هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۴
#1
سلام کلاه جون
من یه اصیل زادم ولی با مشنگا مشکلی ندارم عاشق جادوی سیاهم و معجون سازی ام به زبان پارسالم علاقه خاصی دارم می خوام توی یه گروهی باشم که اسمم مثل مرلین بدرخشه اولویت اولم با اسلترینه بعد گریفیندور



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴
#2
(دانای کل)
بدون اینکه به پشت سرش توجه کند فقط به دویدن ادامه می داد،همین حالا هم زمان زیادی را از دست داده بود؛خطر حمله ولدمورت به وزارت خانه بیشتر و بیشتر می شد.
-آخرین جاودانه ساز...آخریش...فقط یکی.
این جملاتی بود که پسرس که زنده ماند با خود تکرار می کرد.

(هری)
اگر بتونم قبل از رسیدن ولدمورت جاودانه ساز رو از بین ببرم دیگه لازم نیست پرفسور دامبلدور مجبور باشه بمونه تو وزارت خونه و ولدمورت و سرگرم مبارزه کنه اینجوری می تونیم هردومون از اینجا بریم!!
دستمو روی دستگیره ی دری گذاشتم که همیشه پرفسور دامبلدور می گفت برای ورود به اینجا به عشق نیازه اما نمی دونم این ولدمورت چجوری وارد اینجا شده؟!

(دانای کل)
دستگیره را گرفت و در را باز کرد،با نوری که به چشمش می خورد ناخودآگاه چند قدم عقب رفت؛با قدم های آهسته داخل و در پشت سرش بسته شد که ناگهان...

(هری)
-هری جوان بالاخره آمدی!من 17 سال انتظارت رو می کشیدم.
زنی با پیراهنی سفید و مروارید دوز جلوم ایستاده بود اینقدر که از خود نور ساطع می کرد صورتش قابل تشخیص نبود مشخص بود از قصد اینکار رو می کنه که من نبینمش!!
کمی به اطراف نگاه کردم تا اوضاع رو بررسی کنم که چشمم به آویز داخل دستش افتاد،آویزی سبز با آرم اسلیتیرین،فکر کنم زن نگاه منو روی آویز دید چون شروع به حرف زدن کرد...
-اوه،هری مطمءنا می دونی آویزم چه چیزی رو با خود حمل می کنه اینطور نیست؟
-بله،اون یکی از جاودانه سازهای ولدمورته..آخریش..که قراره به دست من نابود بشه!
-ههههه شجاع مثل جدت ولی منو نخندون اینو مثل قبلیا به راحتی نمی شه از بین برد برای همین پیش منه کسی که باعث نابودی اونه سرشار از عشقه چون ای آویز برای نابودی نیاز به فداکاری قلبی داره چیزی که تام سر رشته ای از اون نداره.
-آهه...اه..پس میگی چیکار کنم؟اصلا تو کی هستی؟
-آه..هری من کسی ام که سیاهی سالازار اسلیتیرین،شجاعت گودریک گریفیندور از اون سرچشمه می گیره همیشه این داستان توی تاریخ تکرار می شه عشق با خودش در عین زیبایی و شجاعت جنگ و سیاهی ام به ارمغان میاره اون یه تیغ دولبس اگر از خودت مطمءن نباشی ممکنه هرتوی اون سقوط کنی؛و،من دختر نوه ی مرلینم زنی که جد تو و تام عاشق اون بودن وتمام دعواها از اونجا شروع شد؛یه عشق نافرجام،من با سالازار ازدواج کردم برای همینم تام اجازه ی ورود داره.
متاسفانه به خاطر رقابت بین گودریک و سالازار،سالازار همیشه اونو یه تهدید به حساب آورد و دعواها ادامه داشت حتی تا الان!!برای اون طلسم مسخره،ولی تاریخ تکرار میشه ولی به روشهای متفاوت؛من راه از بین بردن آویزو بهت میگم ولی پیروزیش به میزان عشقت بر می گرده و امیدوارم پیروز بشی تا این جنگ طولانب مدت بین نواده ها تموم بشه.
***
(دانای کل)
در حالی که جیبش به خاطر آویز اسلیترین سنگین بود به سمت حوض برادران جادویی حرکت کرد،چند قدم بیشتر نرفته بود که صدای طلسم های متعددی به گوشش خورد کمرش را خم کرد و پشت یکه از مجسمه ها قایم شد و منتظر لحظه ی مناسب برای نابودی جاودانه ساز بود.

(دامبلدور)
تا جایی که میتونم باید تام رو معطل کنم،سوروس تا الان حتما نجینی رو نابود کرده؛فقط مونده هری و جاودانه ساز آخر باید یه راهی پیدا کنم به تا به هری بگم خودش تیکه ی آخر پازله...آه..مرلین و شکر هری اینجاست پس یعنی جاودانه ساز و بدست آورده و منم باید منتظر لحظه مناسب باشم.

(هری)
اونجور که جد بزرگ ولدمورت می گفت یکی از راه های نابودی جاودانه ساز اینکه باید جلوی صدمه دیدن یک نفر رو بگیرم..اه..اینجور کهباشه باید حواسم باشه طلسمی به پرفسور برخورد نکنه..این تنها موقعیتی که دارم.

(ولدمورت)
این دامبلدور احمق متوجه نشده با این کارش نمی تونه جلوی منو بگیره!اگرم اینجا شکست بخورم می تونم دوباره برگردم..هاهاها..آه باید به نجینی خبر بدم بیاد اینجا

[ارتباط ذهنی با زبان پارسال]
-نجینی مار وفادار من بیا پیش اربابت و شاهد پیروزی من باش..هاها
-....لردسیاه....خیانت.... .
-نجینی؟...نجینی..نجینی..نههههههه.

[تمام گفتگوها در حال ردوبدل کردن انواع طلسم ها صورت می گیرد]
(دانای کل)
لردسیاه در حالی که از عصبانیت قرمز شده بود طلسمی به سوی دامبلدور فرستاد و گفت:
-تو پیر خرفت به مرگ تعظیم کن و بگو از کی راز منو فهمیدی؟جواب بده!
-آه...تام عزیز بازم دیر متوجه شدی درست مثل 16 سال پیش،اگر اون موقع متوجه نقشه های من شده بودی الان حریف قدرتمندی مثل هری جلوی روی خودت نداشتی متاسفم که بگم تو دیگه اون 7 شی کوچولوی با ارزشتو نداری!
-چی؟7؟منظورت...؟نههههههه....من برای تو مرگ دردناکی در نظر دارم.

(دامبلدور)
الان زمانشه..تام عصبانیه و متوجه حرفم نمی شه.
-هری 8 تا تو کلید حل معمایی.

(هری)
چی؟؟این دیگه چه راهنمایی بود منظور 8 چیه؟تو این موقعیت کاش هرمیون اینجا بود.نه!!نکنه...من..؟؟
-نههه..پرفسور...طلسم..

(لردسیاه)
چی؟پاتر؟!اون چیه که دستشه؟...آویزم...آویز سالازار کبیر..نههههه،فداکاری!!اون پاتر جلوی برخورد طلسم به دامبلدور رو گرفت که جاودانه ساز آخره و نابود کنه!
دامبلدور-سولوروم سولو
این نمی تونه پایان کار من باشه!من سیاهترینم مطمءنا دوباره بر می گردم..نههههه.

(دانای کل)
و این گونه جنگ میان دو خاندان جادویی گودریک و سالازار پایان یافت با فداکاری هری و شکست لرد سیاه.


می خواستم با جزییات دقیق و کامل بنویسم اما همینجوریشم فک کنم زیاد شده.


قبل از هرچیز باید بگم که نوشته یا باید تماما به زبان سوم شخص (دانای کل) باشه یا کلا از دید یکی از شخصیتا باشه. نمی‌شه مدام بین این حالات سوئیچ کرد و هربار از زبون یکیشون داستانو تعریف کرد و جلو برد. کاری که تو می‌تونستی بکنی این بود که تمام رول رو به زبان سوم شخص بنویسی و هربار نوبت توصیفات و تصورات یکی از شخصیتا شد اشاره کنی که این اتفاقات تو ذهن اون شخصیت داره میفته. مثلا "دامبلدور در دل با خود گفت:" اینطوری دیالوگ‌هایی که یه شخصیت داره با خودش می‌گه رو می‌تونی بیان کنی. اما در مورد توصیفاتشون تماما باید از زبان دانای کل نقل بشن. مثلا "زنی با پیراهنی سفید و مروارید دوز جلوی هری ایستاده بود."

مورد بعدی اینکه خیلی از جملاتت بدون هیچ علائم نگارشی‌ای پشت سر هم نوشته شده بودن. لازمه که جملات یا با علائم نگارشی پایان پیدا کنن، یا با کلمات ربط و ویرگول به جمله‌ی بعدیشون متصل بشن. خواننده نیاز داره که موقع خوندن رول با علائم نگارشی‌ای که می‌ذاری تو خوندنش وقفه ایجاد کنه و بتونه نفسی تازه کنه. طولانی شدن بیش از حد جملات و استفاده مداوم از "و" هم مشکل مشابهی رو بوجود میاره. در ضمن علائم نگارشی به کلمه قبل از خودشون می‌چسبن و با اسپیس space از کلمه بعدیشون جدا می‌شن.

سوژه، توصیفات و دیالوگای جالبی داشتی، طرز صحبت کردن و رفتار شخصیتات دقیقا همونی بود که ازشون انتظار می‌رفت و برای خواننده قابل تصور بود. با دیالوگات خوب تونستی سوژه رو جلو ببری اما باید در کنار اون توصیفاتت رو هم بیشتر کنی و فقط به دیالوگ بسنده نکنی. مشکلات گفته شده رو وقتی وارد ایفای‌نقش بشی بهتر می‌تونی رفع کنی.

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۹ ۰:۵۹:۲۰






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.