تصویر شماره ی دو :
طبق معمول داشتم توی دستشویی ها چرخ می زدم که یک دفعه صدای گریه ی بلند کسی به گوشم رسید ...
نشستم لبه ی پنجره تا بهتر بتونم ببینم .
کسی دویید داخل دستشویی...
از رنگ موهایش توانستم تشخیص بدم که چه کسی است .
دراکو مالفوی بود!
ولی دراکو چرا باید گریه کنه ؟
آروم چیزی رو زیر لب زمزمه کرد ...
گوشام رو تیز کردم که بشنوم اما موفق نشدم😔
سرش رو بلند کرد و به چهره ی آشفته ی خودش توی آینه نگاه کرد ، مات و مبهوت مانده بود و روی آینه دست می کشید ؛ ناگهان عصبانی شد و مشتی به آینه کوبید تکه های ریز خورده شیشه های آینه در دستش فرو رفت اما توجه ای نکرد و زیر لب به کسی ناسزا گفت . نزدیک تر رفتم تا واضح تر بشنومم ...
که دوباره در دستشویی باز شد و کسی که شنل سیاهی بر تن داشت و کلاه شنلش روی سرش بود وارد شد ...
صبر کردم حرف بزند بلکه از روی صدایش تشخیص بدهم چه کسی است ...
دست هایش را روی شانه دارکو گذاشت و دیوانه وار تکانش داد وگفت :( اگر ماموریتت رو تا دو روز دیگه به خوبی انجام ندی لرد سیاه پدر ومادرت رو میکشه .)
گریه ی دراکو شدید تر شد و ملتمسانه گفت :( بلاتریکس خواهش می کنم ، لطفا ازش بخواه که یک هفته دیگه بهم فرصت بده ، خواهش می کنم )
سایه ی لبخند تلخ زن از زیر شنلش معلوم بود .
او گفت :( خودت بهتر می دونی که لورد سیاه به حرف هیچکس در این باره گوش نمیده )
این را گفت و با سرعت از دستشویی بیرون رفت .
دراکو سرش را پایین انداخته بود و همچنان گریه می کرد ؛ ناگهان با سرعت به سمت شیر آب رفت و صورتش را شست و چوب دستی اش را در آورد و با سرعت از دستشویی خارج شد ...
با این عجله کجا میرفت ؟
ماموریتش چه بود ؟ [r[/quote]
تصویر شماره دو خوب بود!
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی