هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶

dobby


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۰۲ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۲۶ جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
دل و روده ام به هم چنگ ميزندو رنگ رخسارم را ترس با غارت برده در اطرافم تا چشم كار ميكند درخت است.درخت هايي كه با وجود برگ هاي زردشان غمگين تر نشان ميدهند.

هنوز صداي له شدن برگ هاي خشك را زير پاي بيگانه ميشنوم.ذهنم به اعلاميه تبهكار شيطاني كه شيشه مغازه هاي هاگزميد را پوشانده بود اشاره ميكند.

سعي ميكنم تيز و سريع حركت كنم و خودم را زودتر به هاگوارتز برسانم.اما اهنگ قدمهايش گويا با سرعت حركات من تنظيم ميشود.

تراكم درخت ها هر لحظه كم تر ميشود و نويد ازادي از ميان شاخ و برگهايش بهتر نفوذ ميكند.

صداي پاي غريبه لحظه اي به اوج ميرسد در حالي كه ترس همچون هيولايي بي رحم روحم را در تسخير قرار داده با بيشترين توان در حال دويدنم.

جرات ندارم كه به عقب نگاه كنم .دستهايي دور بازوانم گره ميشود.من و غريبه هر دو روي زمين ميفتيم از ترس خشكم ميزند و بي وقفه فرياد ميزنم.صداي خنده هايي دوستانه از پشت سرم ميشنوم تقلا را بس ميكنم و به پشت سرم نگاهي مياندازم و دوستم را ميبينم كه دارد با رضايت لبخند ميزند.

در دستش هديه كوچكيست و ان را به سمت من دراز ميكند به ياد ماه سپتامبر و تولدم ميفتم و ناخوداگاه زير خنده ميزنم

شما باید هفت تا کلمه رو بکار ببرید.داستانت خوب بود اما سعی کن به هری پاتر ربطش بدی.کلا من مشخص نبود داستان در مورد چی هست.میتونی دیالوگم بکار ببری. دوباره سعی کن اما اینبار با دقت بیشتری.موفق باشی


ویرایش شده توسط dobby در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۸:۰۱:۱۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۸:۰۷:۱۸

[b][color=0000CC]شب چقدر بي رحم است در ظلمت خو


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶

dobby


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۰۲ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۲۶ جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
برگ درختان زرد شده است و همچون بيرقي طلايي امدن سپتامبر را به هاگوارتز گوشزد ميكند.

از دور ميتوان تشخيص داد كه برچسبي بر تنه ي بعضي از درختان زده شده است كنجكاو ميشوم و به سراغ كاغد هاي مرموز ميرم اخر چند روزي است كه منتظر اعلام اسامي تيم ها ي شركت كننده در جام كوئيديچ هستم اما خيلي زود متوجه ميشوم كه اين كاغذها فقط جهت شناساندن تبهكاري شيطاني به مردم است.ناميد ميشوم و مسيرم را عوض ميكنم.

دوستم جويي را از دور ميبينم كه دارد با استيو شطرنج بازي ميكند.
لبخندي رضايت بخش روي لبهايش است كه نشان ميدهد به خوبي حريف را تحت سلطه دارد.

خيلي تيز خودم را به انها ميرسانم.استيو سخت مشغول فكر كردن است و گويا دستش زير چانه اش خشك شده است و نميتواند ان را جا به جا كند.از درماندگيش لذت ميبرم.

بلاخره استيو حركتي سر سري و از روي درماندگي ميكند جو با قه قه اي شيطاني ويزش را جايي قرار ميدهد كه شاه را تهديد كند. گريزي براي شاه وجود ندارد.وزير جو به سمت شاه ميرود و با گرزي كه در دست دارد ان را خورد ميكند.

شكست سختي بوده و كنايه هاي من هم نقش محافظي را ايفا ميكنند كه نميگذارد اندوه استيو فرار كند.


داستان شما بیشتر حالت گزارش داشت تا داستان. پستهایی رو که تایید شدن بخون و دوباره تلاش کن.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۴۳:۵۴

[b][color=0000CC]شب چقدر بي رحم است در ظلمت خو


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
بالاخره ماه سپتامبر فرا رسیده بود.تا ساعتی دیگر جام مدرسه را میدادند و البته قهرمان هاگوارتز هم معلوم میشد.اسلیترین و گریفیندور در امتیاز 655 مساوی بودند و معلم ها و مدیر مدرسه در اتاقی در حال بررسی بودند تا گروه برنده را مشخص کنند...البته از نظر درسی اسلیترین قهرمان میشد و همه اینو میدونستند که آنها از این راه خیلی امتیاز آورده اند.گریفیندور با قهرمانی کوییدیچ به آنها رسیده بود و کمتر کسی احتمال قهرمانی آنها بر حسب کوییدیچ را میدادند.

بارون خون آلود،رون شیطانی اسلیترین با رضایت خاطر در حال صحبت کردن برای بقیه روح ها بود...او وقتی چنین وضعهایی پیش می آمد به خود می بالید و بقیه روح های گروه های دیگه مثل درخت خشک شده به صحبت های او گوش میدادند.

بسیار دانش آموز برای فهمیدن نتیجه به دم اتاق رفته بودند.ولی دو محافظ خبره در جلوی در نمیگذاشتند آنها تا چند متری آن در برسند و استراق سمع کنند.البته اگر سراغ یک تبهکار میرفتند میتوانستند از نتیجه آن بحث ها با خبر شوند.

بالاخره بعد از 2 ساعت مشورت تزیین شدن خودکار تالار سراسری نشان داد اسلیترین قهرمان جام شده است.پرفسور مک گوناگل با چهره ای گرفته به دانش آموزان نگاه میکرد.در عوض پرفسور اسنیپ با لبخندی تیز به گریفیندوری ها به خصوص هری نگاه میکرد.

پ.ن.همه کلمات استفاده شد!


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۲۲:۲۶:۳۲

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶

فیلیوس فلیت ویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۶ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۵۷ جمعه ۷ فروردین ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر – تبهکار
----------------------------------------------------------------------------
من:آقا اون جام چنده؟
فروشنده:سراغ اون جام رو نگیر مگه نشان فروخته شده است رو روش نمی بینی؟
من:خوب چرا ولی من باید چی کار کنم که بتونم اون جام رو بخرم؟
فروشنده:بایدرضایت اون کسی رو که اینو پیش خرید کرده جلب کنی.
من:اون کیه جناب؟
فروشنده:اون یک شیطان هستش.یک شیطان تبهکار .
من:چی؟یک شیطان؟
فروشنده:بله.یک شیطان که تقریبا یک سالی هست که اومده به این شهر و این جام رو برای این می خواد که تبدیلش کنه بهنشان محافظ شیطان مثل اینکه یک دانشمند شیطانی این راه رو برای مقاوم کردن شیاطین در مقابل بلایا ابداع کرده.تازه پول هم بهم نداد و منو تهدید کرد.
من:حالا چی شده بین این همه جام توی این شهر و حتی توی این مغازه این جام رو انتخاب کرده؟
فروشنده:چون این جام مشخصاتی رو که دانشمند شیطانی می خواسته رو داره؟
من:و اون مشخصات چی بوده؟
فروشنده:بای یک جام باشه که حاوی یک لبه تیز باشه و ساخت ماه سپتامبر هم باشه.و باید طوری باشه که بعد از خرید یک نفر بیاد سراغش رو بگیره.
من:و این یعنی چی؟
فروشنده:یعنی این که اون شخصی که میاد سراغ این جام نفرین میشه که دیگه توی این دنیا زندگی نکنه.
من ناگهان تمام بدنم خشک شد مثل چوب. که ناگهان دیدم فروشنده دندانهای تیزش رو نشون من داد و دیگه هیچی نفهمیدم و وقتی چشم باز کردم دیدم در بین مرده ها هستم.

امیدوارم خوشتون اومده باشه.


داستانتون بلند بود و تماما دیالوگ.سعی کن کوتاه بنویسی و کمی هم فضا سازی در متن داستان بکار ببری تا جذاب تر باشه.
تایید شد! شما میتونید در کارگاه نمایشنامه نویسی پست ارسال کنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۴۳:۲۵

کاش حتی در مرگ هم پیروز باشیم.
<<از کسانی که تاپیکی رو برای ایجاد امضا سراغ دارن یا امشضای قشنگ می شناسن تقاضا می کنم با من تماس بگیرن>>


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 56
آفلاین
جام را در دستانش گرفت.از کار خود احساس رضایت میکرد و هیچ گاه فکر نمی کرد تبهکار کوچکی ماندد او چنین کار بزرگی کرده باشد.از شدت خوشحالی خنده های شیطانی سر میداد و اصلا در این فکر نبود که جام محافظی داشته باشد.طولی نکشید که محافظ جام فرا رسید .تبهکار به سرعت از آنجا دور شد.و به پناهگاهی که در آن نزدیکی ها سراغ داشت گریخت.اما محافظ بسیار تیز تر و باهوش تر از او بود و در اندک زمانی محل اختفای او را پیدا کرد.


سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶

آموس دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۸ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۱۹ جمعه ۱۰ دی ۱۳۸۹
از سازمان نظارت بر امور موجودات جادویی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 25
آفلاین
این دومین باره که شما دارید نوشته ی بنده رو رد می کنید....
بنده از خودم نا امید شدم و نهایت سعیم رو در این آخری کردم ....
با تشکر

---------------------------------------------------------------------------

جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر – تبهکار



اواخر سپتامبر بود....
محافظ هاگواتز کسی بود که نشان پیروزی که همانا یک جام شیطانی بود به تبهکار ترین دانش آموز هاگوارتز اهدا می کرد....
برنده ی جام تند و تیز به سوی سکو رفت و به سراغ آن جام رفت و با رضایت خاطر آن را بالا گرفت و فریاد پیروزی سر داد ....
محافظ فقط یک لبخند خشک و خالی به او تحویل داد و سپس به دفترش بازگشت...
بله ... محافظ همیشه از این رسم در عذاب بود و به سالازار اسلیترین لعنت می فرستاد ....
آخر چرا یک دانش آموز باید به تبهکار بودن افتخار می کرد و به خاطرش جایزه می گرفت ....

( قضیه محافظ هاگوارتز رو از فن فیکشن هری پاتر و ارباب جادو استفاده کردم )

شما بیشتر به کاربرد کلمات دقت میکنید نه به خود داستان:
جمله دوم شما از نظر جمله بندی اشتباست. در جمله سوم به جای گذاشتن "و" بهتر بود از نقطه استفاده میکردید. جملات بعدی خوب هستند.خیلی بهتر بود اگر به این صورت داستانتون رو مینوشتید:
...محافط هاگوارتز وظیفه داشت در آن روز بخصوص به تبهکارترین دانش آموز هاگوارتز نشانی اهدا کند که جامی شیطانی بود.
زمانش رسید و بالاخره برنده جام تیز تر از هر دونده ای به سوی سکو، و به سراغ آن جام رفت. سر انجام با رضایت خاطر آن را بالا گرفت و فریاد پیروزی سر داد...

تایید شد! شما میتونید در کارگاه نمایشنامه نویسی پست ارسال کنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۴۳:۰۴

پسرم سدریک قهرمانی واقعی بود ....!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶

شایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۲۱ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
از جایی میان تاریکی شب!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 28
آفلاین
آن شب قرار بود جشن هلووین در (سرسرای) بزرگ قصر هاگوارتز با حضور (ویکتور کرام) رغیب هری در بازی کوییدیچ برگزار شود.هری کمی هیجان داشت زیرا قرار بود آن شب چو را ببیند.هری با رون وهرمیون به سمت (سرسرای) بزرگ شروع به هرکت کردند.وقتی که آنها به( سرسرای) بزرگ رسیدند متوجه شدند که (جشن) شروع شده است.در همین لحظه صدای (پروفسور) مک گونگال به گوش رسید که سر میز گریفندور به دنبال هری و رون و هرمیون میگشت.با ورود آنها جمعیت کمی ساکت شدند همه به آنها نگاه می کردند و آرام آرام پچ پچ می کردند زیرا در این روزها هرمیون بسیار شخصیت منفوری در مدرسه بود و همه این ها به خاطر مقاله پیام امروز در مورد مثلث عشقی هری و کرام وهرمیون بود.هری دست هرمیون را که در آن لحظه بسیار ناراحت به نظر میرسید گرفت و آرام او را به سوی سه صندلی خالی سر میز گریفندور برد.در همین لحظه (پروفسور) دامبلدور از صندلی خودبلند شد و گفت:امشب (جشن) هلووین را با حضور آقای کرام برگزار می کنیم.او چند روزی مهمان مدرسه ما هست امیدوارم از او خوب پذیرایی کنید.زیاد منتظرتان نمی گزارم لطفأ بفرمایید.بعد با یک حرکت میز پر شد از غذاهای رنگارنگ.رون همین طور که غذا می خورد (چپ چپ) کرام را نگاه می کرد و زیر لب غر می زد.بعد از این که همه حسابی شام خوردند ظرف ها جمع شدند.(جشن) به پایان رسیده بود.هری و رون و هرمیون بلند شدند و به سمت در (سرسرا) شروع به حرکت کردند ناگهان کرام از پشت شانه ی هری را گرفت.هری به سرعت برگشت.
کرام گفت:هری میشه چند لحظه باهبت صحبت کنم؟
هری(متحیرانه) به او نگاه کرد و گفت:بله بگو.
کرام گفت:هری من برای تشکر از کمک هایی که سال پیش به من کردی هدیه ای برایت آورده ام .
رون و هرمیون با تعجب به او نگاه می کردند.ویکتور هدیه ی بزرگی از زیر شنل خود در آورد و به هری داد و به سرعت از آنها دور شد.هر سه به سرعت به برج گریفندر برگشتند و در جای همیشگی خود در کنار (شومینه) نشستند.
رون با هیجان به هری گفت:هی پسر بازش کن ببینیم چی توشه.
تا هرمیون خواست مثله همیشه آنها را نصیحت کنه رون گفت:(هیس) هرمیون!
هرمیون هم چیزی نگفت و ساکت و آروم به صندلی خود تکیه داد.
هری به سرعت هدیه رو باز کرد.دهانش از تعجب بازماند.
رون گفت:اه (جاروی پرنده ی) خود کرامه.
هرمیون گفت:شاید خطرناک باشه.
رون به سرعت گفت بسه هرمیون این کجاش خطرناکه؟
هرمیون از رفتار رون ناراحت شد و به خوابگاه دختر ها رفت.رون و هری هم پس از کمی بررسی جارو به خوابگاه پسران رفتند تا در رختخواب به اتفاقات آن شب فکر کنند.


باید با این کلمات داستان بنویسید:
جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر - تبهکار

داستانتون باید کوتاه باشه (در نهایت ده خط).موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۷:۲۰:۵۴

Shayan.AK


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶

آموس دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۸ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۱۹ جمعه ۱۰ دی ۱۳۸۹
از سازمان نظارت بر امور موجودات جادویی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 25
آفلاین
کلمات جدید:
جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر – تبهکار

بالاخره به سراغ آن تبهکار معروف که ماه سپتامبر به آنجا آمده بود رفت ....
پس به سوی هتل رهسپار شد .... ظاهرش نشان می داد که در کارش خبره است ...حتما از پس محافظ جام بر می آمد ...پس از توافق راه را به او نشان داد... سپس به درون غار رفتند .... و آن گاه بود که لبخند بر لبانشان خشک شد ... ( خشکید ) محافظ جام شیطانی بود که با رضایت خاطر در حال تیز کردن ناخن ها و دندان هایش بود ....
تا چشمش به آن دو افتاد ... دیگر آن دویی وجود نداشت ....

داستانتون کوتاه بود اما بدون محتوا. سعی کن بیشتر به مفهوم داستان توجه کنی تا استفاده از همه کلمات.دوباره سعی کن.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۷:۱۹:۲۶

پسرم سدریک قهرمانی واقعی بود ....!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
جام طلا بر روی دستانش میدرخشید.قرار بود که تا ما سپتامبر آن را برای دوستش که به سفری مهم رفته بود نگه دارد.در واقع از آن محافظت کند. بارها افکار شیطانی به سراغش می آمدند..افکار مختلف مثل فروختن آن جام.وقتی به قیمت آن فکر میکرد لبخندی از روی رضایت بر روی دهانش نقش می بست.

او روزهای زیادی بر روی تختش به این موضوع فکر میکرد ولی وقتی به ذهنش میرسید که اگر چنین کاری بکند در واقع تبهکار است لبخند بر روی لبانش خشک میشد.

دو روز مانده بود به ماه سپتامبر.بارها تا دم در میرفت ولی باز میگشت ولی برای آخرین بار تصمیم خود را گرفت.او باید نشان میداد که امانت دار است و هوس ها نمی توانند بر او غلبه کنند.پس کاردش را تیز کرد و شروع به قاچ کردن خیار کرد .

پ.ن.چون برای کلمه آخر(تیز)نتوانستم جایی مناسب و جمله ای مناسب گیر بیارم مجبور شدم چنین کاری بکنم.

در ضمن آخجووووون!بالاخره همه کلمات را استفاده کردم!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر - تبهکار


اواسط ماه سپتامبر گذشته بود که او را برای محافظت از یک جام طلا استخدام کردند. او مردی کاملا جدی و خشک بود که چهره اش تا حدودی شیطانی بنظر میرسید.یکی از چشمانش بسیار تیزبین و پرحرکت بود.خطوط عجیبی بر روی صورتش نقش بسته بود که مطمئنا نشان دهنده زندگی آرامی نبود.الستور مودی بیشتر به تبهکاران شباهت داشت تا کاراگاهان.










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.