در حالی که همگی از اتاق بیرون می امدند ترورس گفت : شماها بدون من بازی رو ادامه دادین؟ کی تاس رو انداخت؟
همه سرها به طرف رونا برگشت و باعث شد او بگوید: خب من که نمی دونستم قراره بیایم این زمان
ترورس گفت: اشکالی نداره به هر حال من که اصلا نترسیدم.
ملت
ترورس: مگه چی گفتم؟
رونا رویش را از او برگرداند و خطاب به ماریه تا گفت: نوبت تو تاس رو بردار و بازی رو دامه بده ماری.
ترورس با تعجب گفت: پس ولدی چی میشه؟ سنگ جادو چی میشه؟
لینی با عصبانیت گفت: هری پاتر پیدا میشه و با فضولی نه یعنی کنجکاوی همه چیرو درست میکنه.ما که نمی تونیم تو داستان جی کی دست ببریم اصلا نباید بازی رو شروع می کردیم
و تقریبا با داد گفت: همه ی اینا تقصیر تو ترورس
ترورس به او اعتنایی نکرد و رو به بقیه گفت: این بهترین فرصت که ریون خودشو ثابت کنه چرا همیشه باید یه گریفی این کارارو بکنه؟
رونا: ریون توی بیشتر شرایط خودشو ثابت کرده.در ضمن اگه یه بار دیگه از جلوی چشمم دور شی...
ترورس
لونا که هیجان زده بود تا ببیند دفعه ی بعد به کجا می روند به ماری تا گفت: زود باش ماری تاس رو بنداز
ماریه تا با انگشتانی لرزان تاس را برداشت و انداخت.در دل ارزو کرد هر جا که میروند از اینجا بهتر باشد.
دوباره همه چیز شروع به چرخیدن کرد.چند لحظه بعد انها در سرسرای عمومی بودند.همه جا تاریک بود و میزهای چهار گروه در دو طرف چیده شده بود و وسط تقریبا خالی بود.
انجا پر از دانش اموزانی بود که با هیجان به وسیله ای که نورهای ابی ساطع میکرد خیره شده بودند.
ناگهان ان وسیله تغییر رنگ داد و قرمز شد.کاغذی از ان بیرون امد و در دست مردی که نزدیکش بود جای گرفت.
ان مرد با صذای رسایی گفت:
قهرمان هاگوارتز................. رونا ریونکلا.............
جمعیت شروع به دست زدن کرد اما گروه کوچک ریونی هایی که از اینده امده بودند با تعجب به رونا خیره شدند.چطور امکان داشت؟
انها با سرعت به طرف بازی برگشتند تا کاغذی را که از ان بیرون امده بود را بخوانند.
مسابقه ی سه جادوگر....
بعد کاغذ دیگری نیز بیرون امد:
شرکت در این مسابقه الزامی است.شما دیگر نمی توانید مثل دفعه های قبل بازی رو بپیچونین این بار باید بازی کنین.
همه سر ها به طرف رونا برگشت
رونا:امکان نداره
لینی گفت: اما تو که دیدی بازی چی گفت
اما چرا من؟
چرا تو نه؟ نو ناظری.
ترورس:ای کاش اسم من از تو جام در میومد.
رونا بی اعتنا به حرف او گفت: اگه مراحلش مثل مراحلی که هری پشت سر گذاشت نباشه چی؟
لونا گفت: یادت نره تو یه ریونکلایی هستی.ما حتی می تونیم تو بدترین شرایط یه راه حل پیدا کنیم.ما هوش خوبی داریم.یادت نرفته که؟
ماریه تا گفت: حق با لوناست در ضمن ما پشتتیم.
رونا که دلش گرم شده بود رفت تا خودش را برای مسابقه حاضر کند
مسابقه ی سه جادوگر......
معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند