هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶

kei_koja_koo


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۶ سه شنبه ۸ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۰۲ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
پیر زن خسته در پیاده رو قدم بر می داشت و ساکی بزرگ در دست داشت .لحظه ای ایستاد تا استراحت کند.دو نفر از کنارش گذشتن (... مونداگاس پیشنهاد من خیلی عالیه روش فکر کن حتی تو وزارت خونه هم چنین موقعیتی نیست ...تا شب ...) مونداگاس ایستاده بود و به فولکس قورباغه ای کنار خیابون تکیه داد.نگاهش به نگاه پیرزن گره خورد ( ... اجازه میدید کمکتون کنم؟)
منتظر جواب نموند و ساک بزرگ پیرزن رو خیلی سریع جادو کرد تا سبک بشه و اون رو برداشت و به راه افتادند چند قدمی نرفته بودن که پیرزن سکندری خورد و با مغز روی زمین فرود اومد.مونداگاس مات و مبهوت از اتفاقی که افتاده بود.چند لحظه طول کشید تا به خودش بیاد رفت که به پیر زن کمک کنه دستش رو گرفت پیرزن با قاطعیت دستش رو کشید (لازم نیست داشتم مورچه های روی زمین رو نگاه میکردم!) و از زمین بلند شد انگار نه انگار .مونداگاس سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره. (از تلویزیون داخل فروشگاه بزرگ کنارشون صدای اخبار به گوش میرسید: طبق گزارشات واصله امروز دو تن از مقامات عالی کشوری در محله های فقیر نشین شهر به میان مردم رفتند و ...)


چو لطفا فقط ننویس تایید نشد اشکالاتش رو هم بگو در ضمن میدونم یه کم از داستانی در اومد و به نمایش پیوست و در ضمن یه مشکل بزرگ دیگه هم داره این متن که نمیگم آخه فعلا نمیتونم برطرفش کنم تا بعدیا

اشکالاتش اولیش اینه که غلط املایی داری ... نوع متنت بد نیست جای پیشرفت داری ...تایید شد (پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۱ ۲۱:۴۸:۳۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۴:۳۲ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶

Nima


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۴۰ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۳۳ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶
از dar omghe jangale mamnooe kenare akromantiyola
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
هری در کنار پنجره ی اتاقش در خانه ی دورسلی ها نشسته بود و منتظر آمدن دامبلدور بود که با نامه ای به او اطلاع داده بود که ساعت 10:00 شب یکشنبه به سراغش می آید.بعد از این که یکی دو بار به بالا و پایین خیابان نگاه کرد برگشت و به سراغ (چمدانش) رفت و از آن روزنامه ی پیام امروزی را در آورد که هنوز وقت نکرده بود آن را بخواند.هری تای روزنامه را باز کرد و بلافاصله چشمش به تصویر متحرک مردی افتاد که با (قاطعیت) به اطرافش نگاه می کرد.هری چند ثانیه مات و (مبهوت) به این تصویر نگاه کرد و بعد به سرعت (گزارش) مربوط به این خبر را خواند که اعلام می کرد با (پیشنهادات) و نظرات بسیاری از کارکنان (وزارت) سحر و جادو و انتقاد بسیاری از مردم از فاج روفس اسکریم جیور که رییس اداره ی کاراکاه ها بود به (مقام) وزارت سحر و جادو نایل گردید...
هری هنوز خبر را کامل نخوانده بود که زنگ در به صدا در آمد ...

مرسی...تایید شد!


ویرایش شده توسط SonicAa در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۱ ۵:۲۴:۴۷
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۱ ۱۰:۳۳:۳۳

dead.eos09


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶

harry potter


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۲۸ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶
از اگه شما فهمیدین به من هم بگین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
سلام چو عزیز گفتی یکی دیگه بنویس من هم نوشتم.
سالها گذشته بود هری بزرگ شده بود.
حالا با اقای ویزلی در "وزارت" خونه کار می کرد.
اقای ویزلی به "مقام" بالای رفته بود وحالا مدیر "وزارت" خونه شده بود وحسابی تو دردسر می افتاد چون حذب های مخالف وموافق پشت سر هم با هم درگیر می شدند.
یکی از روز ها "گزارش" گر فضول "تلویزیون" از درگیری ها
"گزارش" تهیه می کنه و "وزارت" خونه به دردسر میندازه.
اقای ویزلی مجبور می شه تمام در گیری هارو به نفع ملت جادوگر خاتمه بده و استفا می ده.
هری به قدرت می رسه ومجبور می شه یک سوم جادو گر هارو به ازکابان بفرسته خبر به گوش "مقامات" می رسه و اون رو خلع درجه می کنن.
هری "چمدانش" را بر می داره ومی ره به سرعت به مدرسه جادو گری می ره.
"مبهوت" از این که چقدر اون جا تغیر کرده مدیر اون فردی پیر بود که عکس اون هنوز تو کارت های "قورباقه" نرفته بود.
مدیر به اون "پیشنهاد" می کنه که درس دفاع در برابر جادوی سیاه رو بگیره.
و اون با "قاطعیت" می پپذیره!!





جان من قبول کن این3 میش هست من برنامه فارسی ساز ندارم پدرم در میاد هردفه می نویسم.


تایید شد!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۱ ۱۰:۳۱:۴۵

ارنولد پیز گود قدیم






ارنولد پیز گود قدیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶

مریم زاهدی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۸ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۷ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶
از درمانگاه هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
سلام


مبهوت - اخبار - پیشنهاد - قورباغه - قاطعیت - گزارش - چمدان - وزارت - مقام - تلویزیون


وزیر در دفترش به شدت مشغول بحث برروی رویدادهای مشابه اواخر ماه در دانمارک و انگلستان، با یکی از مقام های ارشد وزارت سحر و جادوی دانمارک بود. مقام ارشد دانمارکی که مردی با موهای جو گندمی بود به سختی و دست و پا افتاده کلماتی به انگلیسی گفت و وزیر با قاطعیت سرش را تکان می داد و تایید می کرد.جادوگر جوان دانمارکی از کنار مبلی که روی آن نشسته بود یک چمدان سیاهی را به سختی بلند کرد و روی پاهای خود قرار داد. در چمدان را باز کرد، قورباغه ای با سرعت به بیرون جهش کرد و بر روی میز وزیر پرید.
بی توجه چند برگ کاغذ با همراه چندین تصویر و عکس بیرون کشید و در کنار قورباغه روی میز وزیر قرار داد. گفتگوی آن دو با بازشدن دردفتر وزیر و ورود یک جادوگر پیر قطع شد. جادوگر پیر چند قدمی به جلو برداشت. وزیر از جای خود برخاست و به سمت جادوگر پیر رفت. جادوگر پیر که مضطرب نشان می داد گفت:
آقای وزیر گزارش جدید ثبت کردیم، پیشنهاد می کنم تلویزیون را روشن کنید.
وزیر که نمی دانست آیا روشن کردن تلویزیون در برابر این مقام دانمارکی درست است یا نه ناگهان مشاهده کرد که او از جای خود برخاست و چمدان خود را به دست گرفت. با وزیر دست داد و وزیر وانمود می کرد که بسیار گفتگوی خوبی داشته است و ابراز خوشحالی می کرد. بعد از خروج مقام دانمارکی از دفتر، وزیر بلافاصله پشت میزش نشست و جادوگر پیر تلویزیون را روشن کرد.
وزیر با مات و مبهوت به اخبار و تصاویر درون آن جعبه ماگل ها نگاه می کرد. یک فاجعه دیگر رخ داد.

ممنون...تایید شد!


ویرایش شده توسط مریم زاهدی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۱۱:۱۹:۲۷
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۱۱:۲۵:۴۵

سلامي چو بوي خوش آشنايي
بدان مردم ديده روشنايي


تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
او همراه چمدانی به طرف وزارت خانه در حال حرکت بود..او قرار بود امروز با یکی از مقامات آنجا دیدار کند و گزارش 10 ماه از خانه ریدل را که در آن چمدان بود به او بدهد!به او پیشنهاد کار در وزارت خانه هم شده بود..

گامهایش را با قاطعیت برمیداشت و به طرف آنجا میرفت تا کار جدید را بگیرد..از کار قدیمی اش خسته شده بود..با تحویل آن گزارش ها از خانه ریدل حتما به مقام بالایی میرسید!
در حال عبور از جوی آب بود که ناگهان قورباغه جلوی او پرید و با چشمان سبزش به او خیره شد..در یک لحظه او تبدیل به جادوگری با نقاب شد.انگار دستش سست شد و آن جادوگر چمدان را از دست او ربود و به درون آب پرتاب کرد و خود تبدیل به قورباغه شد و فرار کرد!او مبهوت به جوی آب نگاه میکرد..با این اتفاق حتی در تلویزیون جادوگری هم کاری پیدا نمیکرد..!با چهره غمگین به طرف وزارت خانه رفت تا این اتفاق را توضیح دهد!

ناگهان احساس کرد صورتش یخ زده است..او چشمانش را باز کرد و همسرش را دید که در مقابلش ایستاده و به نگرانی به او نگاه میکند!باورش نمیشد،آن فقط یک خواب بود!

**چو عزیز!اگر من عضو ایفای نقش نبودم و الان اینجا این پست رو زده بودم،آیا تایید میکردی؟لطفا نظرتو زیر پستم،بنویس!ممنون از زحماتت!

هوم...احتمالا...تایید میکردم! قشنگ بود!!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۱۰:۲۲:۳۰

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶

harry potter


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۲۸ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶
از اگه شما فهمیدین به من هم بگین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
سالها گذشته بود وهری ازدواج کرده بود و حالا ارتور ویزلی حالا مدیر "وزارت" خونه شده بود حذب مخالف اون براش هی دردسر درست می کردن حتی یکی از روزا یه ساحره پیر تو یه کانال که "اخبار" پخش می کرد مجری رو جادو می کنه و وزارت خونه که حالا مدیری مشنگ پسند داشت از "تلویزیون" اون برنامرو دیده بود و"مبهوت" تا چند دقیقه مانده بود تا بلند شد و زنگ خطر رو به صدا در اورد وسر سه سوت همه جمع شدند وبه همه یه ماموریت داد به یکی دستگیری اون زن و همین طور خودش رفت که "مقام" های بالا تر را خبر کند و گزارش کار هم داد. بعد از این که حافظه مردم خالی کرد وزارت خونه به اون "تشویقی" داد و پیشنهاد مقام مدیر کل به اون داده شد اما اون با "قاطعیت" نپزیرفت.


هوم...نسبتا خوب بود...اما نمیدونم چرا نمی تونم با اطمینان تایید کنم...میشه یکی دیگه هم بزنی؟!

یه پیشنهاد بدم بهت بعد از نوشتن سعی کن غلط های املایی رو اصلاح کنی...و در ضمن همه چیز رو دنبال هم ننویس. منظورم اینه که یه نقطه ای چیزی آخر جمله بذار معلوم بشه که جمله تموم شده! اینجوری نوشته هات خیلی بهتر میشن!

در ضمن شرمنده که دیر شد!

تایید نشد.


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۱۰:۱۶:۳۷
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۱۰:۲۰:۱۲

ارنولد پیز گود قدیم






ارنولد پیز گود قدیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
چوچانگ جان گفتی یکی دیگه بنویسم منم یکی دیگه نوشتم
.............................
صبح روز یکشنبه رئیس جمهور یعنی والاترین مقام کشور در حالی که جلوی تلویزیون خود نشسته بود و به اخبار صبحگاهی گوش می داد به این فکر میکرد که تعطیلات اخر هفته ی خود را چگونه سر کند اما با شنیدن گزارشی در جای خود میخکوب شد. یکی از زیر دستان او با لحنی تمسخر امیز در مصاحبه ای که از او شده بود با قاطعیت اصرار داشت که صدای رئیس جمهور را شنیده که با جدیت با مردی درباره ی وزارت جادو صحبت میکرده .او با خنده یاد اوری کرد که ان روز قطعا اول اوریل نبوده
رئیس مملکت که از شنیدن این خبر مبهوت مانده بود با خود فکر کرد اخر هفته چندان خوبی نداشته و هنگامی که به سمت شومینه خانه ی خود راه افتاد سر کسی را دید که به وجودش نیازمند بود

مرسی...تایید شد!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۱۹:۴۱:۱۷

... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۳:۳۶ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶

harry potter


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۲۸ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶
از اگه شما فهمیدین به من هم بگین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
سلام داستان از اونجا شروع می شه که یه ساحره دیونه اطلاعاتی رو تو اخبار مشنگها میده و حا لا ادامه داستان:
سلام من دن پتر هستم از اخبار روز خب ما اینجا یه چیز جالب داریم زنی که ادعا می کنه جادو گری بلده خب بقیه گزارش رو خود شما ببینید:

سلام
سلام

خانم محترم ما شنیدیم شما می تونید جادوگری کنیددرسته؟
بله کاملآ درسته. وکسای دیگه هم هستن که می تونن.
ایا می تونین یه چشمه به ما نشون بدین؟
بله میتونم . و چوب جادوش رو میگیره طرف مجری و یه طلسم شکنجه گر میزنه به هش.
اوه مثل اینکه در برنامه مشکلی اومده بقیه برنامه بعد از رفع مشکل.
فوری خبر به مقام مسئول می رسه:
وای خدای من حالا چی کار کنیم زنگ خطر وزارت خونه رو به صدا در بیاریددددددد.
قربان حالا چی کار کنیم . اول اون زن رو دسکیر کنین وچوب دستیش رو منحدم کنین.
کسانی که گزارش را دیده بودند مبهوت ان شده بودنند.
یکی از کارکنان گفت: حالا با اون حمه مشنگ که برنامرو دیدن چی کار کنیم از کجا پیداشون کنیم؟
کسی دیگه پیشنهاد داد می تونیم یه حلال بزرگ دور کره زمین درست کنیم با کمک وزارت خونه های دیگه کسانی که نیم ساعت پیش پای تلویزیون بودن حذف قسمت هوش کنیم.
ریس تا اومد بخوبه یکی گفت اون زن رو گرفتیم چی کارش کنیم قربان؟
چه سوالی بفرسدینش زندان دیگه.
خب بقیه برن پست بزنن به بقیه سفارت خونه ها.
ریس با قاطعیت گفت: تایید شد!!؟

و همه با هم گفتنند بله!!

هوم...سوژه خوب بود....ولی زیاد قشنگ پرداخت نشده بود...در ضمن اینی که نوشتی بیشتر نمایشنامه بود تا داستان...اینجا باید یه داستان کوتاه بنویسی! برو پست اونایی که تایید شدن رو بخون...کمکت میکنه!

در ضمن لطفا لغاتی رو که ازشون استفاده کردی رنگی کن!

تایید نشد.


ویرایش شده توسط harry potter_hp در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۷:۳۶:۵۷
ویرایش شده توسط harry potter_hp در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۷:۴۱:۱۸
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۱۰:۴۵:۴۹

ارنولد پیز گود قدیم






ارنولد پیز گود قدیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ جمعه ۸ تیر ۱۳۸۶

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
اقای ورنون دروسلی از اخباری که هم اکنون از تلویزیون پخش شده بود مهبوت مانده بود.یک مقام عالی رتبه کشور در سخنرانی خود با فریاد از وزارتی به نام وزارت سحر و جادو سخن گفته بود و برای اثبات حرفش گفته قرباغه ای سخنگو حاضر است حرفهای اورا تایید کند و اکنون برای ازمایشاتی از روح و روان او به یک بیمارستان منتقل گشته.
اقای ورون دروسلی در حالی که سیبیل های پرپشتش را میکند با حالتی خشمناک به سمت هری برگشت و با لحنی غذب الود گفت:
در مورد این گزارش چه توضیحی میتوانی بدهی؟
هری که کاسه ی صبرش لبریز شده بود با لحنی قاطع گفت:این موضوع چه ربطی میتونه به من داشته باشه ؟اون اقا حتما یک فرد پیر بوده که دچار اختلال حواس شده بوده.
اما هنگامی که با قدم هایی اهسته به سمت اتاقش میرفت به این موضوع فکر میکرد که قانون رازداری جادوگران انچنان که باید و شاید اجرا نمیشود

خوب نسبتا خوب بود....ولی امکان داره یکی دیگه هم بنویسی تا با اطمینان تاییدت کنم!؟ ممنون میشم!



تایید نشد


ویرایش شده توسط سلستينا واربك در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۸ ۲۰:۰۷:۰۴
ویرایش شده توسط سلستينا واربك در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۸ ۲۰:۲۲:۲۴
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۱۰:۳۶:۰۸
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۱۰:۴۸:۱۴

... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۰ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۸ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 94
آفلاین
دنیی ماگل ها از اتفاقات چند روز اخیر در اضطراب و هراس به سر میبرد .
آقای دورسلی در حالی که مات و مبهوت از اتفاقات این چند روزه به اخبار باورنکردنی تلویزیون گوش میداد
گزارشگر تلویزیون :در چند روز اخیر سقوط چند پل ،ناپدید شدن افراد مختلف و.....باعث مقامات کشور بیشتر مورد انتقاد قرار گیرند.بهترین راه حل و پیشنهادی که هم اکنون در دست بررسی است تجدید نظر در اعضای وزارت کشور است تا شاید افرادی لایق تر انتخاب شوند.......
ورنون رو به هری:با قاطعیت میتونم بگم که این اتخابات مربوط به دنیای شماست


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.