به جادوگران خوش آمدید

با سلام،

چند وقتی بود که به علت مسائلی از قبیل درس و مشکلات شخصی، فرصتی شایسته و بایسته برای حضوری مجدد در سایت را پیدا نکردم، هر چند که تک دقیقه هایی چند برای حضور در فضای مجازی می یافتم؛ ولی این دقایق کوتاه را در حد و اندازه ویژگیهای بلاوصف "جادوگران" نمی دیدم.

حال که اندک فرصتی برایم پیش آمده تا مجددا بعد از غیبتی طولانی که بعد از حضوری بس طولانی تر در سایت برای پیدا شده، با آنکه با تاسفی مضاعف می بینم که دوستانی قدیمی در سایت حضور ندارند و با نهایت شادمانی از این که شاهد حضور دوستانی جدید در سایت می باشم، دوست دارم تا دوباره در سایت حضوری مجدد داشته باشم، لیکن این بار بدون غیبت ... انشا الله

فکر می کنم منطقی باشد که بعد از غیبت طولانی ام در سایت، چندان با وضعیت و شکل جدید سایت آشنا نباشم، به همین جهت بی ربط نمی بینم که از دوست مدیری بخواهم که مرا در جهت آشنایی با سایت کم راهنمایی کند، باشد که از مسئولیت های خطیر مدیریت بازنماند.

از طرف دیگر، بسیار خوشحال می شوم که دوستانی که بر مسند مدیرت سایت، که فکر می کنم همگی از متاخرین باشند نه از متقدمین، مقدمات حضور مجدد مرا در گروه ایفای نقش با شخصی فعلی ام (مرگخوار سوروس اسنیپ) آماده گردانند، که همکاری دوستانه شان موجب امتنان است.

در انتها جا دارد که به مدیران محترم یادآوری کنم که ارسال این پست به صورت سرگشاده تنها بدان جهت بود که من نیز بعد از این مدت مدید آشنایی زیادی با دوستان مدیر ندارم، و گرنه به دیده ی منت این نامه را به تک تک دوستان به صورت پست خصوصی ارسال می کردم ...

بیش از این متصدی اوقات شریف مدیران محترم نمی گردم،

با احترام،
مرگخوار سوروس اسنیپ

بابا جون، لرد متولد سال، 1927 هست.
اسنیپ هم متولد سال 1960 و در بعضی از منابع 1958.

دقیقا،

ولی سالازار کبیر، عقیدشون این بوده حتما باید جادوگران اصیل باشه،
به نوعی، قدرت جادوگری را در جادوگران اصیل زاده میدیده.

جلسه پنجم:

ديگر هيچ اتفاق خاصي بعد از فوت مرلين، ديگر اتفاق خاصي جز نزاع هاي ميان دو جبهه نيافتاد تا اينکه گريفيندور جوانتر از سالازار پا به عرصه ي مباحثه و مجادله گذاشت، او انگار خود سالازار بود، با همان هوش و ذکاوت، ولي با عقيده هاي لايتسيستي.

اما در زمان او ديگر کار از مباحثه گذشته بود، پيروان عقايد سالازاري و مرليني، با يکديگر هم به نزاع و جنگ پرداختته بودند، اما اين جاي از فلسفه و نظريات سالازار بود، ديگر عقايد به حواشي کشيده شده بودند. اصل مطلب رها شده بود، سالازار کي گفته بود که جادوگران با خودشان نزاع کنند؟ پيروانش اصل رها کرده بودند! اوضاع خراب شده بود و اگر سالازار و گودريک جوان دست به کار نمي شدند، حتي ممکن بود که جامعه ي جادوگري دچار انحطاط شوند. ديگر وقت مباحثه نبود، بايد کاري صورت مي گرفت. حتي سالازار در ميان مجمع جادوگران روشنفکر جهان، که در آن زمان اعضاي فعال آن، هلگا هافلپاف، روونا ريونکلاو، سالازار اسليترين، گودريک گريفيندور بودند، گفته بود، ديگر سفيد و سياه مهم نيست، بايد ماري کرد، ما براي اينکه جامعه شکل گيرد اين صحبت ها را به ميان آورديم، ولي متاسفانه دارد همان اصل هم از ميان مي رود، در آن جمع، هلگا هافلپاف، سه عضو فعال ديگر را به کاخ خانوادگيش دعوت کرد و پيشنهاد تشکيل مدرسه اي جادوگري مبرا از هر گونه طرفداريها را داد، و واقعا تشکيل اين مدرسه لازم بود، در آن جمع همه توافق کردند، 50 سال بعد مدرسه تکميل شد و مدرسه ي علوم و فنون جادوگري هاگوارتز نام گرفت، ولي باز سالازار بر عقايد دارکسيستيش پا فشرد و گودريک هم بر عقايد لايتسيستي. براي مطالعه ي بيشتر در مورد اين مدرسه مي توانيد به کتاب تاريخ هاگوارتز مراجه نماييد.

جلسه چهارم:

اگر بخواهيم يک تقسيم بندي انجام دهيم، سالازار و مرلين از شاگردان آنتوني بودند که، سالازار جوان ترين و باهوش ترين شاگرد آنتوني بود، و مرلين پيرترين و همچنين از رقباي سالازار بوده است، در آن زمان مرلين، 2000 سال سن داشته و شالازار تنها شش سال سن داشته است !!! آنتوني بعد از چند سال درگذشت و مرلين هم يک سال بعد از آنتوني دارفاني را وداع گفت، وقتي سالازار 8 سال سن داشت، گودريک گريفيندور به دنيا آمد. زماني گودريک به دنيا آمد، آنقدر فلسفه ي سالازياري طرفدار پيدا کرده بود که که حتي به عنوان يک مکتب مطرح شد، سالازار در آن زمان از سرشناس ترين جادوگران شناخته شده بود، بيشتر جادوهايي جديد و نو را اختراع کرده بود که حتي همين جادوها و طلسمهاي نابخشنودي و فرمان از ابداعات زمان بچگي سالازار کبير بوده اند. ناترين انجل، از جادوگران هم زمان و طرفدار سالازار و پيرو مکتب دارکسيستي در مورد سالازار اينگونه گفته بود:
من در عجبم، تا کنون اين چنين جادوگري را نه در تاريخ شنيده ام نه به چشم خود ديده ام، اين جادوگر نيست، اين از زمانهاي گذشته آمده، يا شايدم آينده، نمي دانم، هر چه هست، الهه ي نجات جادوگران است، نظرياتش حرف ندارند، هر کس از اين جام (نظريات) ننوشد و بميرد، نادان از دنيا رفته است !!!

فلسفه ي لايتسيستي يا سفيدنگري:
در مقابل سالازار اسليترين کبير، مرلين کبير رهبر جادوگران جهان، که به نوعي در مورد، يگانگي خدا با هم در کلاس آنتوني يک نظر و عقيده را داشتند، ولي نظريه ي سالازار را از منفورترين عقيده ها مي دانست، به عقيده ي او، همه بايد از جادو بهره ببرند، و هيچ کس نبياد که استعدادش در زمينه ي جادوگري شکوفا نشود، جادو بايد نسل جوانش را تجربه کند، فرقي ندارد چه مشنگ، چه اصيل، همه و همه !!!

سالازار در مباحثه هايش با مرلين با احترام با او برخورد مي کرد، اما چنان جواب پرسشهاي مرلين را با خونسردي مي داد که انگار مرلين شاگردي است که در برابر استاد خويش سوالهاي واضحي مي پرسد و سالازار از سوالهاي واضح او به خنده مي آيد و اين براي مرلين گران تمام مي شد، وقتي براي فرو نشاندن سالازار سوالي مي پرسيد و سالازار در مقابل حضار هزار نفري با صراحت و قدرت پاسخش را مي داد و جمع با نيشخند و مضحکه به مرلين اشاره مي کردند.
البته نظريات مرلين نيز با توجه به طرفدارانش به مکتب تبديل شد و اختلاف ميان جادوگران از اين زمان سرچشمه گرفت، عده اي طرفدار و پيرو مکتب لايتسيستي بودند، عده اي کثير پيرو دارکسيست.

مرلين در مورد سالازار گفته:
اين جوان براي جامعه ي جادوگري شاهکاريست که ديگر بعد از آن چنين شخصيتي نخواهد آمد و قبل از آن نيز نيامده !!!

جلسه سوم:

اما در مورد فلسفه ي سالازاري بايد اين نکته را اشاره کرد که، فلسفه ي سالازاري به نوعي يک ديد کل نگري را در بررسي هاي خود ابراز کرده و گرنه، بحث مشنگ بودن يا نبودن را مطرح نمي ساخت، او با در نظر گرفتن صلاح جامعه ي جادوگري، همچنين ديد کل نگري نسبت به وضعيت قوانين بشري اين مساله را در نظر گرفت، به عقيده او بايد جادوگري امري موروثي، و نيز فققط بين جادوگران با اصل نسب (از ديدگاه فلسفه ي سالازاري) باقي بماند، به عقيده ي او ممکن است مشنگهايي هم داراي قدرت درک مسائل جادگران شوند و بتوانند آنها را براي خود تجزيه و تحليل کنند، اما آنها اجازه ي يادگيري را بر اساس نظريه ي دارکسيستي او ندارند.

حال بايد دو مطلب ديگر را مورد بحث قرار دهيم:
1) جادوگران با اصل نسب که هستند؟ (از ديدگاه سالازار اسليترين کبير)
2) فلسفه ي دارکسيستي بر اساس نظريات سالازار کبير بعد از قرون وسطي چه تغييري کرد؟

جادوگران با اصل و نسب از ديدگاه سالازار و فلسفه ي دارکسيستي:
جادوگراني که دو نسل از پدران آنها جادوگر بودند. همچنين قدرت درک و استنباط جادوي سياه را داشته و بر آن مسلط باشند.

فلسفه ي دارکسيستي بر اساس نظريات سالازار کبير بعد از قرون وسطي:
فلسفه ي دارکسيستي به عنوان فلسفه اي جامع و مانع، شامل قوانين و احکامي است که سعادت جادوگران جهان را تضمين مي کند، از ديدگاه اين فلسفه، امنيت جادوگران، ارتباط جادوگران با مشنگها کاملا مرتد است، نبياد هيچ مشنگي با جادو آشنا شوند، جامعه ي جادوگري بايد خالص و بدون هيچ دقدقه اي باشد، از مشنگها و احمق ها و احمق زاده ها مبرا باشد، حتي براي گريز از اين مسئله، جهاد در مقابل جهالت بر جادوگران واجب است، بنابراين از بين بردن مشنگها واجب است، بر اين اساس جادوگران از هيچ وسيله اي براي از بين بردن، مشنگها و نيمه خالصها (که به نوعي مشنگ محسوب مي شوند) نبايد دريغ ورزند و در صورت سر پيچي از اين اصل، آنها نيز مشنگ به حساب خواهند آمد و مرتد از جامعه ي جادوگري خواهند بود.

نقل قول:

جدا از ابراز احساسات شما خرسندم،

بله اون کتاب رو من با توجه به تحقیقا بسیارم گردآوری کردم که فکر می کنم یه مقدار سنگین باشه، بهتر نیست شما از مبانی فلسفه شروع کنید ؟!

نقل قول:

بهتر شما تو کلاس اصلا شرکت نکنید،
چون اونیم که تو ذهنتون دارید رو از دست می دید.

جلسه دوم:

خب امروز درسمون را با تاريخ فلسفه در ميان جادوگران شروع مي کنيم.

از اولين کساني که پا به عرصه ي تفکر در زمينه ي فلسفه و حکمت گذاشت، سيمون پروتوپوس بود، از آتن در يونان باستان، در سال 2000 قبل از ميلاد به تحقيق و بررسي در زيمينه ي خداشناسي و حکمت گذاشت. در اين ميان نظريات زمينه ي فلسفه در حدودي توسط دارگين، در 1500 قبل از ميلاد رد شد. براي مثال ميتوان به توضيحات او که مي گويد:
به عقيده ي من، فلسفه ي وجود خدايان کاملا اثبات شده است، چون به هر حال خودتان مي بينيد، امکان حيات براي ما بدون وجود خدايانمان کاملا بي اساس و غير معقول است.

و بعد خطاب به جمع دانش جويان حاضر در مکان جلسه با لبخندهي تلخ گفت:
کسي منکر اين حرف است، که ما غير از خدايانمان هستيم؟!

در آن زمان حتي اين حرف که خدا يگاه است توسط سيمون امري کاملا مضحک و غير معقول مي آمد. بعد از آن دارگين، که حدود 500 سال بعد از او مي زيسته، با اعلام اينکه خدا اصلا وجود ندارد، و فلسفه ي سيموني کاملا منفور و منسوخ است، ذهن دوستداران اين دانش را به خود معطوف کرد. وي با انجام اين آزمايش، به وجود آمدن مگش از گوشت (!!!) نظريه ي خودش را کاملا اثبات شده قلمداد کرد.

که خوب مي دانيم که بعدها توسط دانشمنداني اين قضيه رد شد که شفا بخشهاي انگليسي هم در اين زمينه نقش به شزايي داشته و دارند.

تا حدود 200 سال بعد همچنان اين نظريه در اذهان عمومي جا افتاده بود تا اينکه فردي به نام، بريان آنتوني ترولي، نظريه يگانه خداي را مطرح کرد:
يگانه خدايي امري طبيعي است، تمام ما از خدايي يگانه آفريده شده ايم.

او با اعلام اين نظريه نشانه هايي براي اثبات وجود خداي يگانه و احد، نظريه ي خود را به اثبات رساند که مي توانيد با مراجعه به ... به صفحه ي 20 اين مطلب و اثبات را تمام و کمال بخوانيد.
با توجه به اثباتي که آنتوني براي نظريه ي يگانه خدايي آورده است، ديگر اين مسئله کاملا براي حجت و تا بحال نظريه اي بر ضد آن نيامده است. از آن به بعد، تمام مفسران و عقلاي شرقي و غربي به بحث در باره نظريات سالازار اسليترين کبير و نظريه ي مرلين کبير در زمينه ي سياهي و سفيدي البته به زبان امروزي پرداختند.

سالازار کبير ( قرون وسطی)، نظريه دارکسيستي خود را در حضور لويي کبير، رهبر کبير انگلستان چنين مطرح ساخته است:

- آيا شما منکر اين هستيد که مشنگها پاره اي جدا از جامعه ي جادوگري هستند؟ و لويي با خونسردي و اطمينان خاطر مي گويد: نه !!! معلوم است که آنها از ما جدايند.
- پس چرا با آنها 5 سال تمام است که در حال جنگيد؟ آيا به غير از اين است که جامعه ي شريف جاد.گري بايد از هر گونه مشنگ مبرا باشد؟
- نه ... خوب منظور؟
- پس چرا بي کار نشسته ايد؟ چرا؟ من اگر جاي شما بودم، همين الآن دست به کار مي شدم، و لشکري کبير را به سراغ مشنگها مي فرستادم.
- ... آري، سالازار، واقعا از طريقه ي بحث کردنت خوشم آمد، اسپرينوس ... سريعا، سران حکومت و رهبران لشکرها را به تالار مباحثه مي آوري. سالازار کبير نيز همراه من به آنجا خواهند آمد، جلسه فوري است.
از آن به بعد سالازار کبير به عنوان مشاور اعظم لويي در آمد و به نوعي جنگهاي صليبي از آن زمان به وقوع پيوست و شروع شد.

سلام

اولین جلسه ی فلسفه و حکت رو شروع می کنم، امیدواریم با یاری سالازاز اسلیترین، بتونیم، گریفیندوریها رو یه مقدار عاقل تر البته اگه بتونم، چون کار ساده ای نیست و اسلیتیرینی ها رو که به نظرم نیازی به آموزش نداشتن ولی با اصرار خودشون یه آموزشی براشون گذاشتیم.

جلسه ی آول معمولا معارفه هست. که البته نیازی به اون نیست.
کتاب فلسفه و حکمت، نوشته ی خودم رو تهیه خواهید کرد. دیگه، آها گریفیندوریها، یه دفتر 1000 برگ، اسلیترینی ها هم یه دفتر 10 برگ تهیه کنید. گریفیندوریها، یه 1000 برگ دیگه هم باسه احتیاط تهیه کنن که کم نیارن، اسلیترینی ها هم همون ده برگ مصرف نخواهد شد.

اولین جلسه تموم میشه، کتاب رو بخرین، فصل اول، تاریخچه ی فلسفه.