هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مرحله‌ی دوم شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403 آغاز شده است و تا 26 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در نظرسنجی‌های زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این دوره یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹

محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
جماعت گشنه و درمونده‌ هاج و واج آقای آستکباری زاده رو نگاه می‌کردند. گزینه‌ی نظامی همون کروشیوهای اربابشون بود؟ یا سوپ پیاز خانم ویزلی وسط کلی اکبر و اصغر پاتر_ویزلی؟

آقای آستکباری زاده هم متقابلا لبخند ملیحی تحویلشون می‌داد در حالی که تو رویای پولی که از فروش تام طلایی تو بازار سیاه می‌تونست به جیب بزنه، غرق شده بود.

- ما توی علوم مشنگی...
مرگخواری که علوم مشنگی رو با بالاترین نمره پاس گرده بود منتظر کتکی از جانب بقیه بود ولی چون چیزی نصیبش نشد با خیال امن جمله رو ادامه داد:
- ... خوندیم که غنی سازی تا زیر 20 درصد صلح آمیزه.
- خب پس مشکل حل شد. درجه هکتور رو کم می‌کنیم!

نقشه‌ی آقای آستکبارزاده داشت با شکست مواجه می‌شد. اگه این جماعتموفق می‌شدند درجه‌ی سانتفیوژشون-همون هکتور- رو پایین بیاورند تام طلایی او و استخر و جکوزی و خونه‌ی گنده تر از دیوید بکامش همه باهم از دست می‌رفتند.
- باشه. ولی من به نمایندگی از مرکز نگرانی های بین المللی غرب وحشی بر کارتون نظارت می‌کنم اگه یه درصدم زیاد تر شد تام طلایی رو مصادره می‌کنم!

مرگخوارها هکتور رو روی 19 درجه تنظیم کردند و با گرسنگی روی سنگ کنار مامور غرب وحشی به تماشا نشستند.


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۳ ۱۹:۳۱:۴۴
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۳ ۱۹:۳۲:۱۳



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۰:۲۳ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۲۶:۳۴
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
اسلیترین
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 552
آفلاین
مرگخواران در حال انجام عملیات غنی سازی بودند که ناگهان مردی کت و شلواری با موهای پرپشت و جذابش جلویشان ظاهر شد.

-با اجازه کی داشتین غنی سازی می کردین؟
-شما؟!
-کوچیک شما، آقای آستکبار آستکباری زاده هستم از غرب وحشی.
-اونوقت چرا باید برای غنی سازی از شما اجازه بگیریم؟
-نا سلامتی دارین یک عدد پدرام رو غنی سازی می کنین! اگر استفاده تون صلح آمیز نباشه چی؟

نگاهی به تام طلایی که سرش را از پاتیل هکتور بیرون آورده بود انداختند.
-ما فقط می خوایم این تام طلایی رو غنی کنیم و بریم با طلاش یه غذایی بخریم بخوریم. این کجاش غیر صلح آمیزه؟!
-من نمیدونم...وقتی میگم غیر صلح آمیزه یعنی غیر صلح آمیزه! گزینه نظامی بذارم رو میز؟

جماعت غنی ساز هیچ پیش بینی نداشتند که گزینه نظامی مرد مو قشنگ چه می تواند باشد؛ تنها این پیش بینی را داشتند که به زودی از فرط گرسنگی ممکن است دارفانی را وداع گویند!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۷ ۰:۴۲:۱۷

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۰:۳۸ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹

ماروولو گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ جمعه ۱۷ تیر ۱۴۰۱
از من بپرس اصیلم اون لخت و پتی مشنگ پرسته نه عیب نداره چیه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
- اشکالی نداره! ما توی علوم مشنگی ...

- چشم وارثم روشن! چقدر مظلومه ... یاراش! یارای وفادارش! شمایین. مشتی خائن به اصالت جادوگری. واسه سیر کردن شیکمتون به روشای مشنگی رو میارین! زمان سالازار ... مرلین بیامرزدش! این‌جوری نبود که! یه بار یه نفر واسه سیر کردن شیکمش به جای چوبدستی با نیزه شکار کرد. سالازار به صلیب کشیدش! زمان سالازار ... این‌طوری نبود که! یه بار یه نفر به جای چوبدستی با با به صلیب کشیدن شکنجه کرد ... سالازار ...

- آقای گانت ... به نظرم سوژه مناسبی رو برای وارد شدن انتخاب نکردین. بالاخره لرد سیاه شما رو که مثل ما از خانه‌ی ریدل بیرون نمی‌کنه! الان احتمالا شما پیش خودشونید و دارید به یاد دوران باشکوه گذشته نوشیدنی می‌نوشید.

مرگخوار هوشمندی این را گفت و ماروولو را از سوژه حذف کرد. سپس مرگخوار اول بیان ایده‌ی خود را ادامه داد.

- یه چیزی داشتیم به اسم سانتیر...سانیتر...سانتروف...سانتیرفوج...سانترفیژ...

ساعتی بعد، هکتور پاتیل حاوی «آب‌تام‌طلا» را زده بود زیر بغل و با نهایت سرعت به ویبره‌ی دورانی می‌پرداخت تا آن را غنی‌سازی کند.



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۰۵:۲۶
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5465
آفلاین
تام فرصت بیشتری برای فکر کردن پیدا نمی‌کنه، چرا که ناگهان احساس می‌کنه دیگه برخوردی با زمین نداره و به صورت افقی در حال حمل شدنه.

- هکتور یه آتیش و پاتیل به پا کن، تامو بندازیم توش!

هکتور با شنیدن اسمش مثل فشفشه از جا می‌پره و ویبره‌زنان دست تو جیبش می‌کنه و مشغول گشت و گذار می‌شه.

- این یکی فقط کله تام توش جا می‌شه، این یکی پاهاش... ها این یکی!

دست هکتور از جیبش خارج می‌شه و به همراه اون پاتیل بسیار بزرگی بیرون میاد و تالاپی بین مرگخوارا جا خوش می‌کنه.

- پس آتیشش کو؟

برای معجون‌ساز بزرگی همچون هکتور دگورث گرنجر کبیر، راه انداختن آتیش که اصل به راه انداختن بساط هر معجون‌سازی‌ای بود، کار سختی نبود.

با قرار گرفتن پاتیل روی آتیشٍ تازه مهیا شده، تام که تا اون لحظه افقی بود، ناگهان عمودی می‌شه و با پرتابی دقیق به داخل پاتیل که همچون چاه عظیمی بود پرتاب می‌شه.

مرگخوارا دور تا دور پاتیل حلقه می‌زنن و منتظر جدا شدن طلا از تام می‌شن. بعد از گذشت دقایقی یکی به حرف میاد.

- می‌گم ما که اون تو رو نمی‌بینم، یهو تام و طلا با هم آب نشن و ما آبِ تام‌طلا تحویل بگیریم؟

هکتور که حس می‌کرد بسیار مفید واقع شده و عملی مرگخوار نجات‌ده انجام داده، با شنیدن این حرف از شدت ویبره‌هاش کاسته می‌شه.




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۰:۴۱ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
و اگلانتاین انتخاب کرد...دست ناقابل!
_فوت...فوت...فووووت!
_امممم..اگلانتاین؟ الان من متوجه نشدم...داری تام رو فوت میکنی که خاموش بشه یا فوت میکنی که بیشتر آتیش بگیره؟
_فوت...هیچ....فوت...کدوم...فوت...دارم...فوت...یه کاری...فوت...میکنم....فوت...که دست تام...فوت...قبل از اینکه...فوت...آتیش بگیره...فوت...ازش جدا...فوت...بشه...فوت!

و این اتفاق افتاد...بر اثر فوت‌های اگلانتاین، دست تام از او جدا شد و به زمین افتاد...سپس اگلانتاین طلا را درمشت دستِ جدا شده‌ی تام گذاشت، و خود او دستان تام را گرفت و بر روی آتش، که آن آتش هم تام در حال سوختن بود، قرار داد تا سنگ طلا ذوب شود!
بله...اگلانتاین دست ناقابل را انتخاب كرده بود... و خب چه دستي ناقابل تر از دست تام؟

سنگ طلا در حال ذوب شدن بود و طلاي مايع از مشت دست جدا شده‌ي تام بر روي آتش كه جسم تام بود، جاري شد...بعد از چند دقيقه طلا كاملا ذوب شده و آتش خاموش شده بود...
_آفرين اگلانتاین...واقعا فكر بكري بود...فقط يه مشكلي هست... همه‌ی طلاي آب شده روي تام ريخته و دیگه سفت و سخت شده...و همونطور که خودت هم میبینی تام كاملا با طلا پوشيده شده!
_فکر کنم باید یه چیزی، سطلی، قالبی زیر مشت تام میذاشتیم که طلا بریزه توی اون...آخه الان چطور طلا رو از تام جدا کنیم؟
_مشکلی نیست دوستان...خب همینجوری تام رو ببریم به عنوان طلا بفروشیم و با پولش غذا بگیریم، من واقعا گشنمه!
_فکر نکنم بشه...درسته تام رو با طلا پوشوندیم، لکن حتی اگه داخل تام هم طلا باشه، چیزی از تام بودنش کم نمیکنه...کی آخه یه تام رو میخره؟ باید یه پولی به خریدارم بدیم تام رو ورداره ببره!
_اینقدر بدبین نباشین بابا..شاید شد!
_به نظرم تام رو تیکه تیکه کنیم و طلا رو ازش جدا کنیم و بعد بفروشیم!
_ولی من فکر میکنم فایده نداره....سنگ طلا رو برای چی ذوب کردیم؟ چون ناخالصی داشت...الان هم تام ناخالصیه!
_یعنی منظورت این هست که تام طلایی رو بذاریم روی آتیش و ذوبش کنیم؟
_ببینید...هر ایده‌ای دارین، فقط در مقام عمل مواظب باشین به طلا آسیبی نرسه...و به تام برسه!

تام طلایی که دهانش بسته شده بود، نمی‌توانست اعتراضی بکند...او فقط این سوال را باخود تکرار می‌کرد که دقیقا چرا اینقدر بین مرگخواران محبوبیت داشت؟




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۲۶:۳۴
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
اسلیترین
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 552
آفلاین
خلاصه:

میزان سیاه بودن مرگخوارها در بازرسی وزارتخونه تایید نشده. لرد سیاه همشونو اخراج کرده. مرگخوارای گرسنه که چیزی برای خوردن پیدا نکردن تصمیم می گیرن سنگ بیابون بخورن. هکتور یه سنگ طلا پیدا می کنه و هوریس پیشنهاد میده بجای خوردن طلا، بفروشنش و با پولش غذا بخرن و بخورن!
* * *

ایده هوریس بسیار مورد توجه مرگخواران به ویژه تام قرار گرفت.
-جوگل میگه که قبل از فروش سنگ طلا باید ناخالصی هاشو ازش جدا کنیم. برای اینکار باید این سنگ رو ذوب کنیم. کسی آتیش...

هنوز جمله تام تمام نشده بود که اگلانتاین فندکش را از جیبش در آورد و تام را آتش زد!
-اینم آتیش.
-ایده بی نقصی بود اگلا فقط حس می کنم کمی دارم آتیش می گیرم!
-اصلا مهم نیست.

اگلانتاین بلاخره انتقامش را گرفته بود و خوشحال و راضی به تامی که در حال سوختن بود نگاه می کرد.
-حالا این سنگ رو باید بگیریم روی آتیش تام تا ذوب بشه؟
-درسته اگلا...و خودت هم باید با دست مبارکت این عمل ارباب پسندانه رو انجام بدی.
-ولی بلا، اگر اینکارو کنم که دست منم می سوزه!
-برای من ولی و اما آوردی؟

آه تام بسیار زود گریبان اگلانتاین را گرفته بود. لبخند بلاتریکس کاملا تهدید کننده به نظر می رسید. ظاهرا باید بین یک دست ناقابل و مرگش یکی را انتخاب می کرد!


Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲:۳۷ دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
مشغول خوردن نشد! یعنی شد... ولی نه تمام اعضای بدنش! رابستن دهانش را به سمت سنگ برد. اما دهانش به سمت سنگ نمی‌رفتم.
- خودت می‌فهمی داری چیکار میکنی؟

دندان آسیاب رابستن، که خود را نزدیک به شکسته شدن می‌دید، این را در سر رابستن داد زد.

- تام گفتن میشه کلی فواید داشتن شده سنگ! از تخم مرغ هم پرخواص تر بودن میشه.
- تام کدوم خریه؟! من قراره اینو گاز بزنم لعنتی!

مرگخواران به رابستن که دهانش را باز کرده بود و سنگ در دستش بود، و زیر لب کلماتی نامفهوم می‌گفت؛ خیره شده بودند.
- این چرا اینطوری شده؟
- فک کنم کلسیم سنگِ زیاد بود از راه دور تاثیرشو گذاشت.

مرگخواران به رابستن نزدیک تر شدند.
- این که سنگ طلائه!

تام با خوشحالی بالا و پایین می‌پرید و به سنگ در دستان رابستن اشاره می‌کرد.

- خب هست که هست.
- می‌تونیم آبش کنیم. بعد بریزیمش تو قالب... و آب شده ش رو بخوریم!

هوریس که تا اینجای پست در گوشه ای نشسته بود و تاسف می‌خورد، با شنیدن تعجب تام، انتظار داشت تا ایده ی فروش طلا را بدهد. اما تام غیرقابل پیش‌بینی بود! پس خودش جلوتر آمد.
- جسارتا... به من مربوط نیستا... ولی می‌تونید اونو بفروشین با پولش شصت تا بوقلمون کبابی بخرین.

مرگخواران به فکر فرو رفتند.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۲۲ ۳:۳۶:۱۵

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرلین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۹ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۱۲:۱۸ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از بارگاه ملکوتی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
- سنگ آخه؟

هوریس با اینکه عمیقاً خوشحال بود که دیگر خورده نمی‌شود ولی نگران حال مرگخواران هم بود. ایده ای نداشت که قرار است چطور بقیه این ماجرا را با مرگخواران مغز پرزی سپری کند.

- سنگش کم نمک باشه یا پر نمک؟
- کم نمک، من فشار خون دارم.
- ادویه چی؟
- سیر بزن.
- رنده کن که قشنگ مزه اش معلوم بشه.

مرگخواران در گوشه و کنار بیابان مشغول یافتن سنگ مناسب بودند. هرازگاهی هم با داد و فریاد نظر خود را به گوش بقیه می‌رساندند. اما هوریس تنها و با پاهای ظریف خفاشی اش ایستاده بود و به آنها نگاه می‌کرد.

- چرا آخه؟

بعد از چند دقیقه هکتور، که از همه فعالیت بیشتری داشت، با یک گونی سنگ نمایان شد و مرگخواران را جمع کرد.

- برایمان چه داری هکتور؟
- تحفه ای حقیر مرلین!

هکتور در گونی را باز کرد و از درون آن سنگی را درآورد. سنگ به رنگ طلایی میدرخشید.

- بنظر خوشمزه شدن میاد!

رابستن که دیگر تحمل نداشت سنگ را قاپ زد و مشغول خوردن آن شد.


شروع و پایان با ماست!


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۲۶:۳۴
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
اسلیترین
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 552
آفلاین
خیر، نوبت رای گیری نبود!

-ببینید...معلوم نیست که هر نصفه هوریس به نصفه دیگه ش بیماری رو منتقل نکرده باشه. بنابراین باید دنبال یه غذای بهتر برای خوردن بگردیم!

مرگخواران مغز هایشان را از جیب هایشان در آوردند و آن را با دستمال کاغذی پاک کردند و داخل جمجمه شان گذاشتند تا بتوانند بهتر به عمل تفکر بپردازند.

-طبق آخرین پژوهش های جوگل، سنگ بیابون دارای کلسیم و منیزیم فراوانی هست. می تونیم سنگ بیابون بخوریم!

از آنجایی که دستمال کاغذی مذکور پرزدار بود و همگی به پرز مغزی مبتلا شده بودند به حرف های اندیشمندانه تام جاگسن گوش جان سپردند. دقایقی بعد مرگخواران به دنبال مناسب ترین سنگ بیابان برای خوردن می گشتند!


Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۸

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۸ دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۸ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
از این گور به اون گور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
حالا هوریس صد در صد حامل ویروس کرونا بود، بنابراین آهی از سر راحتی کشید و مطمئن بود که دیگر خورده نمیشود.
برخلاف او مرگخواران هنوز مطمئن نبودند که هوریس خورده نمیشود، بنابراین به دستور بلاتریکس جلسه مدیریت بحران برگزار شد.

جلسه مدیریت بحران

-نصفه ی بالاشو بخوریم؟
-نه بابا، نصفه ی پایینشو بخوریم!
-شاید بپزیمش میکروباش کشته شه!

مرگخواران نمیتوانستند ریسک کنند، از طرفی هم بسیار گشنه بودند.

-فهمیدم!

گویا بلاتریکس به نکته ی مهمی پی برده بود.
-رای گیری میکنیم و دو نفر انتخاب میشن، اولی یه تیکه ی خفاشی هوریس و دومی یه تیکه ی ماری هوریس رو میخوره، هرکدومشون کرونا گرفت، اون بخشی از هوریس که خورده رو ما نمیخوریم!
-یعنی یه کشته بدیم؟
-یک کشته در راه پایداری گروه که چیزی نیست!

حالا نوبت رای گیری بود!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.