هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷

آیدن لینچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۵۱ شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵
از من به تو نصیحت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 17
آفلاین
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه


مرگخوار به سمتش آمد. مرد خسته و گیج بود اما غرورش به او اجازه‌ی فرار نمی‌داد. خاطره‌ی مرگ خانواده‌اش به دست لرد سیاه برایش زنده میشد. اصراری برای دوئل نداشت. میخواست زودتر به خانواده اش بپیوندد.مرگخوار چوبدستی‌اش را در آورد و وردی خواند. نوری سبز و باز تابی از خانواده اش آخرین چیزی بود که او دید.

تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۲۱:۱۷:۵۰

من شهادت میدهم که با هر گونه انجمن، گروه و کلا انسانی که حاضر به پذیرش ضریب هوشی زیر پنجاه باشد همکاری کامل داشته باشم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷

وندلین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۶ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۸:۳۸ پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰
از همین دور و ورا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 17
آفلاین
خطرناك- مرگخوار- دوئل- چوب دستي- ورد- كمك- خسته- فرار- غرور- سياه

مرگخوار آرام آرام پیش می آمد. نزدیک تر نزدیک تر ولی هری هنوز خود را پشت مجسمه سنگی بزرگ مخفی کرده بود. خسته بود خیلی خسته بود نمی دانست که چه کار باید بکند ذهنش بسته بود فکرش هیچ کمکی نمی توانست به او بکند به فکر فرار افتاد اما حالا فرار تقریبا غیر ممکن می نمود مرگخوار تقریبا چند قدمی مجسمه ایستاده بود و فریاد میکشید: کجایی پسر بیا از غرور نداشته ات دفاع کن ناگهان هری تصمیم خود را گرفت و از پشت مجسمه بیرون آمد و به صورت مرگخوار نگاه کرد ولی صورت او پشت نقاب سیاهی پنهان شده بود . شاید دوئلی پیش بیاید ولی نه بی مقدمه مرگخوار چوب دستی اش را به سمت هری گرفت و وردی خواند و هری بیهوش بر زمین افتاد مرگخوار از ته دل خندید و گفت حتما ارباب خوشحال میشود.

تایید شد.


ویرایش شده توسط Severus.o.0.o.Snape در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۱۳:۳۱:۱۴
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۲۱:۱۷:۴۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۳۵ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه


بدن خسته و بی جانش بار دیگر درمیان گرمای سوزان افتاب رها شده بود.احساس می کرد که به پایان رسیده است به نقطه ی نیستی .

خاطرات مبهمی در مقابل چشمانش جان می گرفتند خاطراتی مملوء از رویا های شیرین و سپس رنگ های درهم قهوه ای زرد،ابی و صورتی بدون هیچ دلیلی در ذهنش هویدا شده بود.

لایه ای از اشک چشمان بی جانش را پوشاند .غرورش شکسته بود ..غروری که سالیان سال برای نگه داشتنش هرکاری کرده بود.اما حالا در ان دوئـل وحشتناک شکست خورده بود ..

خسته از زندگی که در مقابل چشمانش قرار داشت و با ترس از اینده ی مبهمی که لرد سیاه برایش رقم زده بود از جا بلند شد .
بعد از تلاش های بسیار توانست روی پاهایش بایستد سپس در امتداد جاده ی نیستی و تاریکی پای به فراری ابدی نهاد.

با خود این چنین گفت :چه کسی فکرش را می کرد که من وفادار ترین مرگخوار لرد اکنون در جستجوی کمکی باشم تا از میان سرنوشت سیاهی که در ان دوئل مشخص کرد بگریزد .چوب دستی اش را بالا اورد و زمزمه کرد ..این ورد گویی انرژی تازه ای را در وجودش زنده می ساخت

آری بلاتریکس لسترنج در ان دوئل شکست خورده بود و لرد سیاه قسم خورده بود که نابودش می کنـد شاید غیب شدن در ان لحظه تنها کاری بود که از دستش بر می امد

تایید شد.


ویرایش شده توسط لیسا تورپلین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۱ ۹:۰۳:۵۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۲۱:۱۶:۰۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۰۷ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۷

پروفسور وريديان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۹ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۳۱ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
از دره ی جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 15
آفلاین
مرگخواری سیاه و خطرناک...در حومه شهر برک سیتی پرسه زنان به این ور و آن ور میرفت و به هر جاوگری که می رسید ,اندکی از وجود او را می بلعید.جادوگری خسته را دید که او هم در حال پرسه زدن در خیابان های هومه شهر بود.مرگخوار به او نزدیک شد و تا خواست اندکی از وجود او بنوشد جادوگر چوب دستی اش را بالا آورد و از یک ورد کمک گرفت,گفت:اکسپکتو پاترنیوم...
مرگ خوار انچنان از این ورد ترسید که هنوز گفتن جادوگر تمام نشده بود با حداکثر قدرت پا به فرار گذاشت و غرور مخصوص مرگ خواری اش را زیر پا له و لورده کرد.شاید این یک دوئل نبود اما ارزش چیزی از آن کمتر هم نبود.

تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۲۱:۱۴:۰۱

بر سنگ مزارم بنويسيد:
در زندگي بارها بالهايم را گشودم تا همچون پرنده اي


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۷

hanieh


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۲۴ جمعه ۱ آذر ۱۳۸۷
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
میخواست با(جاروی پرنده ی )خود مانند (ویکتور کرام )پرواز کند اما در وسط اسمان سقوط کرد و روی سر یک (ماگل) بیچاره افتاد!ماگل او را( چپ چپ) نگاه کرد(!پرفسور )اسنیپ از پشت او فریاد زد (هیس )! بیاکنار !او می دوید!خود را به( سرسرا )رساند دوستش را کناره (شومینه )یافت وبرای او همه چیز را تعریف کرد!

باید با این کلمات بنویسی:
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه


ویرایش شده توسط hani در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۹ ۲۰:۱۶:۲۴
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۹ ۲۰:۲۱:۱۹



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۷ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۵۰ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه

-------------------------------------------------------

به زحمت مي دويد. خستگي بر او چيره شده بود. متوجه شد سايه ي سياه تعقيب كننده اش را جلوتر از خودش مي بيند و دريافت فرار فايده اي نخواهد داشت.

برگشت و تصميم گرفت همراه با غرور بميرد و آخرين دوئل زندگي اش را تجربه كند. آن هم بدون هيچ كمكي و رو در روي يك مرگخوار! براي اويي كه تا آن زمان زندگي آرامي را گذارنده بود، دلهره و هيجان طاقت فرسايي داشت!

به آرامي چوبدستي اش را بالا آورد. مرگخوار سريع تر از او وردي را به زبان آورد كه به شكل خطرناكي از كنار سرش گذشت.

بعيد بود دفعه ي بعد انقدر خوش شانس باشد. احساس كرد در آن لحظات به يك دلگرمي كوچك نياز دارد:

-لوموس!!!

صداي خنده ي مرگخوار كوچه را پر كرد و نوري سبز رنگ، آخرين چيزي بود كه او مشاهده كرد....

----------------
تایید شد.


ویرایش شده توسط moon در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۷ ۲۲:۲۷:۰۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۷ ۲۲:۳۵:۰۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷

N.sh


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۶ چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۱ پنجشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۷
از برج ریونکلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
"خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه"

لرد سیاه به سمتش میامد. طلسمی خطرناک به سمتش فرستاد. به سختی جاخالی داد. مرد تکانی به چوبدستی اش داد و وردی خواند.اما فایده ای نداشت.مرگخواران به کمک ولدمورت آمده بودند.مرد خسته بود و می خواست فرار کند . نوری سبز رنگ او را از فکر کردن بازداشت.او با غرور مرده بود.

----------------
تایید شد.


ویرایش شده توسط Lily Potter در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۷ ۱۴:۵۳:۴۷
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۷ ۲۲:۳۵:۳۶

به غول نگو روت سیاه !!!!!!!!!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷

نیلوفر پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۴ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۵۰ یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
"خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه"

هری با اینکه خسته بود،با غرور با مرگخوار خطرناکی دوئل می کرد.یکدفعه لرد سیاه با چوبدستی یاس کبودش برای کمک به خدمتگذارش وردی به سوی هری فرستاد و وقتی جرقه ی آن از 2 سانتی متری گوش هری گذشت،هری پا به فرار گذاشت.

تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۷ ۱۴:۲۰:۳۲

پای یک اژدهای خفته را هرگز قلقلک ندهید!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه

لرد سیاه و مرگخواران خطرناکش در خواندن ورد و دوئل افراد ماهری بودند . برای همین غرور آنها را گرفته بود .

اما هری پاتر آنها را با چوبدستی خود شکست داد و آنها که از وضع خود خسته شده بودند فرار کردند.

تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۷ ۱۴:۱۸:۳۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۰۶ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
*خطرناك- مرگخوار- دوئل- چوب دستي- ورد- كمك- خسته- فرار- غرور- سياه


مرگخوار خطرناكي بود ولي به دليل دوئل معروفش با ولدمورت، سال ها در حال فرار بود. همه چيز در هاله ايي از ابهام قرار داشت و همه فكر مي كردند پسرش هم با اوست، و در پنهان شدنش به او كمك مي كند؛ آخر از او هم هيچ اثري نبود.
هيچ كس نمي دانست چه اتفاقي افتاده، هيچ كس خبر نداشت كه لرد سياه به خاطر يك چوب دستي، پسرش را با ورد آواداكداورا كشته و او هم سعي كرده بود انتقامش را از او بگيرد.
غرور لوسيوس مالفوي به او اجازه نمي داد كه از اين وضع خسته شود، بايد زنده مي ماند تا روزي نابودي فرمانرواي تاريكي را به چشمان خودش ببيند...


تاييد شد.


ویرایش شده توسط مینروا مک‌گونگال در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۶ ۱۰:۰۹:۱۱

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.