با درود و سلامی دوباره
تصویر شماره ی ده:
هری و هاگرید به کوچه ی دیاگون برای خرید لوازمی که برای ورود به مدرسه لازم بود رفتند دربین راه جادوگران وسایل خود را می فروختند فردی باکلاهی عجیب در حال فروختن قالیچه های پرنده بود و یکی دیگر درحال فروش لوبیاهای برتیبال بود.ناگهانی پیرزنی دست هری راگرفت گفت پسرم از این خوراکی ها نمیخوای؟
_نه ممنونم .وهاگرید گفت :اوه بیا هری باید سریع به سمت کتاب فروشی بریم.
کف زمین پر اشغال بود.هاگرید هری رابه سمت مغازه کتاب فروشی لویی میبرد.
لویی و هاگرید سرگرم گفتو گو شده وهمزمان با ان چشمان هری به جغدی زیبا دوخته میشود .هاگوید از نگاه هری می فهمد که جغد را بسیار دوست دارد پس کتاب هارا از لویی گرفته و به سمت پرنده فروشی میرود.در مغازه حیوانات مختلفی وجود داشت از جمله خفاش های بازی گوش و جن کوچولو های ابی رنگ .هاگرید جغد سفید رنگ را برای هری خریده و با کتاب ها اورا راهی مغازه ی اولی وندل میکند.مغاز ه دارای دیوار هایی چوبی و قدیمی بود بطوری که رنگ ان ها از بین رفته و پوسیده شده بود.هری و هاگرید به اولی وندلسلام میکنند و اولی وندل هم با خوش حالی از ان ها استقبال کرده میگوید:حتما برای تهیه ی چوب دستی امده اید ؟ هاگرید میگوید بله !
اولی وندل برای هری از ته مغازه چوب دستی هایی می اورد وبا فوتی خاک های نشسته بر روی ان هارا دور میکند .تقریبا نصف مغازه را غبار فرا گرفت. هری چوب دستی اول را میگیرد و با فرمان وندل تکانی می دهد. ناگهان ریش های بلند هاگرید اتش کرفته و هاگرید به وسیله ی لیوان اب ان ها را خاموش میکند . هری چوب دستی دوم را برداشته وتکانی میدهد باکمال تعجب ریش های سوخته هاگرید دوباره در می اید. اولی وندل میگوید : می دانستم که این چوب دستی برای فردی به خصوص ساخته شده است . هری می خواست که دلیل خاص بودن چوب دستی برای خودش را بپرسد که هاگرید گفت :خوب هری باید بریم واگر نه به شروع مراسم مدرسه دیر میرسیم…
درود فرزندم!
این یکی بهتر بود. اگرچه هنوزم لحن رولت به نظرم جای کار بیشتری داشت اما توصیفاتت بیشتر شده بودن که بازم میتونستن بیشتر باشن.
دیالوگ ها رو توی خط جدید بنویس و با دوتا اینتر ازتوصیفاتت جدا کن. این طوری:
نقل قول:هری و هاگرید به اولی وندلسلام میکنند و اولی وندل هم با خوش حالی از ان ها استقبال کرده میگوید:حتما برای تهیه ی چوب دستی امده اید ؟ هاگرید میگوید بله !
اولی وندل برای هری از ته مغازه چوب دستی هایی می اورد وبا فوتی خاک های نشسته بر روی ان هارا دور میکند .
هری و هاگرید به اولی وندلسلام میکنند و اولی وندل هم با خوش حالی از ان ها استقبال کرده میگوید:
- حتما برای تهیه ی چوب دستی امده اید ؟
هاگرید میگوید:
- بله !
اولی وندل برای هری از ته مغازه چوب دستی هایی می اورد وبا فوتی خاک های نشسته بر روی ان هارا دور میکند .
روند سوژه ت به نظرم یه خرده سریع بود، شاید اگر فقط درباره چوبدستی سازی مینوشتی بهتر میشد.
اولی وندل هم نه... اولیوندر!
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی