دامبلدور با آمپیر بالا:چــــــــــــــــــــی؟دانگ زن گرفته؟ای نامرد بهش گفتم یکی هم واسه من...اهم... اهم...خب بهتره بریم بالا ببینیم قضیه چیه!
طبقه ی بالا،ماندی زیر پتوماندی دستی به سر جعبه ی حاویه استوانه میکشه و با حالت
به اون میگه:
-تا چند دقیقه ی دیگه که البوس اینا برن واسه ی جلسه،تورو میذارم زیر تختم،فقط بچه ی خوبی باشا!
در همون لحظه ریش البوس وارد میشه،بعد سر لاوندر بالای سر البوس و سر سارا بالای سر اون دوتا از فاصله ی بین در نیمه باز و دیوار بیرون میزنه.ماندی زیر ملاحفه(ح تلفظ نمیشه
)بوده،تکون وحشتناکی میخوره به صورتی که انگار میخواد بلند شه و بعد،البوس میپره هوا،بالای سرش به چونه ی لاوندر و سر لاوندر به چون ی سارا میخوره و هرسه با هم میگن :آخ!
ماندی ملاحفه(!) رو از رو خودش کنار میزنه و با در بسته مواجه میشه.(عجب سرعت عملی!)و بعد باحالت مشکوکی به سمت در میره و در رو باز میکنه. خم میشه رو زمین و بعد از در بیرون میره.جعبه رو هم کنار تختش گذاشته بوده و ملاحفه رو روی اون انداخته بوده.
بعد از بیرون رفتن ماندی،البوس اینا!میان داخل و البوس با حالت
به سمت تخت میره و میگه:
-پس زنش کو..؟کو..؟
سارا ارنج البوس رو میگیره:خودتو کنترل کن البی جون...
لاوندر به سمت تخت میره و میگه:صداشون که از اینجا می اومد.
و ملاحفه رو محکم میکشه کنار.جعبه هم با صدای تلق روی زمین می افته.البوس:
-اون چیه؟
سارا:بازش کن!
لاوندر جعبه رو باز میکنه و استوانه رو بیرون میاره.
البوس:هی!این افسون های پریکانه!بدش من...
البوس شی رو تکون میده و بعد،صدای تلق تولوقی از داخلش میاد.
-اینکه...
البوس متوجه میشه که شی در داره!و بعد در اونو باز میکنه و یه عروسک بوق از لردی(!) می افته بیرون که این شعرو با صدای دخترونه میخونه "عروسکه قشنگه من خوشگل ترینه،هی؛توی کله عروسکا اون سرترینه،هی !
البوس به سارا و لاوندر نگاه میکنه.اون سه به عروسک خیره میشن. دم در،ماندی با حالت
داره به اونا میخنده،دستشو توی جیبش میکنه و یه موی سفید میگیره جلوی صورت این شکلی اش
و میگه:
-محاله که از یه دزد دزدی کنید!ریشتو با چی میشوری دامبل؟داره همین طوری میریزه!
و بعد،جعبه ی افسون ها رو که در دستش بوده،بوس میکنه و از پله ها به سمت پایین میره.
البوس:اینا مهم نیست...زن نداشت،حیف..حالا من هر وقت خواستم واسه خودم ..چیز،یعنی!
چرا برو برو منو نگاه میکنید؟برید دنبالش بگردید!و خودش اولین نفر از اتاق خارج میشه،سارا به سمت لاو-لاو(!) برمیگرده و اونم شونه هاشو بالا میندازه وسارا به دنبال دامبلدور از اتاق خارج میشه،و سپس،لاوندر هم اخرین نگاهو به عروسک ولدی میندازه و از اتاق بیرون میره و در پشت سرش،محکم بسته میشه.
جنگل ممنوعلارتن:ای ای!موهامو ول کن!
گراپ تازه وارد عمل شده و چوبدستی لارتن رو خورده بوده!در نتیجه اون مجبور شده بود با رودولف وارد جنگ تن به تن شه.از اون طرف جولیا در حال خوندن شعری بود و سوت میزد و گاهی مرگخوارا رو تشویق میکرد.
لیلی و ویولت به هم نگاهی به صورت
انداختند و بعد،به سمت بلاتریکس که به یه درخت تکیه داده بود و سوهان ناخون میکشید حمله ور شدند.
بلا:جیــــــــــــــــغ!
ویولت دستشو میبره عقب : برا من سوهان میکشی!؟
بومب!
لیلی هم مشت دیگه ای میزنه و میگه: سوهانتو از کجا خریدی؟اه...ویولت ببین چه سوهان خوبیه!
ویولت هم دست بلا رو میگیره. بلا موهاشو عقب میده و لب خونیشو نوازش میکنه و میگه:
-خیلی گرون خریدم!ایرانی نیستا،خارجیه(
کلا خاله بازن دیگه!).
ویولت:اوهوم.معلومه...پاشو بریم ببینیم پیدا میکنیم منم چندتایی میخوام!واسه ی خودمو البوس(علامت تعجب به تعداد لازم،به امضای پرسی مراجعه شود!)
در همون لحظه،ادوارد از کنار اونا رد میشه و در حالی که داره با دوتا چوبدستی اش(!) به طرف ایگور ورد میفرسته به ویولت و لیلی میگه:
-ایکیوها!اون دشمنمونه ها!سوهان چیه...بزنید دکوراسیونو بخوابونید...
ویولت و لیلی با حالت
به بلا خیره میشن.
ویولت:نیرنگ میکنی؟!
و بعد،هر دو چوبدستی میکشن ولی ابرفورث در همون لحظه،رابستن رو شپلخ میکنه و راب روی بلا میفته.
==========================
عجب خر تو خری شد!
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�