توضيح:قسمتهايي از اين داستان از واقعيت گرفته شده است!
======================
-----25 روز قبل از جشن....مكان:مجموعه رزمرتا*(پاورقي)
ويكتور كرام و ريموس لوپين وارد گفتگو شده اند و كريچر در حال تميز كردن ميز با پيشبند هميشه كثيفش است!
همان موقع آلبوس دامبلدور با سالازار اسلايترين ظاهر ميشن!
دامبل:همين كه گفتم!
سالي:اصلا من با تو يكي كنار نميام.بهتره بري با همون نوم صحبت كني!
كرام:چيه باز چي شده؟...حوص حذف كاربر كردين؟
دامبل و سالي
بغل هم مينشينند.
همه شروع ميكنن به حرف زدن!
يه دفعه سالي شروع ميكنه به كشيدن گوش دامبل!!!
دامبل:اوووووي....هووووووي....آييييي....چرا اين شكلي ميكني بابا!....مردم دارن ميبينن!
سالي:يكي گفت اگه ديدمت گوشتو بكشم!حقته!(قابل توجه كوييرل!!).....راستي بچه ها يكي از اعضاي فوق ارزشي! يه پيشنهاد داد!
همه:چي؟
سالي:گفت يه گروه تشكيل بديم به نام « نجات دهندگان كشتي جادوگران!»
همه:ياها هوها هي هي....(صدا خنده!!)
سالي:كارشونم اين باشه كه تاپيكهارو فعال كنن!
همه:يوها هوها هي هي....(صداي خنده!!)
(نكته مشكوكيت برطرف كني!:بچه ها مشكوك ميزنن نه؟!!
)
بعد از چندين دقيقه حرف زدن به غيب ميشوند!
-------7 روز قبل از جشن....پنج شنبه....مكان:روبروي شعبه دوم مجموعه رزمرتا!
ريموس در حال قدم زدنه.سر و كله دامبل پيدا ميشه و به سمت ريموس مياد!
دامبل:سلام ريموس!...اوضاع محفل خرابه!...ولدمورت نداريم فعلا!.....و پيشنهاد ميك...
ريموس:مثل اينكه يادت رفته واسه چه كاري اومديم اينجا!
دامبل:ها راست ميگي!...حالا اين رستورانه كه گفتي كجاست؟
ريموس:بيا بريم بهت نشون بدم!
و غيب ميشن!
------همان روز....مكان:روبروي فست فود مادام پاديفوت!!!*(پاورقي)
ريموس:ايناها!
دامبل:سوووووووووت!...عاليه!...ببين راستي نظرت در مورد اينكه ليست شخصيت ها رو به روز كنيم چيه؟
ريموس:
اومديم واسه مكان جشن سايت ها!
دامبل:هييييييييم!...زبونتو گاز بگير بچه!...مكان چيه؟
----5 روز قبل از جشن....مكان:درون فست فود مادام پاديفوت!
كرام:نه!...من قبول ندارم!
ريموس:كرام جان خوبه ها!
كرام:نه من غذا ميخوام!
دامبل:بابا كي پنج بعد از ظهر آخه غذا ميخوره؟
كرام:من غذا ميخوام!!!...من عله ميخوام!!
دامبل:خب برو يه دونه بخر!
كريچر:برو بيار!!...مثلا ميخواد چي كار كنه؟...ميزنم از انجمن هاي زير دستم معلقش ميكنم!
كرام يه دونه ميزنه تو سر كريچر!
كرام:بشين سر جات ببينم جن خونگي كثيف!
كريچر:حاجي!...كجايي كه ببيني اين زاخي اومده جاي منو گرفته!!!
در طرف ديگر عله پشت چراغ قرمز گيزر كرده!
عله:آقا ميشه چراغ قرمز رو رد كنيد؟
راننده نگاهي به عله ميكنه و ميگه:نه آقا!
عله:ميگم ردش كن!
راننده:يعني چي آقا!...اصلا پياده شو ببينم!
عله:خودت خواستي!
و در يك حركت آستاكباري و انتحاري و عله آتشفشاني! به آتشفشان تبديل ميشه!
===================
پاورقي:
مجموعه رزمرتا:رستوران بوف!...يا همون بوق!
فست فود مادام پاديفوت:مكان برگزاري جشن فردا!