از اونجایی که من عقده دارم گزارش بنویسم و الان این دامبل همه چیز رو گفته و من دیگه اون قدرم عقده ای نیستم که گزارش تکراری بنویسم یک چیزایی مینویسم که اصلا هیچ کس نمیدونه
( کنجکاو شدین نه؟ خوب نشین چون من با خود تولد زیاد کار ندارم )
توجه توجه: خواندن این پست به هیچ وجه توصیه نمیشود حتی اگر خیلی علاف هستین هم وقتتون رو طلف نکنین از ما گفتن بود
یک روز قبل میتینگ در حالی که در مسنجر توسط عله بزرگ که اون روز در مود خوب نبود خفت شده بودم
عله: هی تو به چه درد میخوری؟
من: ها؟:
عله: چرا پستای ارزشی تاپیک ثبت نام رو پاک نکردی؟
من: ناظر پاک میکنه دیگه
عله: ببر . تو باید وارد عمل میشدی و ققی و سرژ رو به سزای عملشون میرسوندی شوخی شوخی با تولد سایت هم شوخی؟
من: بچه هستن ببخششون
عله: هفته ی دیگه خودمم میشم مدیر انجمن حالشون رو میگیرم تک تک
من: وقت داری؟
عله: دارم خوبشم دارم بهشون حالی کن من خفنم
من: باشه حالا اینو ولش فردا زود بیا میزارو بپیچینم
عله: باشه می یام
فردای اون روز من دارم با خودم فکر میکنم
خوب من باید سه و نیم اونجا باشم بعد یک تا سه کلاس دارم یک ربعم طول میکشه ترجمه ها رو از استاد بگیرم حتما هم باید برم که ترجمه رو بگیرم و نمیشه که کلاس رو بپیچونم . بعد اگه خیلی زود برسم 3:45 میرسم , البته اشکال نداره بارون و دامبل و عله هستن کارا رو میکنن
ساعت2:45 در کلاس
استاد بسه دیگه ما رو ..... :hamme:
استاد خسته نباشی.
استاد دیره
استاد لامصب برف داره می یاد تعطیل کن الان همه جا ترافیک شده
ساعت 3 : استاد محترم بالاخره راضی میشه ولمون کنه
من در حال سعی کردن برای رسیدن به استاد
من: بچه ها برین کنار من با استاد کار دارم
بروبچ: ما هم کار داریم
یکی از بروبچ: استاد هوا چقدر خفن شده نظرتون چیه؟
من:
یکی دیگه از برو بچ: استاد برام قرار بود میل بزنین چی شد
استاد : میزنم
بچه هه : استاد آی دی مسنجرتون رو هم بدین
من: بابا برین کنار کار دارم با استاد
بچه ها: نه ما استاد رو دوست داریم
ساعت3:20 دقیقه
من بالاخره به استاد رسیدم
من: استاد اون ترجمه رو بده من برم به کارم برسم
استاد: کدوم؟
من: استاد خودت رو لوس نکن بده دیگه
استاد:آها نیاوردمش که.... برو شنبه بیا
من: دیوونه من فقط واسه ترجمه ها اومده بودم
من با یکی از رفیقام به سمت ونک حرکت میکنم
رفیقم: تو این برف کدوم گوری داری میری؟
من: به تو چه
در همین حین 10 نفر با من تماس گرفتن و هی پرسیدن کجایی و وقتی فهمیدن هنوز به ونک هم نرسیدم کف کردن قول دادن اگه به تولد نرسیدم برام تعریف کنن چی شد
رفیقم: چرا همه به تو زنگ میزنن؟
من: اینم به تو ربطی نداره
رفیقم: تو میزبانی؟
من: نه من کاره ای نیستم
رفیقم: داری میری.......... بوق ............ بیب......... بوق؟
منم می یام
من: نه بابا بوقی کار فرهنگیه ونکم که رسیدیم راهت رو میکشی میری خونتون دنبال منم راه نیفت خبری نیست
رفیقم: به درک میبینم که داره برف مییاد و شب وقتی تو خیابون خوابیدی بهت میخندم و البته چون من رفیق خوبی هستم آدرس یک حموم عمومی رو میدم بهت تا شب اگه نتونستی خونه بری اونجا بخوابی
ساعت3:55 دقیقه
من به رستوران میرسم و دامبل رو میبینم که به صورت آقا یکی منو بگیره داره فعالیت میکنه
من بالا نرفته میرم پیش دامبل که داره با یکی از پرسنل حرف میزنه
دامبل: بله ...بله ... متوجهم ...... باید خدمتتون عرض کنم ما مقدار متنهابهی هستیم که بر حسب تصادف با یک اتفاق غیر منتظره مقداری از افراد به علل مختلف و سبک های زیباشناختی گوناگون در طبقه ی بالا پراکنده شدن و.........................( به علت زیاد بودن سانسور گشت)
ترجمه : آقا بیا این میزار و درست بچین ما دور هم باشیم
من: چطوری میلات؟
میلاد: سلام بفرمایین طبقه بالا
من: ابرو
دامبل سرش رو میندازه و جلوتر از من میره بالا
من: بوقی من دو ساعته اومدم اینجا یکم تحویل بگیر بزار با هم بریم بالا
دامبل اصلا گوش نمیکنه و بدو بدو میره بالا و من به صورت یک چیز بزرگ خورده تنهایی میرم بالا( چیز بزرگ=ضد حال)
بالا یک عالمه آدم هست که خیلی هاشون رو نمیشناسم و علاقه ای هم ندارم بشناسم
برو بچ هم گویا علاقه ای ندارن منو بشناسن و کلا من تابلو هستم
در این بین بارون سرش شلوغ بود و اصلا ندید ما آمدیم
من هم رفتم در گل مجلس نشستم و به همه جا تسلط داشتم که یک باباهایی اومدن لبتاباشون رو باز کردن و من فهمیدم خیلی اینا خفنن و سرشون بیچارها شلوغه و از کار و زندگی افتادن اومدن اینجا و حالا که عله نیست و بیکارن از اوقات فراغتشون استفاده کرده باگ های ویندوز ویستا رو کشف میکنن
اندکی بعد
یکی: این دامبل بیرون وایستاده داره یخ میزنه برو جاش وایستا گناه داره
من: وا..... خوب بگو بیاد تو
یارو: خودت بگو و در حالی که هر هر میخندید از من دور شد
در اینجا ما رفتیم دامبل رو بیاریم تو که دم در یک دفعه با سیل ملتی که یک دفعه با هم اومده بودن مواجه شدیم و تا یک ربع داشتیم با اونا سلام علیک میکردیم و فکر کردیم دامبل الان دیگه از سرما یخ زده اما دامبل در اون لحظه یک دفعه بنا به دلایل ناشناخته ای گرمش شده بود داشت بیرون بندری میزد( این قسمت معنا گرا بیده زیاد خودتون رو خسته نکنین بفهمین چی بوده)
من: دامبل بیا تو عقلت کمه اینجا وایستادی
دامبل: خوب بچه ها بیان خوش امد بگم
من: بیا بابا ........ باز حالت بد میشه صرفه میکنی میمیری میافتی رو دستمون
اندکی بعد
عله هنوز نیامده و همه در فکر اینن که چرا برنامه ریزی بده و ما چرا الان علاف هستیم و هی تیکه انداختن و کسی هم نبود بگه بابا همینه دیگه میخواین چی کار کنین مگه .
بعد دیدیم خبری از عله نیست و پیچونده گفتیم بزار یک چیزی حداقل بخوریم لذا دامبل کوشا و همیشه در صحنه رفت اسم ملت رو نوشت و ازشون یک عالمه پول گرفت
قبل از رفتن دامبل من و دامبل
دامبل: برم قیمتا رو بنویسم که بدونن قیمتش چقدره
من: نه دیگه غذا که نمیخوان از کافی شاپش هر چی خواستن واسشون بگیر
دامبل: کیکیش گرونه خط بزنم که کسی اونو انتخاب نکنه ؟
من: نه دیگه کسی انتخاب نمیکنه بعدش کیک میخورن دیگه , ضایع اس خط خطیش کنی
دامبل: چه سودی بکنیم
من: اره
بعد از جمع شدن پولها من و ققی در پایین برای تحویل سفارشات
آقاهه از خدمه ی اونجا چشمش به برگه ی تابلوی ما میافته که روش نوشته شده جادوگران
اقاهه: شما جادوگرین؟
ما: خجالت
آقاهه: پس چوب جادوتون کو
ما:
سپس این یارو رو به حال خودش رها کردیم و رفتیم جای خوب تولد که من همیشه دوست دارم یعنی صحبت با پشت دخلیا
من: اه اه این چرا اینقدر صفر از پنجه
ققی: خودتون اینجا رو پیدا کردین
من: سینا من حالم بد شده یکم از اون پولا بده شاید دردم تسکین پیدا کنه
ققی: حالا وایسا
و در این لحظه برداشت پولا رو گذاشت تو جیبش
بعد از گفتن سفارشات
پشت دخلیه: میشه اینقدر تومن( ها ها فکر کردین خودمون رو لو میدیم؟)
ققی برق شادی تو چشماش دیده میشد
منم همین طور
دو نفری: بله چقدر خوب چقدر عالی بفرمایین
من رو به سینا: خوب بقیش رو تقسیم کن 50 50
ققی در این لحظه : خوب وایسا اینا که پولای خودمه گذاشتم تو جیبم با اینا قاطی شده و هفت هشتا اسکناس برداشت
اینا هم جای فلانی و فلانی گذاشتم و یک هفت هشت تا دیگه برداشت
خوب بیا این دو هزاری اضافه اومده هزار تو هزار من
من
بالا در جمع بروبچ
ققی: ما خیلی پول دادیم از جیبم گذاشتیم اینجا چقدر گرونه
من: آره 5 تومن من 5 تومن ققی از جیب گذاشتیم
بارون: بیا اینا رو بگیر من دنگ فلانی رو میدم اینم از جیب میزارم دلم نمیخواد تو متضرر بشی
من و ققی : خنده
اندکی بعد هنگام صحبت با برو بچ
بینز: عله چرا نمییاد
من: پیچونده ما رو بوقی .. عمرا نمی یاد .... ما رو سر کار گذاشته ........ حالش رو میگیرم ........ ( اینا بیشتر جنبه ی تخیل و فانتزی داره جدی نگیرین)
بینز: اومد که
من: کو ... کجاست ... میدونستم می یاد
من رو به عله: سلام عله جان بیا بشین اینجا
عله: نه من میخوام وسط بشینم
من: بیا گل مجلس بشین
عله: نه من میخوام به اونا نزدیک باشم( عمرا نمیگم اونا یعنی کیا و تو خماریش بمونین چون اصلا چنین چیزی نگفت)hammer:
من: خوب پس بگم بشینن صحبت کنی؟
عله:آره بگو
من: ای ول حرفاش رو اماده کرده با تسلط و اعتماد به نفس اومده جلو
من: دامبل ققی برین برو بچ رو ساکت کنین
بعد از ساکت شدن بچه ها و شروع سخنرانی عله
من: این چی میگه مونا؟
مونا: همونا که هزار بار تو فروم گفته( مونا جان بلاک شدنت رو تبریک میگم و اصلا مهم نیست که تو چنین چیزی نگفتی)
در این لحظه بروبچ رستورانی یک کار شگفت انگیز کردن و یک اهنگ که من خیلی دوست دارم و عمرا از این خواننده گلابی ها نیست گذاشتن
من: اه عله ساکت دارم اهنگ گوش میدم
اما عله ساکت نشد و من خودم رفتم پایین و بعد از شنیدن صدای دست که نشون میداد سخنرانی عله تموم شده برگشتم بالا
بعد از آن سفارشات اورده شد که بروبچ باحال و با کلاس بستنی خوردن و سوسول بازی در نیاوردن که وای هوا سرده ما قهوه و هات چاکلت و اینا میخوایم اینجا دامبل اغفال شد و از این چیزا گرفت که توسط عوامل نفوذی و ستونهای پنجم نسکافش به زمین ریخت و برای او درسی شد تا دیگر تافته ی جدا بافته بازی در نیاورد
بعد از آن هنگام خورن کیک رسید که کیک بعد از بریده شدن و دست زدن و تیکه تیکه شدن بالاخره از زیر دست جماعتی که فکر میکردن کیک , آشه و میتونن اگر نیتی دارن با بریدن اون بهش برسن به سمت دیگر رفت و به برش های کاملا مساوی در سه نوع مهمان , کاربر عضو و مدیران تقسیم گشت
در اینجا نمیدونم کی بود که من رو مورد عنایت قرار داد و گفت بیا کمک کن هیکل گندت رو تکون بده بیا کیکا رو بده بچه ها بخورن
و منم اونجا تو دلم یک چیز خیلی بد گفتم و بعدش بلند شدم رفتم کمک
هنگام پخش کیک بارها صدای مملی امد که میگفت به من کیک ندادی و فکر کنم یحتمل پنج شش بارکیک گرفت و خورد
درآخر یک قسمت که مانده بود به سوی عله برده شد تا بعدا نگه چرا به من کیک ندادین و من چون با این کیک های قهوه ای زیاد حال نمیکنم و همون تکه ی وبمسترانه ای که برام بریده بودن بسم بود مثل بعضی ها موضع خودم رو سریع عوض نکردم و نرفتم پیش عله بشینم
در اخر دیدیم تا ساعت 6 رزرو کردیم ولی هم اکنون 7 هست و ما تلپ هستیم کمی خجالت کشیدیم و بلند شدیم که برویم خانه ی خودمان لذا همگی رو به بیرون هدایت کردیم و خیلی جالب بود که حدود ده دوازده نفر در نقش میزبان به ملت خوش امد گویی و خوشحال شدیم گفتن
در مسیر برگشت اعضای ارزشی برف بازی کردن و هی برف زدن به هم که من خوشبختانه نه جزوشون بودم نه برفی به من زده شده بر خلاف شایعاتی که درست کردن و گفتن کریچ برف خورد
ناگفته نماند رفیق ما در طول تولد هی برای ما اس ام اس میفرستاد که کارت تمومه و شب خوش و اگه ندیدمت حلالت میکنم اما به کوری چشم اون همه ی خیابان ها خلوت بود و ما به راحتی رسیدیم خانه مان