ارباب: بلاتريكس
در همين لحظه صداي تق تق در به گوش رسيد و بلاتريكس را لحظاتي نجات داد.
روفوس به سرعت از ميان مرگخوار ها پريد و رفت دم در. در را باز كرد و گفت: بله؟ امرتون؟ اين جا خانه ريد...
پيرمرد سالخورده ي قدبلندي با عينك نيم دايره اي شكل و ريش بلند نقره فام و لبخندي مليح جلوي در ايستاده بود.
دامبلدور چوبدستي به دست بدون اين كه لبخندش از صورتش محو شود گفت: من ميدونم اين جا كجاست، با تامي كار دارم. لطفا صداش كنيد بياد.
- جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيـــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
روفوس جيغ كشان در را كوبيد و رفت و پشت لرد پنهان شد!
- خفه شو روفوس! مگه سالازار كبيرو ديدي كه اين جوري جيغ ميزني؟
- نه ارباب! دامبلدور پشت در وايستاده! كاملا هم مسلح!
- اون پير خرفت اين جا چي كار ميكنه؟
- با شما كار داره ارباب!
- با من؟
حتما اومده كه افتخار كشته شدن به دست ارباب رو كسب كنه! الان ميرم حسابش رو بزارم كف دستش.
لرد چوبدستي اش را برداشت و مصمم آن را به دست گرفت و پس از نفس عميقي و خنده ي كوتاه شريرانه اي به سمت در راه افتاد.
- اوه دامبلدور!! اين جا چي كار ميكني؟ اومدي به دست ارباب كشته بشي يا اين كه منو براي تدريس در هاگوارتز استخدام كني؟ البته بايد بدوني كه من ديگه مدت هاست كه علاقه اي به تدريس ندارم. پس يا همين جا بايست و بمير و يا گورتو گم كن.
- ببين تامي، من براي هيچ كدوم اين كارها اين جا نيومدم. اومدم باهات تصفيه حساب كنم. اولش كه نزاشتي ما جشن تولدمون رو راحت برگزار كنيم و دردسر درست كردي و خودتونو هم قالب كردي، گفتم گذشت كنم. اما اين دليل نشد كه چون از يه مرگخوار بدبخت عصباني هستي تو روز تولد ريموس عزيز اين بچه رو طلسم كني! اون هم طلسم شكنجه گر. من اومدم حق تو رو بزارم كف دستت!
- مشكلي نيست دامبلدور ولي از اين بچه منظورت كدوم بچه بود؟
- همين بچه ديگه! اه، جيمز كجا قيبش زد؟ جيمزي؟ كجايي عمو؟ بيا، عمو ولدي ترس نداره خيلي مهربونه! كجا قايم شدي بابا؟
لرد كه متوجه تكان خوردن ريش دامبلدور شده بود گفت: فكر كنم لاي ريش هات قايم شده دامبلدور
- اوه! الان خفه ميشه كه!
دامبلدور دستش را در ريش خود فرو كرد و به كنكاش پرداخت و پس از چندي كند و كاو گوش جيمز را كشيد تا از ريشش بيرون بيايد. جيمز با ديدن ارباب جيغ بنفشي كشيد و با يويو به صورت دامبلدور كوبيد و سپس پشت او پنهان شد.
- خوب دامبلدور، من هر وقت دلم بخواد هر كس رو كه عشقم بكشي هر طلسمي كه هوس كنم ميكنم. مشكلي داري بگو تا همين جا خونت رو بريزم.
لرد چوبدستي اش را به سوي دامبلدور گرفت و منتظر پاسخ او ماند
.
.
.