دامبلدور ديگر(از روي دست وزير ديگر!)زمان:يك روز باراني!
مكان:دفتر مدرسه هاگوارتز
دامبلدور:مينروا ازت خواهش ميكنم!خودت ميدوني كه من بيشتر از اين نميتونم بمونم.ممكنه بقيه متوجه بشن و اون وقته كه...
مك گونگال:ميفهمم پروفسور.ولي....
دامبلدور:ولي چي؟من فقط براي دو روز ميرم.نترس من شيدگر ققنوس رو ميزارم پهلوت.اگر چيزي شد سريعا با من در تماس باشين.براي منم اتفاقي رخ نميده نترس.
**4 ساعت بعد**
دامبلدور عاشق بوي نم باران بود.البته اين چيز تازه اي نبود.چون همه اين بو رو دوست دارن.ولي دامبلدور خيلي دلش ميخواست خاكهاي نم دار رو با دستش مشت كنه و بريزه تو دهنش!
خلاصه بر اين هوس غلبه كرد و قدمهاش رو تندتر كرد تا آبهايي كه از شيرواني مغازه ها از پشت گردنش به درون رداي ابريشميش يخ نزنند.
باز هم همان ميدان.باز هم همان خانه ها.و باز هم پلاك 12.اين درست كه از هري اجازه گرفته بود ولي باز هم نميشد به اينكه هري مالك مطلق اونجا باشه شك نكرد.
به هر حال وقتي تا اينجا اومده بود ديگه راه برگشتي نداشت.يكي از مهمترين كسايي كه اونو راغب كرده بود كه تنهايي به اونجا بياد هري بود.
**فلش بك**
هري با همان زحم خسته كننده هميشگيش و موهاي پريشان مسخرش به دورن دفتر اومد!
دامبلدور:ممننم هري كه وقتتو به من دادي.ميخواستم يه چيزي رو با تو در ميون بزارم.
هري:گوش ميكنم پروفسور.
دامبلدور:ميخوام دوباره به خانه شماره 12 گريمالد برگرديم.
هري:ولي قربان!اونجا خيلي خطرناكه.ممكنه...
دامبلدور با دست اشاره كرد كه هري حرفي نزند.
دامبلدور:خوبه.نميخوام چيزي بشنوم هري فقط ميخواستم ازت كليد اونجارو بگيرم!(گريمالد هم كليد داره
)
هري:خب بفرماييد پروفسور!(كليد تو جيبش بود!تو ساكش نبود!
)فقط قربان لطفا خودتون تكي بريد تا اگر كسي خواست بميره شما تكي بميرين!من نميخوام كس ديگه اي رو جز شما از دست بدم!
**فلش فوروارد!**
خانه ظاهر شد و دامبلدور كليدو انداخت و رفت تو!
**2 ساعت بعد**
تمام خونه مرتب شده بود.دامبلدور به تنهايي همه جا رو سابيده بود و برق انداخته بود.حالا نوبت اون بود كه محفل رو خبر كنه.
دامبلدور:ققنوس بيا اينجا ببينم!
ققنوس:قار قور غير غاق(ترجمه:در خدمتم قربان!)(من در كفم كه ققنوس چرا قار قار ميكند!)
دامبلدور:ميگم تو چقدر اسمت شبيه شيدگر ققنوسه آدم قاطي ميكنه!
خب ديگه شوخي بسته!....برو اين نامه رو بده به مينروا....اينم بده به لوپين.
ققنوس:غيغر قور قير(ترجمه:چشم قربونت برم!)
دامبلدور:آها فقط وايستا من يه بار ديگه محتواي نامه رو چك كنم كه يه موقع چيزي كم و كسري نداشته باشه.
دامبلدور نامه رو باز ميكنه و شروع ميكنه به بازخواني:
سلام مينرواي عزيز
محفل دوباره آماده شد!
نميخواد جاسم و نورممد رو بياري.من خودم همه چيزو مرتب كردم!
فقط من اعصاب معصاب ندارم!
به محفليا بگو بيان!
واالله دفعه هاي قبل ما گفتيم محفل راه افتاد و خانه شماره 12 گريمالد تاپيكش دوباره باز شد هر شمسي كوره اي ريختن اين تو!
پس لطفا فقط به اونايي كه شناسشون محفليه يا اينكه در كل زاتا محفلين و تو سايت فعالن بگو بيان يه سر كارشون دارم.
خودتم بيا من يه كار خصوصي باهات دارم...از نوع گفتگو!
با تشكر
آلبوس دامبلدور
دامبلدور نامه اي رو كه به لوپين هم فرستاده بود رو يه بار ديگه چك ميكنه و ميبينه درسته.
دامبلدور:نه مشكلي نداشت برو به سلامت.
ققنوس:قاي!(ترجمه:باي!)
و ققنوس ميرود به سمت قسمت لوند و دلبرانه داستان
(توضيح:كپي از كتاب ششم)