بازی بین دو تیم گریفیندور و راونکلاوصدای تق تق ناشی از برخورد قطرات باران به پنجره ها و زمین با صداهایی که از درون خانه ای که با طلسم رازداری محافظت شده و یک مجسمه شیردال را بر روی شیروانی اش داشت، در هم می آمیخت و صدای زیبایی را در درون حیاط خانه به وجود می اورد.
در جلوی درب ورودی، 2 درخت که نقش شیردالی را برروی تنه شان داشتند، استوار ایستاده و راه ورود را بسته بودند. گویی اعضای این خانه، حتی به طلسم رازداری نیز ایمان نداشتند.
پـــــــــاقصدای گفتگو قطع میشود. تازه وارد به سمت در میرود و همزمان با زمزمه های زیرلبی اش چوبش را به حالت دایره واری تکان میدهد. کم کم نوری سرخ از نوک چوبدستش پدیدار میشود.سکوت میکند و با دقت از میان گره ی درختان سوراخی را برروی در نشانه میرود و سپس بار دیگر زمزمه ای کوتاه میکند. نور همانند یک طناب از چوبدستی خارج شده و به سمت در میرود.
صدای غرشی عظیم زمین را میلرزاند.درختان کنار میروند. تازه وارد از میان آنها میگذرد و با رسیدن به درب مکثی کوتاه میکند. آنگاه دستگیره را فشرده و وارد میشود. و همزمان درختان به سرجای خود بازمیگردند گویی هیچگاه تکان نخورده اند.
با ورود تازه وارد به درون خانه همهمه ای برپا میشود. همه به سمت او هجوم میبرند.
- چه خبر لیلی؟ برنامه ی خاصی دارن؟
لیلی درحالی که ردایش را از تن بیرون می آورد در پاسخ دامبلدور و خطاب به تمام اعضا گفت:
- خب. خوشبختانه به بهانه بازدید از تالار، تونستم وارد تالار بشم و ... راستش یه تالار مخفی کشف کردم.
سکوت برقرار شد. گویی تمام حاضران به خوابی عمیق فرو رفته باشند.
لیلی پس از نوشیدن یک لیوان آب ادامه داد: اون تالار جلسات محرمانه بود. گزارش تمام جلسات توی یه محفظه ی بدون قفل قرار داشت ولی ورق ها سفید بودن. هرچند ورد اپاره سیوم کارش رو ساخت. و اما چیزی که براش رفته بودم. اونا میخوان چوب اصلی جاروهامون رو از کار بندازن و اینکارو با ریختن یه قطره از معجونی به نام وزایندلینا روی موهای جارومون انجام میدن. در اواسط بازی معجون رو روی جارو میریزن و اونوقته که همه اعضای گریفیندور به سمت پایین سقوط میکنن.درضمن اگه دستگاه هواسنج درست پیش بینی کرده باشه در میانه بازی بارون میاد که خب موقعیت خوبی برای پنهان کردن این عمل هست و حتی شاید خود ما هم متوجه نشیم.
- چوب اصلی چی هست؟ چه ربطی به موهای جارو داره؟
پرسی ویزلی که به تازگی یک دوره داوری کوییدیچ را پشت سر گذاشته بود پاسخ داد: چوبی هست که باعث حرکت جارو میشه. درحقیقت چوبی که ما روش میشینیم محافظی برای چوب درونی. این چوب جاذبه زمین رو خنثی میکنه. البته چوب خاصی نیست بلکه مخلوط شیره درخت انگور و اشک تک شاخ که روش ریخته میشه اون رو خاص میکنه.هرچی محل بدست آوردن این مواد مناسب تر باشه سرعت جارو بیشتر خواهد بود اما درباره موها باید بگم موها باعث میشن هوای درون چوب متعادل بمونه. اونها هوا رو از اطراف میگیرن و با استفاده ازروزنه های روشون سرما و گرمای اضافیشو میگیرن و بعد وارد چوب میکنن. برای همینه که بهتره هرچند وقت یه بار موهای جارتوتو تمیز کنی تا روزنه ها پر نشن و جارو خراب نشه. اما لیلی مگه آب معجونو نمیشوره؟
- درحقیقت اون باید اینکارو بکنه اما طبق اطلاعات من این معجون به طور خاصی جادو شده و با برخورد به آب نه تنها از بین نمیره بلکه تکثیر میشه. اونوقت روزنه ها بطور کامل پر میشن و تعادل هوای اطراف چوب اصلی به هم میریزه. درنتیجه تعادل جارو هم به هم میخوره.
تد پرسید: خب پس ما چطوری میتونیم مسابقه ببدیم؟ راهی نیست که هوای درون رو از طریق دیگه ای تنظیم کنیم؟
پرسی پاسخ داد: 2 مو به چوب اصلی وصل هستن که هنگام خروج از جارو به موهای دیگه مرتبط میشن. یکی از موها مربوط به گرما و دیگری مربوط به سرما هست. برای جدا کردن اون از موها و همچنین وصل کردن به چیز دیگه باید یه متخصص داشته باشیم. چون به کوچکترین مولکول مو نیاز داریم تا مشکلی پیش نیاد.
لیلی درحالی که برروی مبل راحتی ولو شده بود گفت: خب... چرا از جادو استفاده نکنیم؟
اینبار جسی که تا حدودی بیش ازبقیه دراین مورد اطلاعات داشت پاسخ داد : ما میتونیم از جادو استفاده کنیم ولی این موها برای جذب ساخته شدن. جادو انرژی گرمی داره پس مو اون رو جذب میکنه. مسلماً نیروی جادو و هوا بر نیروی هوا پیروز خواهد بود. پس تعادل به هم خواهد خورد.
تمام اعضا آهی از سرناامیدی کشیدند.آنگاه آلبوس فکری را که در تمام ذهن ها وجود داشت بر زبان آورد: پس باید، از همون روش دستی استفاده کنیم. اما مسئله ی دیگه ای هم هست از چی برای تأمین استفاده کنیم؟
تد پرسید: اینبار جادو کمکمون میکنه؟
بار دیگر آلبوس پاسخ داد. گویی ذهن دیگران خاموش مانده بود.
- میتونه کمکمون کنه اما پدید اوردن دو جادو که طبق قوانین طبیعت برضد هم هستن نیروی زیادی رو از ما میگیره.
برای اولین بار جیمز هری پاتر سخن گفت: میتونیم از هوا تأمین کنیم.
تمام اعضا برای توضیحات بیشتر به جیمز خیره شدند پس او ادامه داد: خب، ما میتونیم خیلی راحت 2 نقطه دیگه از چوب رو با جادو و خیلی ظریف سوراخ کنیم و چند تار مو از پشت جارو رو در اونجا قرار بدیم. خیلی راحت میشه اونها رو پوشش داد.
حیرت در میان 6 بازیکن دیگر موج میزد. نمیدانستند چرا تا به حال چنین فکری را نکرده بود. با اینکه همه میدانستند امکان نابود شدن جارویشان براثر این نقل وانتقال هست اما خوشحال بودند که برنامه ای دارند و قرار نیست به راحتی شکست خود را دربرابر راونکلاو بپذیرند. لحظاتی بعد صدای خرخر اعضای کوییدیچ گریفیندور،صدای رعد را در خود فرو برد
روز بعدتمامی اعضا به حالت کاملا هشیار! در سالن اجتماعات قصر کوییدیچ گریفیندور به خواب ناز فرو رفتند
و درهمان زمان ساعت جادویی مشغول انجام وظیفه بزرگ خود یعنی بیدار کردن اعضای گریفیندور از خواب است
ساعت:دررررررررینگ
اعضا: بعـــــــــــــــداً و هریک طلسمی را روانه ساعت بیچاره مینمایند.
لحظاتی بعدساعت:دررررررررینگ
اعضا: بعـــــــــــــــداً و هریک طلسمی را روانه ساعت بیچاره مینمایند.
لحظاتی بعد ترساعت:دررررررررینگ
اعضا: بعـــــــــــــــداً و هریک طلسمی را روانه ساعت بیچاره مینمایند.
لحظاتی بعد بعدترساعت:دررررررررینگ
اعضا: بعـــــــــــــــداً و هریک طلسمی را روانه سا...
در این حین کارگردان که دیگر مویی در سر خود نمیبیند طلسمی را روانه ساعت مینماید
ساعت پس از دریافت تمامی طلسم ها به حالت
در آمده بود پس از دریافت طلسم آخر به این حالت
در آمده و نعره ی پایان دهنده جانش را میزند: بلند شیــــــــــــــــــــــــــــد!
اعضا:
سرانجام اعضا در ساعت 10 صبح با جان فشانی شهید ساعت زنگ دار
بیدار شده و پس از خوردن طعامبه سمت کارگاه تیم کوییدیچ گریفیندور پیش میروند. (نویسنده براثر این جان فشانی بزرگ دچار تحول شده و از لغات باستانی استفاده مینماید!)
ساعت 11- کارگاه کوییدیچ گریفیندورآلبوس دامبلدور که به شدت در تیریپ معلمی خویش غرق شده بود مشغول توضیح دادن کارها به اعضا شد: خب اول از همه یکی از ما باید جاروشو برای کار بیاره.
بلافاصله با رسیدن آلبوس به پایان جمله تمام اعضا یک صدا: خب پس ما باید چه کنیم؟
آلبوس درحالی که افکت مهربانی را به تیریپ معلمی خویش می افزود گفت: صبر کنید فرزندان گلم تا کارها رو تقسیم کنیم. خب همونطور که گفتم یکی از ما باید جاروشو برای کار بیاره
- اینو فهمیدیم. وظیفه ما چیه؟
- گفتم که شما..
دامبلدور پس از درک مفهوم سخن اعضا درحالی که ابتدا به حالت
و سپس
در آمده و به سرعت پا به فرار گذاشت.هرچند چه کسی میتواند از سپر نگه دارنده که توسط شش نفر تشکیل شده فرار کند؟
دقایقی بعددل و روده ی جاروی آلبوس بر روی میز کار پخش شده و هریک از اعضا مشغول انجام دادن کار خود هستند. جیمز درحالی که با استفاده از چاقوی ریزی که در دست دارد مشغول بریدن محل ارتباط موها است و همزمان با خود فکرمیکند چرا این چاقو اینقدر به ریش دامبلدور شباهت دارد!
تد نیز مشغول سوراخ کردن پوسته جارو برای متصل کردن دو موی اصلی به تکه موهایی است که قرار است دراین مسابقه کار فيلترينگ هوا را انجام دهند.
بقیه اعضا نیز مشغول کلنجار رفتن با دیگر امئا و احشا جاروی دامبلدور هستند و کلا بازی کوییدیچ را از یاد برده اند.
روز مسابقهآلبوس دامبلدور درحالی که در سوگ از دست رفتن یک متر از ریشش بسی غمگین میبود با صدای درررینگ ساعت که توسط کارگردان به آخرین درجه صوتی رسیده بود از خواب بیدار شده و به سراغ دیگر اعضا میرفت تا آخرین صحبت های خویش را درباره بازی گریفیندور با راونکلاو، با بازیکنان در میان بگذارد.
- فرزندان گلم ! شما آینده گروه را با برد در این مسابقه تضمین میکنید و باعث میشوید افتخاراتی بس بیشتر به من، سیریوس بلک و لیلی اوانز اضافه گردد ... اهم اهم ... و همچنین خود را در میان دیگر اعضا سربلند سازید. فرزندان گلم، حال شما بدون فکر کردن به تدبیر ناجوانمردانه تیم راونکلاو به مسابقه رفته و آنان را به مبارزه بطلبید. باشد که مرلین یار شما باشد.(تیریپ آسلامی آلبوس دامبلدور)
اعضا پس از شنیدن این گونه سخنان:
دامبلدور نیز پس از دیدن این حالت اعضا تیریپ آسلامی خویش را از دست داده و تیریپ خشونت خود را برچهره میگذارد و پس از فرستادن طلسم های شوک آور به سمت اعضا، از اتاق سخنرانی خارج شده و به سمت دستگاه نقل و انتقال سریع میرود تا صندلی جلویی آن را که بوق و فرمان اسباب بازی را در خود جای داده است در اختیار بگیرد!
در زمین کوییدیچ
صدای فریاد شاگردان هاگوارتز فضای زمین کوییدیچ هاگوارتز را پر کرده و باعث جوگیری شدید اعضای تیم ها و ارشاد شدن آنها توسط داور محترم با استفاده از دست منطق میگردد.
سرانجام پس از ارشاد های مداوم داور البوس دامبلدور با بادمجانی بر پای چشم و کبودی هایی بر روی پا و دیگر نقاط بدن برای دست دادن با گابریل دلاکور جلو رفت.با فشرده شدن دست های دو کاپیتان بر روی هم و به صدا در آمدن سوت داور بازدارنده ها به هوا و کوافل به میان 14 نفر اعضای تیم کوییدیچ پرتاب میگردد.
گزارشگر که براثر مالیدن n بار روغن موی کلاس آور بر روی موهایش به شدت صدایش حالت غشی پیدا کرده شروع به گزارش میکند: خب ... سلام دارم خدمت تمامی دانش اموزان. هم اکنون توپ به درون هوا پرتاب شد و ... اوا ... بازدارنده ها نیز به سمت بازیکنان روانه شدند.
ریموس و پرسی به طور همزمان چماق هایشان را بالا برده و به توپ های بازدارنده ضربه زدند.
گزارشگر : خب بازدارنده ها براثر ضربه درد آور چماق از بازیکنان گریفیندور دور میشن... حیوونکی ها چقدر درد میکشن. (اثرات منفی روغن های موی کلاس اور) خب حالا تد و لیلی به طور مداوم کوافل رو رد بدل میکنه... بیچاره... چقدر سرش گیج میره. اووخ. حالا یه ضربه محکم از کف دست آلفرد بلک دریافت میکنه و مستقیم به سمت لونا لاوگود میره.جستجوگرهای دو تیم مشغول گشتن به دنبال اسنیچ هستن که از نظر من خیلی بدبخت هست که باید مدام دور زمین به این بزرگی رو به سرعت بزنه.
در همین حین توپ مدام میان مهاجمان راونکلاو رد و بدل شده و آنها به سرعت به سمت دروازه که حال به علت کوتاه شدن ریش دامبلدور، پوشیده نشده پیش میروند !
- توپ به طور ناگهانی به سمت دروازه میره. دامبلدور به سرعت تغییر جهت میده.اوه. سرعت توپ خیلی زیاده. از بالای دست دامبلدور رد میشه وکوافل از وسط حلقه سمت چپ رد میشه.خوشبختانه دیگه مجبور نیست از اینکه به میله بخوره بترسه. اوه خدای من، ابرها دارن متراکم میشن ! به زودی بارون خواهیم داشت. دلم به حال قطره ها که محکم به سطح زمین برخورد میکنن میسوزه.بازدارنده ها دارن به سمت وینکی پیش میرن. وای خدای من. به وینکی برخورد میکنن. چه صحنه ی دلخراشی.
دراین حین گزارشگر که براثر روغن ها به شدت تیریپ لوسیش گل کرده بود به خاطر مشاهده این صحنات دلخراش به این حالت در آمده و بیهوش میگردد:
در همین لحظه، چو چانگ در آسمان به پرواز در می آید گویی اسنیچ را دیده باشد. اما درحقیقت داشت سعی میکرد معجون را پنهانی از جیبش خارج کند.
گزارشگر جدید : خب متأسفانه گزارشگر قبلی در بیهوشی به سر میبرن و من افتخار دارم کار ایشون رو ادامه بدم.خب متأسفانه وینکی سقوط کرده اما خوشبختانه توسط داور به آرامی به زمین آورده شده و هم اکنون در حال رفتن به درمانگاه هست. دورنت دایلیس به جای ایشون بازی میکنن. خب بازی از سرگرفته میشه.مهاجمان گریفیندور حمله میکنن. دورنت دایلیس بازدارنده ها رو به سمتشون میفرسته. اوه.. با یک حرکت نرم ازشون فاصله میگیرن. به نظر میاد خودشون و جاروهاشون یکی هستن.حالا لیلی اوانز شوت میکنه. گابریل به همون سمت میره اما خدای من، تد مسیر توپ رو تغییر داد. حالا به سمت حلقه مخالف میره و ...
گل!گل! گل برای گریفیندور! صدایش در میان فریادهای شادی اعضای گریفیندور گم میشود.
لحظاتی بعد- جستجوگرها به شدت مشغول جستجو هستن و کم کم قطرات بارون هم به سمت زمین میان.به نظر میاد بازی هیجان انگیزی رو در پیش داشته باشیم.جیمز هری پاتر گویا چیزی رو دیده. به سمت جایی شیرجه میزنه. به سرعت تغییر مسیر میده و به سمت بالا برمیگرده.معلوم نیست میخواد چیکار کنه. هیچ اثری از اسنیچ نیست.
پس از اندکی مکث ادامه داد:
-عجیبه !! چوچانگ مدام تغییر جهت میده. به نظر میاد سعی میکنه حرکتشو با تک تک اعضای تیم گریفیندور تنظیم کنه. درست بالای سر اونا پرواز میکنه.
چوچانگ که در دل به حالت
در آمده بود، و سعی میکرد شیشه ی معجون را که سعی شده بود رنگ آن طوری باشد که شبیه بخشی از هوا بنظر برسد برای کسی هویدا نشود.اما حرکات نمایشی جیمز همه را جذب خود کرده بود. او از پدرش ضعیف تر بود که طلسم ایمپریوس(گوش به فرمان) بر رویش اثر گذاشته بود.
به آرامی زمین را دور زد و سپس قطراتی از معجون را بر روی جاروی سه مهاجم گریفیندور ریخت آنگاه سریعا اوج گرفت و به سمت مدافعان گریفیندور پرواز کرد. نمیتوانست در حال حاضر جیمز را اسیر معجون کند چرا که اولا در نزدیکی زمین مشغول جستجو بود و امکان لو رفتن نقشه شان در آن مکان زیاد بود و همچنین به خاطر نزدیکی به زمین صدمه خاصی به او وارد نمیشد.هرلحظه قطرات باران تندتر به سمت زمین می آمد. حال کار او آسان تر شده بود.
گزارشگر: جیمز باز هم به این حرکات ادامه میده. به نظر میاد فقط میخواد توجه همه رو به خودش جلب کنه.باز به سمت زمین میره.ولی ... بله یه درخشش زرد رنگ در کنارش دیده میشه. به نظر میاد در تمام مدت داشته اسنیچ رو پنهان میکرده. دستش رو دراز میکنه و بله ... شی در دستشه. اما سوت داور به صدا در نیومده. جیمز دستش رو باز میکنه. ولی اینکه اسنیچ نیست. این یویوی طلایی جیمزه که از پدرش هدیه گرفته. جیمز اون رو بالا پایین میندازه انگار کوییدیچ رو فراموش کرده.اما یویو یه چیزی رو به هوا پرتاب می کنه. هرچی که هست به سمت دهان جیمز میره و باعث میشه حال جیمز به هم بخوره. اما چیز دیگه ای هم تو دستاشه. سوت داور به صدا در میاد.بله او هم مثل پدرش اولین بازیش رو با خوردن اسنیچ به اتمام رسوند. گریفیندور با نتیجه 150 به 10 برنده شد!از طرف تمام اعضای هاگوارتز به گریفیندور تبریک میگیم.
چو پس از آگاهی از اینکه جیمز در تمام لحظات مشغول خواندن ذهن او بوده،پس از باخت تیمش، به شدت افسرده شده و سر به بیابان گذاشت.
رختکن راونکلاو--- پس از بازیگابریل دلاکور درحالی که به شدت مردی را تکان میداد فریاد زد:
پس چرا معجون عمل نــــــــکرد؟؟؟