هافلپاف & گيريفيندورساعت دو و نیم بامداد روز قبل از مسابقه هافل - گریف (یعنی اگه مسابقه جمعه است، ساعت دو نیم صبح پنج شنبه است)
دوربین رو کره زمین ثابت می مونهخرررررررر پفففففففففففففففففففففف!
دوربین وارد کره زمین میشه و بعد انگلیس و هاگوارتز و بعد هم آشپزخانهدابی: جن های خونگی باید دوید! جن های خانگی باید عجله کرد! ارباب دومبولی عجله داشت!
جن های خونگی با سرعت مافوق بشری در حالی که هر کدوم یه پارچ هاگرید سایز شیرموز دستشونه وسط آشپزخونه جمع میشن و با بشکن دابی، نور سفید شیری رنگی صفحه رو می پوشونه. (مثلا غیب شدن)
صفحه دوربین که حسابی شیرموزی شده کم کم داخل تالار گریف روشن میشه (چی؟ چرا تهمت می زنی؟ من کی گفتم تو تالار گریف بیناموسی جریان داره؟ من کی گفتم دامبل به جن های خونگی دستور داده همه شیرموزهای هاگوارتز رو ببرن تالار گریف؟ من کی اسم پرسی رو آوردم؟
من فقط گفتم من به تالار گریف دسترسی ندارم و نمی دونم چی کار می کنن)
دوربین زوم می کنه داخل سوراخ این شکلک قفله صحنه تاریک میشه- لوموس!
اریکا چوبدستش رو روشن می کنه و در حالی که اون رو زیر پتو نگه داشته تا کسی متوجه نورش نشه، به ساعتش نگاه می کنه. دو و نیم.
- هی، فقط نیم ساعت وقت دارم!
ولی خب همین هم بهتر از هیچیه!
اریکا چوبدستش رو خاموش می کنه و آروم از تخت پایین میره و طوری روی پاش آروم حرکت می کنه که مطمئن شه کسی از صدای پاش بیدار نشه. اریکا به طرف سرویس بهداشتی میره و مستقیم میره سراغ کمدی که شب قبل لوازم آرایشش رو اونجا پنهان کرده(!) ولی هر چی می گرده پیداشون نمی کنه.
- اِما، تو لوازم آرایش من رو ندیدی؟ دیشب اینجا ...
بوقی لوارم آرایش من دست تو چی کار می کنه؟ پسش بده ایکبیری خرابشون کردی!
- اِ؟ تو بیداری اریکا؟ من فک کردم تو خوابی
- بوقی اگه خواب باشم تو باید لوازم ...
-
بســـــــــــــــــــــــــــــــــــــه! مگه داریم میریم مهمونی؟
و هر دوی اونا با تعجب به دنیس نگاه می کنن و با هم میگن:
- اِ؟ تو بیداری دنیس؟ من فک کردم تو خوابی
- بوقیا اگه خواب باشم شما باید ...
- خیلی خب حالا خودت بیشتر سر و صدا نکن دنیس!
و پومونا در حالی که به اندازه ریهانا آرایش کرده دم در پیداش میشه! اما و اریکا با هم:
- مااااااااااع!
تو کی این همه آرایش کردی؟ ما فک کردیم تو خوابی!
- خب، بهتر دفعه بعد یه آینه جیبی بخرید تا لازم نباشه هر دوتون اینجا آرایش کنید و هم دیگه رو ببینید!
- بابا مگه داریم میریم مهمونی؟
- تو حرف نزن دنیس! (هر سه شون با هم)
ساعت ها بعد دنیس به کمک کتاب هزار یک روش برای آستاکبار، بالاخره موفق میشه دخترهای تیم کوییدیچ رو از جلوی آینه و پسرها رو از زیر پتو در بیاره و به بیرون تالار کیششون کنه. دنیس سه چهاربار همه رو میشماره تا مطمئن بشه همه هستن و بعد در تالار رو می بنده.
دوربین در آخرین لحظه روی صورت دنیس زوم می کنه که آه می کشه و وقتی دوباره عقب میره، صحنه عوض شده ولی آه کشیدن دنیس نه اعضای تیم کوییدیچ هافل به صف ایستادن. دخترها جلو و پسرها پشت سرشون.
- وی وی وی! پومونا اون دختره رو! چه لباسای بیریختی پوشیده!
- آره، وییی! شرط می بندم شوهر گیرش نمیاد
و اریکا داره سعی می کنه تفاوت لباس اون دختر مذکور رو با لباس اِما تشخیص بده
و اون طرف، پیوز و مرلین و آسپ با بیحالی اطراف رو کندوکاو می کنن.
- ای بابا! پس این ساحره ها کی از خواب پا میشن؟ چرا هیچ کس تو خیابون نیست!
- میگم الآن اما گفت اون دختره! با کی بود؟ من گردن درد گرفتم ولی غیر از خودمون هیچ کس رو نمی بینم که!
دنیس بالاخره قاط میزنه و داد میزنه:
- بوووق! بابا ساعت پنج صبحه انتظار دارید کی تو خیابون باشه؟ اون دختره هم که اما میگه عکس خودشه توی آینه! اریکا یه نگاه به دنیس میندازه و میگه:
- اِ؟ راست میگی؟ یعنی اِما داشت خودشو مسخره می کرد!
صب کن ببینم! گفتی؟ آینه؟
آینه؟هر سه دختر تیم هافلپاف چوبدستی هاشون رو می کشن و دوئل سه نفره خونین بین اونها رخ میده تا ببینن که کی باید اول به سراغ آینه بره!
دوربین از میان گرد و خاک به پا شده رد میشه و کسی رو نشون میده که داره به اون طرف میاد، کسی که همه آنها منتظرش بودند، مامور پمپ بنزین!دنیس بلافاصله چوبدستشو می کشه به طرف مامور پمپ بنزین با لحن آلن دلون میگه:
- تو پدر منو در آوردی! من جفت پا میام تو دهنت! یالا بدو بیا جاروهای ما رو پر کن بینم باو!
مامور پمپ بنزین از ترس خودشو خیس می کنه! (با بنزین نه چیز دیگه بوقی
) و می خواد جاروهای ملت هافلی رو پر کنه که ناگهان برقی زده میشه و همه اعضای تیم کوییدیچ گریفیندور سوار بر جاروبرقی! ظاهر میشن. پرسی می پره جلو و رو به دنیس میگه:
- هه! شما هنوز جارو بنزینی سوار میشید؟ ما همه مون جاروهای برقی خریدیم.
و بعد یلافاصله به مامور پمپ بنزین میگه:
- هوی مامور بوقی! من به عنوان بازرس هاگوارتز و یه عضو گولاخ و ... بهت میگم که اینجا یه سنگ گذاشته شده و یعنی یه نفر نوبت گرفته، تو باید اول به اون بنزین بدی!
- ههه
خیال کردی اگه یه نفر جلوی ما بنزین بزنه به ما بنزین نمیرسه؟
پرسی بدون توجه به حرف دنیس، به پسر سیفیدی که کنارش قرار داره اشاره می کنه و اون میره و جاروش رو با بنزین پر می کنه. دنیس میره که بعد از اون بنزین بزنه ولی پرسی جلوش رو میگیره.
- بوقی مگه این سنگ رو نمیبینی؟ چرا تقلب می کنی؟ برو اون ور نوبت یکی دیگه است!
- اون که اومد بنزین زد رفت!
- نه خیر اون یه سنگ دیگه بود!
پرسی به سنگ مشابهی که کمی آن طرف تر افتاده اشاره می کند و دومین پسر سیفیت بنزین می زند و سومین و چهارمین و ...
دنیس به این
حالت به پرسی خیره میشه.
- من یه افسون کوچولو رو این سنگ اجرا کردم که مدام تکثیر شه!
- و دقیقا چند بارتکثیر میشه؟
- ببین راسشو بخوای، تکثیر شدن این سنگ به کنترل + اف5 مربوطه! هر کس که کنترل + اف5 می زنه، این سنگ یه بار تکثیر میشه!
دوربین روی صورت مصیبت زده دنیس زوم می کنه و صفحه سایت توی چشمای اون دیده میشهاسپراوت توی چت باکس ملت رو آرشاد می کنه که کنترل + اف5 نزنن و به جای اون تمشون رو عوض کنن. آسپ تمام وزارت رو بسیج کرده تا جلوی و کنترل + اف5 زدن ها رو بگیره و انواع اعلامیه صادر می کنه ولی مردم به سردستگی تیم کوییدیچ گریف مثل شکلک چکش که مدام چکشش رو تکون میده، به کنترل + اف5 زدن مشغولن و حتی روش های دیگه ای همچون کنترل + اف + 5 و کنترل + آلت + دلیت رو هم امتحان می کنن!
دوربین از زوم بیرون میاد و تیم کوییدیچ هافل رو نشون میده- میگم دنیس بیا بی خیال شیم، یه کم بنزین توی جاروهامون هست به هر حال!
- خب می خوای بریم بنزین سوپر بزنیم! ممکنه من بتونم از وزارت نیرو برای خرید بنزین سوپر وام بگیرم!
- چی؟ گفتی وزارت نیرو؟
آها این خوبه، بیاید بریم!
و دنیس بلافاصله غیب میشه، اعضای هافل با تعجب هم رو نگاه می کنن و بعد دنبال دنیس غیب میشن.
پرسی رو به اعضای تیمش می کنه و میگه:
- آها دیدید خسته شدن و رفتن؟ من خیلی گولاخم!
- بشین سر جات بوقی! می دونی دیشب تا الآن با چند تا پسر کلاس خصوصی گذاشتم تا راضیشون کردم امروز بیان اینجا بنزین بزنن! اگه کسی گولاخ باشه منم!
دوربین توی نور حاصل از غیب شدن هافلی ها سفید میشه و بعد تالار هافل رو نشون میده اثری از استرس و دعواهای صبح در هافلی ها دیده نمیشه. دخترها در کمال آسایش نشستن و دارن برای روز مسابقه آرایش می کنن(از اون موقع
) و در طرف دیگه هم پسرا با خیال راحت لب پنجره مجازی نشستن و سرزمین بیناموسی رو دید می زنن.
دوربین وارد پنجره مجازی میشه و تالار گریف رو نشون میده! (چیه؟ فک کردی سرزمین بیناموسی رو وصف می کنم بوقی؟ نه خیر!
)
در تالار باز میشه و اعضای تیم کوییدیچ گریفیندور خوشحال و شاد در حالی که جاروهاشون روی دوششونه از در میان تو. آلبوس رو به اعضای تیمش می کنه و میگه:
- آفرین! همه تون عالی بود!
اعضای تیم گریفیندور همه به حالت
به دامبل نگاه می کنن.
- بوقی ها با شما نبودم، با جاروها بودم! ما با این جاروهای برقی حتما می بریم. هافلی ها هیچ شانسی در مقابل ما ندارن. حالا برید جاروهاتون رو بذارید توی شارژ، فردا ممکنه تا جیمز اسنیچ رو پیدا کنه مسابقه طول بکشه.
دوربین روی یکی از پریزهای تالار گریفیندور زوم می کنه، وارد یکی از سولاخا میشه و سیاه میشه. دوربین روشن میشه و ورزشگاه رو نشون میدهصدای تشویق تماشاچی های گریف به گوش می رسه و قسمت قرمز ورزشگاه به شدت فعال به نظر می رسه ولی قسمت زرد رنگ فعال تره و همه دارن به بازیکنای خودشون فحش میدن! خطوط قرمزی در هوا دیده میشه که در واقع مسیر حرکت گریفی ها توی هواست و هفت نقطه طلایی نزدیک دروازه هافل ثابت ایستادن و هیچ تلاشی برای جلوگیری از گل زدن مهاجم های گریف نمی کنن. شاید هم نمی تونن بکنن، جاروهای گریفی ها با سرعت برق حرکت می کنن و امکان نداره هافلی ها بتونن به سرعت اونا حرکت کنن. (به علت خز شدن، مراسم اول بازی و غیره شرح داده نشد و پست از وسط بازی شروع میشه)
پرسی با چماقش یه بلاجر رو به طرف صورت دنیس می فرسته، دنیس فرصت هیچ واکنشی نداره ولی درست قبل از اینکه بلاجر صورت دنیس رو به بشقاب تبدیل کنه، پرسی جلوی دنیس می رسه و بلاجر خودشو به طرف اما منحرف می کنه! و همین کار رو پنج بار دیگه هم تکرار می کنه و آخرین بار خودش بلاجر دور می کنه!
ملت هافل:
پرسی:
سرعت جاروی من اون قدر زیاده که می تونم بلاجر خودم رو هم منحرف کنم. بهتره تا آخر بازی همین جا بمونید و از جاتون تکون نخورید. هر کی از جاش تکون بخوره با بلاجر شپلخش می کنم! در عوض منم قول میدم که زیاد بهتون گل نزنیم و هر وقت جیمز اسنیچ رو پیدا کرد بازی رو تموم کنیم
همین که پرسی از اونجا دور میشه، هافلی ها پشت سرش شروع به شکلک در آوردن می کنن
- هر کاری دلت می خواد بکن.
تدی کوافل رو میگیره و به طرف هافلی ها حرکت می کنه.
- اگه می تونید کوافل رو از من بگیرید!
-
تدی از شکلکی که اریکا براش درآورده ناراحت میشه و کوافل رو به طرف صورت اریکا پرتاب می کنه. اریکا در آخرین لحظه جاخالی میده، کوافل از کنار صورتش عبور می کنه و به طرف اسپراوت میره. اسپی با تلاش مکثر(!) موفق میشه شکمشو از سر راه جمع کنه و کوافل از اون هم رد میشه و به طرف دنیس و اما میره که با چماق هاشون در حال شمشیربازی(!) ان و اونا هم موفق میشه از این ضربه جاخالی بدن و کوافل از پشت به طرف مرلین میره که دم در دروازه داره با پیوز صحبت می کنه و حواسش نیست. پیوز در اقدامی قهرمانانه مرلین رو از سر راه کنار پرت می کنه. کوافل مستقیم با شکم پیوز اصابت نمی کنه
بلکه از شکمش رد میشه و وارد دروازه میشه!
لیلی با دیدن این صحنه به طرف جسیکا برمی گرده و میگه:
- دیدی؟ اینا چشون شده؟ خل شدن؟
-
دوربین وارد چشمای هیپنوتیزم شده جسیکا میشه و از چشمای هیپنوتیزم شده دامبل که داره سعی می کنه همزمان به پرسی، ریموس، تدی و جیمز خیره بشه بیرون میاد!جیمز شروع به حرف زدن می کنه:
- اینا چشون شده؟ چرا بازی نمی کنن؟ حتی الآن که من اینجام هم آسپ اصلا دنبال اسنیچ نمی گرده!
ریموس ورد مافلیاتو رو اجرا می کنه تا هم خطر شنود مکالمه شون توسط هافلی ها از بین بره و هم بالاخره یه وردی توی این پست خونده باشه! (دیدم بچه گناه داره گفتم یه ورد بخونه عقده نشه تو دلش!
) و میگه:
- به نظر من این جادو شدن!
- آخه بوقی کی اینا رو طلسم کرده؟ من باهاشون مسابقه داشتیم. ما باید طلسمشون می کردیم که نکردیم. باب دامبل یه کلاس خصوصی چیزی واسه این بذار این الآن این حرفا رو می زنه فردا تو اجتماع این حرفو بزنه می کشنش!
- باشه پرسی جونم، تو خودتو ناراحت نکن. واسه پوستت خوب نیست!
جسیکا برای تنوع کوافل رو به طرف دروازه خودشون می فرسته بازی صد به ده میشه و بعد در حالی که با بی حوصلگی آه می کشه، میگه:
- اصلا به ما چه! جیمز زود باش اون اسنیچ رو بگیر بازی تموم شه.
- ای بابا، آسپ که اسنیچ رو نمی گیره، بذارید من یه کم یویو بازی کنم!
-
-
دوربین بدون هیچ افکت خاصی یه دفعه جمع هافلی ها رو نشون میده! (ای بابا، من از کجا هی افکت پیدا کنم؟)
هافلی در کمال آسایش مشغول خاله بازی هستن. دخترا که به توصیه اسپی هر کدوم یه آینه جیبی خریدن کماکان مشغول آرایش هستن و هیچ اطلاعی از هدفشون از اون آرایش در دست نیست. و پسرها هم مشغول بحث گرمی هستند!
- موهای جسیکا امروز خیلی خوش فرم ایستادن ها!
- آره ولی به نظر من سارا اونز که توی ذخیره هست بهتره! (اینجا منظور اینه که بهتر بازی می کنه و هر گونه برداشت دیگه ای تکذیب میشه
)
- برید بابا! فقط لیلی!
- اه اه اه! اون پیرزنه چی داره؟
- شما چی حالتونه! اون منو مدیریت داره احمق ها!
- راست میگی ها
چند دقیقه بعد، دنیس که کم کم در حال نگران شدنه، رو به آسپ میگه:
- مطمئنی مشکلی پیش نیومده؟ یه وقت جیمز اسنیچ رو نگیره!
آسپ با بیخیالی نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:
- تقریبا وقتشه. بنا به محاسبات من دقیقا چهر ثانیه مونده
- اوووووووووووووووووووووووووووه! دوربین با صدای فریاد ورزشگاه به طرف بالا کشیده میشه و از زاویه بالا ورزشگاه رو نشون میدهجیمز با سرعتی خیلی زیادی به طرف زمین شیرجه میره و نفس همه تماشاگرها توی سینه شون حبس شده. بی شک جیمز اسنیچ رو دیده! آسپ با جاروش به دنبال جیمز میره و هر لحظه بیشتر به اون ... نه ببخشید از اون عقب میفته.
جیمز به اسنیچ میرسه، اسنیچ چرخی می زنه و سعی می کنه از دستش فرار کنه ولی سرعت جاروی جیمز فوق العاده است. جیمز با سرعت ده دور در ثانیه دور اسنیچ می چرخه.
اسنیچ:
جیمز پوزخندی به آسپ می زنه و دستشو دراز می کنه تا اسنیچ رو بگیره ولی ناگهان از تعجب خشک میشه. آسپ به این
حالت داره به اون نگاه می کنه و دحالی که جاروش کاملا افقیه، داره به طرف بالا پرواز می کنه! جیمز با خودش میگه:
- هوم، عجب جارو باحالی داره ها! کاش به جای این جاروبرقی ها مثل مال اون می گرفتیم.
جیمز در همین افکاره که نگاه متوجه میشه این آسپ نیست که داره بالا میره بلکه خودشه که داره پایین میفته! جیمز نگاهی به هم تیمی هاش می کنه و می بینه که همه اونها به طور همزمان در حال تجربه سقوط مشترک هستن!
دوربین سقوط گریفی ها رو تا زمین دنبال میکنه و بعد صفحه توی گرد و خاک حاصل از برخورد اونها با زمین محو میشه و اسکوربرد رو نشون میده که نتیجه صد و شصت به صد و ده رو نشون میده و دوباره به محل سقوط گریفی ها بر می گردهیه مومیایی که همون پرسی باشه که حسابی باند پیچی شده (افکت تام و جری وار!) رو به بقیه مومیایی ها میگه:
- این جارو ها چرا شارژشون تموم شد؟ هنوز یک ساعت از بازی نگذشته! اینا باید هشت ساعت شارژ داشته باشن!
گریفی ها در یک اقدام هماهنگ سرشون رو به سمت آسمون میگیرن و میگن:
- جیمبوووووووووووو! (خب تو هم از اون فاصله سقوط می کردی همین جوری می شدی دیگه!)
بالای سر گریفی ها، اعضای تیم هافل سوار بر جاروهاشون دور افتخار می زنن. آسپ با سرعت از کنار برادرش ر میشه و کاغذی رو به طرف اون پرت می کنه. کاغذ با کلی ناز و عشوه به طرف گریفی ها میره و صاف میفته وسط اونا:
نقل قول:
اطلاعیه مهم!
بنا به دستور وزیر جادو، به دلیل کمبود برق در جامعه ماگلی و به منظور ابراز همدردی با آنها، برق مدرسه هاگوارتز سهمیه بندی شده و برنامه قطعی برق به شرح زیر خواهد بود:
تالار ناز و مامانی و گولاخ هافل: هیچ وقت!
تالار ارزشی گریف: هر وقت اعضای تیم کوییدیچ این تالار جاروهاشون بزنن توی شارژ! (چون مصرف جاروهاشون بالاست!
تالار های اسلی و ریون به علت صرفه جویی این ماه قطعی برق نخواهند داشت!