ریموس رو به هرمی و نویل: پس این استر کجاست؟
- من اینجام!
همه به سمت صدا برگشتن و استرجس پادمور رو مقابل خودشون دیدن.
- چرا مثل بوق به من نگاه می کنید. بجنگید بوقیا.
بنگ بونگ پخ پلیش
استر با حرکتی اکشن به پشت سنگر ارتش پرید و و شروع به پرتاب طلسم کرد. ریموس رو به او کرد و گفت : با جک و جونورا چی کار کردید؟
استر طلسمی پرتاب کرد و گفت : نگران نباش. اساتید از پسشون بر میان.
سپس چند طلسم پرتاب کرد و گفت : هوای منو داشته باش باید برم دیوار رو دوباره تشکیل بدم.
ریموس فریاد زد : استر رو کاور کنید :
نصف الف دالی ها بلند شده و دور استر رو گرفتند بقیه هم از پشت سنگرها او را کاور می کردند. گروه استر راه افتاد و به سمت محل قبلی دیوار رفت. استر ناگهان ایستاد و چشمانش را بست. سپس در یک حرکت گولاخانه از چوبش یک دیوار در اومد و بین ارتش و اوباش رو گرفت. صدا ها تا حدودی خوابید و استر به طرف ریموس برگشت. ریموس به افراد استر نگاهی انداخت و گفت :
مگه دنیس و هرمیون و لیلی هم با تو نبودند؟ الان کجان پس؟
استر به افرادش نگاهی انداخت و گفت :
چیزه آها! موندن اونور دیوار.
ریموس :
استر :
بنگ (صدای شکستن در اصلی )
ناگهان در اصلی شکست و بوگارتی وارد شد. سپس با دیدن اعضای سیفیت الف دال به شکل دامبلدور در اومد.
همه شروع به دویدن و فرار از دست بوگارت کردن ولی ریموس با خونسردی گفت :
مسخره.
و چوبش را به سمت بوگارت گرفت ناگهان ریش های دامبل به سمت پاهایش رفتند و دامبل را بستند. سپس استر در صندوقی را وا کرد و گفت : بندازینش اینتو.
بعد به سمت در اصلی رفت و طی حرکتی بس گولاخانه تر آنجا هم یک دیوار کشید.
ریموس فریاد زد : بوق برتو. خب الان که اینجا زندانی شدیم.
استر گفت : عوضش جامون امنه.
ریموس گفت : جامون امنه ولی اونایی که اون بیرونن چی؟
استر گفت : بالاخره باید یکی نجاتشون بده. خب ما هم الان باید با نقشه ای حساب شده حساب اون اوباش بییییییییییب (سانسور شده) رو برسیم.
ناگهان الیواندر و چارلی که در طول این مدت همش داشتن با هم حرف می زدند بلند شدند. چارلی جلو اومد و گفت :
من و الیواندر به یه نتیجه هایی رسیدیم و یه نقشه هایی کشیدیم. نقشه هایی بس خبیثانه.
ریموس با عصبانیت گفت : به چه نتیجه هایی رسیدید؟
چارلی گفت : بزارید الان می گم. به نظر شما چرا اوباش به ما حمله کردن؟ منظورم اینه که چرا مستقیما به این اتاق حمله کردن؟ ما فکر می کنیم که یه چیزی اینجاست که اونا می خوان !
اعضای ارتش :
سپس الیواندر جلو اومد و گفت : خب نقشه ای که ما کشیدیم اینه. ما الان میدونیم که اوباش دو دسته شدن. یه سری پشت این دیوارن و یک سری هم توی هاگوارتز دارن ضد استادای ما و دانش آموزا کار می کنن. ما دسته جمعی ابتدا به سمت اوباش های پشت دیوار حمله می کنیم و بعد از آزاد کردن اونایی که اون پشت جا موندن به کمک هاگوارتز میریم. البته جنگ جنگ آسونی نیست و همینطوری نمی تونیم حمله کنیم و گروگان ها رو آزاد کنیم.من و چارلی یه استراتژی توپ داریم برای این حمله. البته اگه اون بوگارت توی صندوق باهامون همکاری کنه.
هوگو جلو اومد و گفت : تکلیف اون چیزی که اینجاست و اونا میخوان چی؟
چارلی گفت : آها. ما هر طور شده باید اونو پیدا کنیم. پس الان دو گروه بشیم. یه گروه بره جستجوی اون شی و یه گروه هم برن بوگارت توی صندوق رو دعوت به همکاری کنن.
در این لحظه ناگهان صدایی آمد :
ای ارتش بوقی. بوق بر شما باد. بدانید که هاگوارتز شما به بوق رفت.
اگر می خواهید به بوق نروید بگذارید ما هر کاری دلمان می خواهد در اتاق ضروریات بکنیم و بعد از بوقیدن آنجا و بوقیدن شما از اینجا رفته از خوشحالی بوق بزنیم.
در ضمن هرکی بتونه بگه که من چند بار کلمه بوق رو گفتم براش بوق می زنم.
در ضمن این رو بدونید که برای من کاری نداره الان بیام توی اتاق. ولی خب شما زیادید ومنم یه نفر روحم. پس تسلیم بشید.