سال اولی ها با راهنمایی هاگرید به ساختمان اصلی هاگوارتز رسیدند بعد از ورود به مدرسه و بالا رفتن از پله ها پروفسور اسنیپ را دیدند
پروفسور اسنیپ : میخوام قبل از اینکه گروههاتون مشخص بشه چند کلمه ای حرف بزنم...
رون به آرامی نزدیک گوش هری گفت: فرد میگه اون همیشه خیلی حرف میزنه.
پروفسور اسنیپ که حرف رون را شنید گفت: آقای ویزلی فکر میکنم برادرتون راجع به من اشتباه نکرده اما من همینطور که زیاد حرف میزنم تنبیه هم میکنم.
رون ساکت ماند و در طنین خنده ی بچه ها به نوک کفشهایش خیره شد.
بعد از تمام شدن سخنرانی سوروس اسنیپ او آن ها را به سمت سالن اصلی هدایت کرد هری ، رون و بقیه ی سال اولی ها بعد از وارد شدن به سالن اصلی از دیدن سالنی به آن بزرگی و شمع هایی که به نظر میرسید در هوا معلق هستند ، و از دیدن جمعیت بچه ها که در چهار میز طویل تقسیم شده بودند شگفت زده شدند.
در جایگاه معلم ها پروفسور دامبلدور بر روی صندلی ای که به نظر میرسید مخصوص بهترین مدیر بهترین مدرسه ی جادوگری ساخته شده است نشسته بود. پروفسور مک گوناکل که در سمت راست دامبلدور نشسته بود از جایش بلند شد و رو به سال اولی ها گفت: من در این لیست اسامی شما سال اولی ها رو دارم و میخوام اسم هر کسی رو که صدا زدم روی این صندلی بشینه تا کلاه گروهبندی گروهش رو مشخص کنه.
_تری بوت.
پسری که تری نام داشت به سمت صندلی رفت و مک گوناکل کلاه را بر سر او گذاشت کلاه اول حرکتی نکرد اما بعد ازمدتی دهانش باز شد و بعد از کمی تامل بلند داد زد: ریونکلاو
بچه های تیم ریونکلاو دست زدند و تری رفت و کنار آن ها نشست.
_رونالد بیلیوس ویزلی.
رون با استرس برای هری دست تکان داد و به سمت کلاه رفت.
کلاه بدون لحظه ای درنگ نام گریفیندور را فریاد زد و گروه گریفیندور و همچنین برادران رونالد برایش دست زدند بعد از رفتن عده ی زیادی و مشخص شدن گروه آنها نوبت به هری شد.
_هری جیمز پاتر.
بعد از این که پروفسور مک گوناکل اسم هری را بر زبان آورد دامبلدور که در آن موقع به مک گوناکل نگاه میکرد نگاهش روی هری ثابت ماند.
هری به سمت کلاه رفت و کلاه آن قدر برایش بزرگ بود که دیگر چیزی به جز تاریکی نمیدید کلاه گروهبندی شروع به فکر کردن کرد و گفت: شجاع، باهوش، پسری که زنده ماند اما میبینم که تو یه پارسلماتی پس کدوم گروه مناسبته؟؟؟ امممم... اسلایتریننننن.
همه جا در سکوت فرا رفت هیچ یک از گروه ها دست نزدند حتی هم گروهی های جدید هری اسلایترین ها...
حتی دامبلدور هم تعجب کرده بود مگر میشد هری پاتر پسر لیلی و جیمز پاتر اسلایترین باشد...
بالاخره هری کلاه را از سرش برداشت و با ناراحتی به سمت اسلایترین ها رفت و در مسیرش با نگاهی که حاکی از اندوه بود به رون خیره شد.
هری روی صندلی اسلایترین ها جایی که مالفوی نشسته بود نشست...
تصویر شماره پنج کارگاه نمایشنامه نویسی کلاه گروهبندیدرود بر تو فرزندم.
یه چند تا اشکال کوچیک داری.
در مورد ظاهر اولا:
نقل قول:شروع به فکر کردن کرد و گفت: شجاع، باهوش، پسری که زنده ماند اما میبینم که تو یه پارسلماتی پس کدوم گروه مناسبته؟؟؟ امممم... اسلایتریننننن.
همه جا در سکوت فرا رفت
باید به این شکل نوشته بشه:
شروع به فکر کردن کرد و گفت:
- شجاع، باهوش، پسری که زنده ماند اما میبینم که تو یه پارسلماتی پس کدوم گروه مناسبته؟ امممم... اسلایتریننننن.
همه جا در سکوت فرا رفت.
سوژه رو خوب پیش برده بودی.
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی