کوییرل : مـــــــــــــــــــــــــع!
لرد : سیــــــــــــس،بوقی چرا هوار داد میکنی.
کوییرل به آرامی جیغ رو از زیر بالشش بیرون آورد و ییهو...
- جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیغ جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ.
لرد با عصبانیت بسیار چوبدستیشو در آورد و با یه ورد شمشیری دهن کوییرلو بست.
10 مین بعد
- آخه عزیز من؛من که کاری ندارم با تو،من رابطم با آنیت به شکست خورده.من بهت علاقه دارم!
کوییرل : مـــــــــــــموم!
لرد : بله؟چی؟متوجه نشدم !
- مــــــــــــــوم مــــــــــــم!
- باب درست حرف بزن دیگه عهههههههه
لرد نگاه خشمگینانه ای به او کرد اما بلافاصله متوجه دلیل آن سر و صدا ها شد.پس به سرعت دهان کوییرل را باز کرد و گفت : آو چوخ ساری همشیره،حواس نذاشته این عاشقی واسه ما،اوهوم،خوب جوابت چیه؟
کوییرل : من باید فکر کنم،من هنوز قصد ادامه تحصیل دارم،میخوام بشم مدیر یاهو.
لرد : خوب این مغایرتی نداره باب،تازه میتونیم تو یاهو آگهی های مرگخواریت بزنیم صفا کنیم.
کوییرل از طرفی به شدت از لرد متنفر بود و از طرفی نیز میخواست ترس و وحشتش را پایان بخشد.
- باید فکر کنم.
- خوب فکر کن،من گوشامو میگیرم
کوییرل گوشه چشمی نازک کرد و گفت : من چند تا شرط دارم.
لرد که از قیافش معلوم بود سراپا گوشه اندک حالت متعجبی به چهرش داد.
- قانون اول : به اون صندوقچه ای که اون گوشه هست کاری نداشته باشی.
- اوهوم!
- قانون دوم : به عمامه من دست نزنی به هیچ وجه من الوجوه
- اوهوووم!
- قانون سوم : باید تا پای جونت از چیزی که زیر بالشم هست دفاع کنی.
- اوهوووووووووووم،قبوله همش قبوله.اما یه سوال داشتم؟
- بگو
- توی اون صندوقچه چی هست؟
کوییرل نگاه ژانگولری خفنی بهش میکنه و با ناز و عشوه فراوووووون میگه : توی اون صندوقچه منو...
ییهو برمیگرده و با تریپی دوچندان ژانگولری به لرد میگه : اصلا به تو چه مربوط که اون تو چی هست؟ها؟
لرد : :devil: هیچی باو هویجوری پرسیدم جوش نزن...خوب زیر بالشت چی بود؟
کوییرل و لرد هر دو همزمان به سمت بالش شیرجه زدند...
seems it never ends... the magic of the wizards :)