
ظاهر کلی:خوش ظاهرم!خوبه!
قد:خیلی وقته متر نکردم
چوب جادو:موی اجدادمون.پر چسبیده به تخم مرغ.عصاره ی چشم تک شاخ.
دسته جارو:دیگه شرمنده نداریم!
علاقه ها:خندیدن که میتونه به صورت قهقهه.نیشخند.یک لبخند کوچولو و....باشه!
توانمندیها:اسفناج بخورم همه کار میتونم بکنم!
توضیحات:توضیح خاصی نداره!جز اینکه امیلیا بونز عمه ی سوزان بونزه که خیلی آدم خوبیه!(چی بگم!)
امیدوارم که منو تایید کنید.
ممنون!


تائید نمیشه . این درست نیست که اگه در مورد شخصیت چیزی نمیدونید این طوری معرفی کنید . مهم نیست رنگ چشم و قد شخصیت چی باشه مهم اینه که شما بتونید یک چیش پردازش در مورد شخصیتتون داشته باشید . یک معرفی کوتاه اگه شده از خودتم بنویسی لازمه


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۰ ۱:۰۸:۱۲

[size=medium][color=0066FF]کبوتر اخم Ú©Ø


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
#4
تصویر کوچک شده300)this.width=300\" />
.................................
صدای کودک سکوت کوچه را در خود میشکست.
با اینکه پدر نبود ولی در دل خود شور وهیجانی پدرانه را احساس میکرد.کودک ریش پیرمرد را چسبیده بود و با چشمانی مشکی که از شور کودکانه برق میزد به او زل زده بود و گویی التماس میکرد مرا با خود ببر.دل پیرمرد لرزید.وبا خود گفت:"نکنه خطری او را تهدید کنه.نکنه این کار اشتباه باشد....
ولی خود را دلداری داد:"اینجوری این جادوی باستانی بهتر عمل میکنه....اینجوری از دنیای پر تنش اطراف خود دور میشه....اینجوری....
پیرزنی که کنارش ایستاده بود با پشت دست عینک خود را روی بینی جابه جاکرد.میخواست گریه کند وکودک را در آغوش بکشد چرا که نمیخواست او را از دست بده ولی به یاد آورد که این جدایی ابدی نیست و یازده سال بعد بالاخره میتواند او را در کنار خود داشته باشد.
دیگه داشت دیر میشد.داشتن وقتو از دست میدادن.ممکن بود ماگلی از پنجره آنها را ببیند و حس کنجکاوی اش او را به بیرون از خانه بکشد و اصلا در این وضعیت درست نبود که کسی آنها را با کودک ببیند.
دامبلدور دست لرزانش رابه زنگ در نزدیک کرد.قلب او بهش میگفت که تا دیر نشده بچه را در آغوش بکش و برای هیمشه از اینجا دور شو....ولی عقل او بر قلبش غلبه کردو قبل از اینکه تصمیم دیگری بگیرد دستش را روی زنگ در گذاشت...دینگ...
وصدای کودک برای آخرین بار سکوت کوچه را شکست!

خوب بود...فقط یه مشکلی داشت اونم این بود که جملات گفتاری و نوشتاری با هم قاطی شده بودن...مثلا اینجا:

دیگه داشت دیر میشد.داشتن وقتو از دست میدادن.ممکن بود ماگلی از پنجره آنها را ببیند و حس کنجکاوی اش او را به بیرون از خانه بکشد

که دو جمله اول گفتاریه و بقیش نوشتاری! میشه اینجوری بشه:

دیگر داشت دیر میشد.داشتند وقت را از دست می دادند.ممکن بود ماگلی از پنجره آنها را ببیند و حس کنجکاوی اش او را به بیرون از خانه بکشد

یکی هم اینکه دیالوگهاتو سعی کن فقط گفتاری بنویسی...

نکنه خطری او را تهدید کنه.نکنه این کار اشتباه باشد....

که اینجوری میشه:
نکنه خطری اونو تهدید کنه.نکنه این کار اشتباه باشه....

در کل قشنگ بود...مرسی!
تایید شد!


ویرایش شده توسط امیلیا بونز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۹ ۱۶:۳۲:۵۹
ویرایش شده توسط امیلیا بونز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۹ ۱۶:۳۷:۲۳
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۱ ۱۴:۰۶:۴۴

[size=medium][color=0066FF]کبوتر اخم Ú©Ø


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
#5
قورباغه ی بزرگی که روی دسته ی مبل راحتی خال خالی نشسته بود.مبهوت تلویزیون را نگاه میکرد.آخه باورش نمیشد.چرا که این گزارش غیر قابل درک بود.تو سر کوچیک سبزش نمیگنجید!مقامات وزارتوزارت سحر وجادو یک مرگخوار را به عنوان وزیر انتخاب کرده بودند.شاید هم آنها از این موضوع اطلاعی نداشتند.
از روی مبل با چالاکی به زمین جست و با قاطعیت چمدانش را در دست گرفت.باید این مقاله را هر چه زودتر در صفحه ی اخبار روز منتشر میکرد.شاید با این کار میتوانست بیشنهاد خود را در رابطه با دوری از وزارتخانه مطرح کند.

تایید شد!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۱ ۱۳:۰۰:۲۵

[size=medium][color=0066FF]کبوتر اخم Ú©Ø






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.