هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵
#78

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
- آخ !

در باز نميشه بلكه در كنده ميشه و با شتاب مركزگراي خيلي زيادي با كله هدويگ برخورد مي كنه !! ..
هدي : هووي چته مك؟!! ... چيز يعني چتونه ؟!! ... چيز يعني سلام شماها چقدر زيادين؟ !!!! ( آيكيوها : ملت جونور تك تك ميان جلوي در !! ) !

++++++++++
دوربين مي چرخه و يك سري جونور وحشي از پشت در به سوي دوربين لبخند مي زنن !!
++++++++++

ققي : بزنيدش !!
تق تووق ديش دنگ شترق آخ لاو يو !
وسط دعوا :
فنگ :‌بهتر نيست بريم تو نحوه ي برخورد ؟!
ققي : هووم نه اونجا دعوا ميشه ما هم ملتي صلح طلب، نه ولش من از دعوا بدم مياد !!
فنگ : باشه !!

صداي يك عدد راديو از ناكجا آباد سفلي : سلام بوووق هستم از راديو ريون تي وي! .. ظهر امروز يك سري جونور بسيار وحشي و خطرناك و بيناموس باغ وحش تالار ريون رو به قصد ناكجاآباد ترك كرده ان .. با ما باشيد با گزارش هاي تكميلي !!

بعد چند ساعت دعوا !!
هدي : خوب بره چي منو زدين ؟!
فنگ : همينجوري ... نه يعني بره اين !!

نقل قول:
من به عنوان ریاست این سازمان ، اعلام می دارم که حمایت می کنم آقا ! ... حمایت !




مك : كي ميگه تو رئيس اينجايي ؟!
هدي : آها .. چرا دعوا مي كنين اخماتونو وا بكنين !! .. خوب راي مي گيريم !!
مك : باشه !!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
#77

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
به نام مرلینی که موجودات جادویی را آفرید ، تا به جادوگران و ساحره ها بفهماند که ای حقیران پست ، بعضی از شما از این موجودات جادویی هم پست ترید ! ... مرلینی که آنها را آفرید تا به موجودات دوپا بفهماند که ای موجودات کوچک ، سعی کنید خود را بزرگ کنید ! ... با خوردن مواد مغذی ، نه با خوردن گوشت این موجودات جادویی !
مرلین با آفریدن موجودات جادویی ، به انسانها فهماند که بعضی از آنها حتی از موجودات جادویی هم پست ترند !(تکرار به دلیل تاکید زیاد !)
من باب مثال ، همین هدویگ ، جغدِ خر را در نظر بگیرید ! ... همین جوجه جغد ، برای خودش یک پا ولدمورت است ! ... البته از نوع سفیدش ! ... این جغد را یارایی نیست !
پس نتیجه می گیریم که چقدر خوف است این موجودات جادویی ! ... موجودات جادویی را باید نمود ! ... منظور ستایش است !

مثال دیگری می آورم برای تفهیم بیشتر ! ... شما فکر کنید ... صد البته که کار سختی است ! ... ولی تلاش برای یک کار ، اندازه یک عمر دعا و راز و نیاز ثواب دارد ! ... همانطور که خواجه حافظ هاگزمیدی می گوید :
از دست و زبان که بر آید .... کز عهده شکرش به در آید ؟

گفتم دست و زبان یاد خاطره ای افتادم ... روزی من و قاسم هلاک ، یکی از دوستان حیوان دوست ما ! ، به تپه های هاگزمید رفته بودیم برای قلیون و عشق و حال ! ... در راه موجود جادویی ای را دیدیم که جادوگری به جانش افتاده بود و داشت تکه تکه اش می کرد !
جادوگر دست و زبان موجود را جدا کرد و خواست فرار کند که قاسم هلاک ، چماغ مخصوص را به دست گرفت و ضربه ای به بوق نواخت دیدنی ! ... جادوگر مستقیم به جزایر بالاک رفت ... پیش کوییرل و بیل ویزلی ! ... دست و زبان ماند و ما ! ... جای شما خالی نوش جانشان کردیم !

پس نتیجه می گیریم که باید از موجودات جادویی حمایت کنیم ... من به عنوان ریاست این سازمان ، اعلام می دارم که حمایت می کنم آقا ! ... حمایت !

والسلام نامه تمام !




Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
#76

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
بسم ا... الرحمن الرحيم
ضمن عرض سلام و خسته نباشيد؛ خدمت ملت غيور و شهيدپرور جك و جانور!
بدانيد و آگاه باشيد و خوشحال باشيد كه امروز اين دفتر توسط بنده فتح و از اين پس مديريت خواهد شد!

درصد حمايت بنده از حيوانات:
1- جانوران ريز نظير سوسك، زنبور و مگس 100%
2- جانوران يك كمي درشت تر نظير ملخ، زنبور گاوي/قرمز و خرمگس 75%
3- جانوران بچه غول نظير جغد، ققنوس و تام و جري... ببخشيد! منظور اين بود كه و موش مرده 50%
4- جانوران غول نظير تكشاخ، شيردال و جن خانگي و غير خانگي 25%
5- جانوران خيلي غول! نظير كشتي! ، اژدها و يتي اگه دوست داشتن بيان ما رو حمايت كنن!!

منتظر تشريف فرمايي شما نيز هستيم! حتي شما دوست عزيز!


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳ جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۸۵
#75

تام ریدلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
از آنگباند
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
پایان جنگ در مرحله ی اول! زمان از سر گیری جنگ اعلام خواهد شد!

نظرتون رو - از پیشنهاد گرفته تا انتقاد - در تاپیک دفتر خانه ی ریدل بیان کنید



Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۸۵
#74

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
رودلف و بلیز با اقتدار وارد شدن . ولدمورت که چشم به انتظار نشسته بود با هیجان گفت :
- آوردینش ؟
رودلف همانطور که نفس نفس میزد گونی که در دستش بود رو برعکس کرد بلافاصله ققیوس بر روی زمین فرود آمد .
ققیوس آروم چشمش رو باز کرد . بلافاصله نگاهش به چهره کج و کوله لرد افتاد که روش خم شده بود .
ققیوس با حیرت صاف نشست و گفت :
- باورم نمیشه . اگر اشتباه نکنم شما مدل جهش یافته کریچر هستید . میدونستم میخواهید سورپرایزم کنین
ولدمورت با دهان باز به ققیوس خیره شد . بلافاصله بلیز و رودلف که کنترل خودشونو از دست داده بودند زدند زیر خنده .
ولدمورت که از عصبانیت بنفش شده بود با خشم چوبدستیش رو بلند کرد و فریاد زد :
- کروشیو سند تو آل .
همگی روی زمین افتادند و شروع کردند به جیغ کشیدن .
چند لحظه بعد .
ولدمورت در حالی که روی ققیوس افتاده بود و از گردن داشت تکونش میداد گفت :
- ببین ما از تو میخوایم که بری طرف جنا و اونا رو راضی کنی که طرف ما بیان مفهومه ؟
ققیوس : باشه فقط یه خواهشی دارم .
ولدمورت که داشت فکر میکرد بعدا ققیوس رو به عنوان ققنوس کباب بخوره گفت :
- بگو ؟
ققیوس : من چند دقیقه پیش حموم بودم . میشه برین بیگودیامو بیارین
لرد نگاه مایوس کننده ای به بلیز و رودلف انداخت .
لرد : تو گروگان ما هستی ؟ بیگودیم میخوای ؟ الان میدمت نجینی بخوردت !
ققیوس : من این حرفا حالیم نیست . من تا کاکولامو درست نکنم به حرف هیچکس گوش نمیدم . ضمنا من بدون کاکلام نمیتونم فکر کنم .
لرد رو به بلیز و رودلف کرد و گفت :
برین بی گودیاشو بیارین .
ققیوس : پس بی زحمت زیر گازم خاموش کنین ، جوجم رو گازه
هرسه
سه ساعت بعد .
بلیز و رودلف در حالی که از فرط خستگی به هم تکیه دادن پشت در اتاق ایستاده بودن و ققیوس در حال سشوار کشیدن و دراوردن بیگودیاش بود و این صدا شنیده میشد :
- از اون بالا ققی میایه ... با اون کاکلای پرنده کشش میایه .... ققیوس دوست جونورایه .... ولی از کاکلاش نمیگذره ...
رودلف از پشت در فریاد زد :
- بدو بیا بیرون دیگه داری چی کار میکنی ؟
صدای ققی : یه لحظه وایسین دیگه !
ناگهان در باز شد و ققیوس که با کاکلاش فرق وسط باز کرده بود اومد بیرون .
بلیز : خوب حالا ما میبریمت پیش لرد .
چند لحظه بعد .
لرد : خب دیگه ققیوس عزیز اگر جونتو دوست داری باید که ......
ناگهان این صدا در سالن پیچید .
.....از اون بالا کفتر میایه ....
لرد : این مبایل کیه ؟ مگه نگفتم اینجا همه باید مبایلاتونو خاموش کنین ؟
بلیز و رودلف با نگرانی به هم نگاه کردند .
ققیوس در حالی که مبایلش رو درمیاورد گفت :
- نه مبایل منه . ای وای زنمه !
ققیوس : الو سلام عزیزم !
زن ققیوس : سلام و درد ، سلام معرض ، سلام کوفت ، سلام و زهر مار !!! کدوم گوری رفتی ها ها ها ؟
ققیوس با نگرانی نگاهی به لرد انداخت و گفت :
- عزیزم چرا داد میزنی رفتم جلسه الان میام .
لرد سریع با صدای هیس هیس مانندش اضافه کرد :
- نخیر هیچ جا نمیری !
زن ققی از پشت مبایل جیغ زد :
- اون دختره که الان گفت هیچ جا نمیری کی بود هان ؟ فکر کردی من نمیدونم ؟ اون دختر کی بود ؟ نکنه همون دختره بود که .... پس بگو ...میکشمت
لرد :چی ؟ به من میگه دختر . ققیوس یه کروشیو طلبت
یه ساعت بعد .
ققیوس هنوز داره با زنش حرف میزنه .
- عزیزم . به ریش مرلین . به پرهای خودت قسم . این یارو ....
لرد : به من گفتی یارو !!
ققیوس با عجله اضافه کرد :
- منظورم این خانمه ... نه یعنی این آقاهه .. چه فرقی میکنه همکارمه .
زن ققیوس : خلاصه امروز پات رو میزاری خونه دیگه نه ؟
ققیوس : فکر میکنم .
زن ققیوس
- بوووق بوووق بووووق
ققیوس مبایلشو قطع کرد . در همون لحظه لرد فریاد زد :
- بدو تا اتفاق دیگه ای نیفتاده بگو با ما همکاری میکنی یا نه ؟
ققیوس یکم این پا و اون پا کرد سپس گفت :
- چی به من میرسه ؟
لرد : الان میگم چی بهت میرسه !
سپس چوبدستیش رو دراورد و نعره زد :
- حالا من دخترم هان ؟ به من میگی یارو ؟ تازه میخوای بهت یه چیزی هم برسه ؟ باشه اینم دستمزدت . کروشیووووووو !!!
بلافاصله ققیوس که به قوقولی کردن افتاده بود گفت :
- نه حالا چرا میزنی . باشه باشه . بهتون کمک میکنم .




Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۸۵
#73

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
* خارج از اتاق لرد، به سمت لانه ی ققیوس*
_ اون خیلی زرنگه!
رودولف، چشمان سرخ رنگش را به زابینی دوخت و با صدایی که حاکی از نفرت بود، گفت:
_ هر چه قدر هم زرنگ باشه، نمی تونه از دست من در بره، زابینی!
زابینی چشمانش را ریز کرد و در جواب رودولف گفت:
_ اوه.... ترسیدم! تو می دونی که اون یه پرندست؟!... اونم از نوع ققنوسش؟!
با گفتن این حرف، رنگ از رخسار رودولف پرید و نگاه مضطربش را به بلا دوخت. بلا سری تکان داد و گفت:
_ نمی تونیم روی حرف لرد، حرف بزنیم، باید بریم!
پوزخندی که بر لب زابینی نشسته بود، یاد آور ضعف آن نیمه شیطان، در برابر نژاد ققنوس بود!
رودولف در حالی که سعی می کرد تا دوباره آرامش خود را بدست آورد، گفت:
_ خب زابینی.... حالا اون کجاست؟!!
زابینی به پهنای صورتش خندید و گفت:
_ توی پنت هوس وزارت خونه!!!
رودولف که مشخص بود، معنی آن لغت انگلیسی را نفهمیده است، نگاه عاجزانه اش را بلا دوخت و او نیز در جواب رودولف، سرش را به نشانه ی تاسف تکان داد و گفت:
_ خاک تو سرت کنن که هم هیچی نمی دونی!!
و سر در گوش رودولف کرد تا به او توضیح دهد!

* لانه ی ققیوس*
_ از اون بالا کفتر می یاد.... یک دانه ققنوس می یاد!....یه ققنوس نازنازی... بریم با هم به بازی.... گراپی که شاخ نداره!.... کریچر خبر نداره!.... کریچر کوچولو... کوچولویه موچولو!.... با اون گوش درازش....
آه... این لیفم کو؟!.... آها... اینم یه کمی از شامپوی " پرندگان پر حرف"! ... خب... چقدرم پرامو نرم میکنه! آخیش... چقدر حموم خوبه!... قوهاهاهاهاها!.. اینم همین جوری دور هم باشیم!!
نیم ساعت بعد
ققیوس در حالی که روبدوشامبرش طلایی اش را پوشیده است و کاکل هایش را حوله پیچ کرده(!) از حمام خارج میشود. سرپایی های به نقش کفترش را می پوشد(!) و خود را بر روی کاناپه ولو می کند!
و در حالی که دارد آب کاکل هایش را خشک می کند، زمزمه می کند:
_ واقعا... موندم چرا یه... اتفاقی... چیزی نمی یوفته؟!...آه... خسته شدم دیگه!... هی ژست بگیرم بگم مدیرم کنین!... یا از اون طرف هی به کچیره... یا همون کریچر گیزر بدم... آی ... یه اتفاق هیجان انگیزی... چیزی... آخیش... اینم دربیارم!
و حوله را از دور سرش باز کرد! در همان لحظه، صدای آزیر خطر پنجره ها بلند شد! ققیوس به سرعت گوشهای نداشته اش را تیز و چشمانش را گرد کرد. و بعد از اینکه فهمید صدا از پنجره ی پشتی بوده است، به سرعت گوشکوب اچ سی او را برداشت(!) و گارد گرفت و به سمت پنجره ی پشتی به راه افتاد. وقتی به پنجره رسید متوجه شد که شیشه شکسته است! خیلی ترسیده بود، اما داد زد:
_ کودوم الاغی اینجاست؟!!... جرئت داری بیا بیرون تا خدمتتو برسم!...د یالا...ترسو!
هنوز داشت کری می خواند_ مثل ایدی مالفوی!_ که ناگهان، بوسیله ی یک گونی دنیا در نظرش تیره و تار گشت! داد زد:
_ گراپی ولم کن... من که سیفید نیستم! ... به هاجی( حاجی) می گم ها!!
اما صدای خنده ی خشن زنی، او را به سکوت دعوت کرد و همان زن دوباره گفت:
_ جناب ققیوس... افتخاری برشماست....لرد سیاه شما را به نزد خود فراخوانده است!
ققیوس فریاد زد:
_ نه.... من نمی خوام برم پیشش... نه... اون همش جدی مینویسه!!.. نه!!.. دق می کنم!
اما ضربه ی خشن رودولف، او را بیهوش کرد!


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۸:۰۴:۳۸

منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۸۵
#72

تام ریدلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
از آنگباند
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
دامبلدور به در - با چفت های بسیارش ، پاهایی که از پهلو هاش بیرون می زد - که رسید ، مکث کرد و دوباره به سمت داخل ساختمان به راه افتاد.
-ریموس!
چند ثانیه بیشتر لازم نبود تا لوپین در برابر دامبلدور ایستاده باشد!

- گابلین ها ریموس! خیلی زود باید مهم ترین هاشون رو پیدا کنیم! باید خطر رو احساس کنن! هیچ جوری نباید قانون های قدیمی زیر پا گذاشته بشه!

خیلی روشن بود که دامبلدور چه می خواهد!
....

هیچ دردی آن قدر کشنده نبود تا الیوندر را خلاص کند! وقتی خیلی درد بکشی کم کم واکنش هایت غیر انسانی تر و البته سر سختانه تر خواهد بود. اوضاع وقتی بد تر می شود که برای یک روز کامل تنها آرزویت دست به آب رفتن باشد!
سفیدی ِ گرد سرش که روی سینه خم شده بود ، در محاصره ی مرمر های تیره ی دیوار اتاق اش چقدر کنایه آمیز بود!
فکر کرد به زودی سرش ان جا نخواهد بود و سیاهی اتاق فاتح می شود؛ و سیاهی ِ زندان بان هاش هم کمی بعد از آن.
به چهره ی جوان ترین مرگ خواری که دیده بود خیره شد! در مقابل او نشسته بود و به سقف خیره شده بود. نوک چوب دستی اش رو به زمین بود.
-" هیچ چیز این قد بد نیست که بدونی کی می میری جوون"
مرگ خوار بدون تغییر مسیر نگاهش غرید : "چرا! خود مرگی که انتظارتو می کشه بد تره. خیلی عجله نکن"
....

از بوی رز متنفر بود! و به شکل غریبی امروز همه ی مدت بوی روز به مشام می رسید.
درد نیمه ی سمت چپ سر اش را فرا گرفته بود؛ از نخستین ساعات روز آزارش می داد اما حالا قوی تر به سرش می سایید!

- ارباب! ارباب! چه خدمتی از من ساختست؟!
مرد چاق ، با پوستی سرخ و شنل مخملی بنفش تعظیم بلندی کرد!
- کی زابینی، کیو باید هدف قرار بدیم؟! کی توی وزارت خونه می تونه کمکمون کنه؟!
مردی که زابینی نام داشت همچنان به حالت خمیده ایستاده بود! با حالتی نمایشی دستان اش را به طرفین باز کرد : من سرورم! هیچ کس وفادار تر از من پیدا نخواهید کرد.

اگر می توانست چهره ی اربابش را ببیند ، اگر کلافگی ناشی از درد سر و خدشه دار شدن نقشه هایش را می دید ، هرگز وقت اش را برای چاپلوسی های معمول هدر نمی داد!

- کیه که بتونه روی موجودات جادویی نفوذ داشته باشه زابینی؟! یه نفر که بتوینم طرف خودمون داشته باشیمش!

- اوه ارباب! ااسمش کفیوس ققنوسینگه! توی سازمان حمایت از موجودات جادویی کار می کنه!
زابینی ، با صورتی که رو به زمین بود ، ندید که دست لرد سیاه به سمت دست چپش می آید!

دست خادم اش را بالا اورد و چوب دستی را روی علامت حک شده روی آن فشار داد!
"پاق" ... دو نفر هم زمان ظاهر شدند!
- رودولفوس! غایب بودی! وزارت خونه! زابینی بهت می گه که کفیوس ققنوسینگ رو چطوری پیدا کنی! تو هم همراهی اش می کنی بلا!

..........................................
برای توضیحات به کافه محفل/ پست 54 مراجعه شود!



Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۵
#71

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
من یه پیشنهاد دارم بهتره تو این انجمن رول نویسی بشه این جوری که نشد یکی میگه من حمایت می کنم.اون یکی هم میگه منم حمایت می کنم


تصویر کوچک شده


Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱:۲۴ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
#70

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۵ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۱
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 253
آفلاین
هوووم...سلام...!!!
من شكايتي از كسي نداشتم، فقط مي‌خواستم به عنوان يك سانتور، اعلام كنم كه حقوق ما بايد رعايت بشه...!!!
از اونجايي كه ما خيلي زحمت كشيم(!!!چه خود تحويل...!) و سختي هاي زيادي رو توي جامعه تحمل مي كنيم و به زور نون دي مياريم(!!!) به نظر من بايد به ما به اندازه‌ي حقوق يه كارمند وزارتخونه داده بشه...!
و از انجايي كه شما تو تاپيك گفتگو با وزير گفين حقوق كارآگاها 3 برابر ميشه، و من هم كارآگاهم، بايد حقوق من 3+1 يعني 4 برابر يه كارمند معمولي وزارت سحر و جادو باشه...!
ممنون...!


تصویر کوچک شده


Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ دوشنبه ۷ آذر ۱۳۸۴
#69

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
یادش بخیر !!! اینجا رو پارسال تابستون به من داده بودن تا از حیوانات حمایت کنیم ! الان فکر نمیکنم که کسی از حیوانات باقی مونده باشه ! به هر حال کسی هنوز ادارش رو به عهده نداره و اگر شکایتی از جادوگران داشتید بیاید اینجا ما از حقتون دفاع میکنیم !
منتظر حضور سبزتان در این تاپیک هستیم .



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.