خلاصه
محفلی ها برای باز کردن کافه بعد از مدت ها تصمیم به تمیز کردن کافه گرفتند و با کمک هم این کار را انجام دادند. در زمانی که اکثر محفلی ها از شدت خستگی جایی پهن شده بودند و خواب شکست دادن لرد سیاه را میدیدند استرجس به زیر زمین رفته و صندوق مهمی را پیدا کرد . اما درست لحظه ای که میخواست از ماهیت داخل صندوق پرده بردارد سروکله ی آلبوس پیدا میشود.
زمانی که آلبوس سعی داشت حواس استر را درباره ی صندوق پرت کند ریموس میرسد و به آلبوس خبر میدهد که اسنیپ درباره ی صندوق به لرد سیاه اطلاع داده است. با آمدن اسنیپ آلبوس از او میپرسد که ریموس راست میگوید؟ اما اسنیپ تکذیب کرده و به دلایلی با استر زد و خورد میکند.
بعد از این اتفاق آلبوس با کمک آینه ی نفاق انگیز صندوق را مخفی می کند . (برای اطلاعات بیشتر به پست گلرت مراجعه کنید).
---------------------
در همین هنگام درباز میشود و سه مرد شنل پوش داخل میشوند.
- تعطیله آقایون، بفرمایید بیرون.
ریموس بعد از گفتن این حرف سعی کرد با دست مانع از بیشتر داخل شدن آنها شود اما آنها بدون اعتنا به حرف های ریموس به سمت بار سفید رنگ کافه رفتند و نشستند.
مالی ویزلی که از آمدن آنها خوشحال شده بود رو به ریموس گفت :
- ریموس آقایون خستند، چیکارشون داری؟ این کافه بعد از مدت ها باز شده و چه مشتری بهتر از سه مرد شنل پوش مرموزِ خطرناک که هر لحظه ممکنه ما محفلیا و 120 تا بچه ام رو بکشن و غارت کنند؟ :worry:
-
مالی تو حالت خوبه؟
- البته!! فقط یه خورده از اومدن مشتری نروس شدم ، نیست که خیلی وقت بود مشتری از نزدیک ندیده بودم، واسه همینه .
- سپس به سمت آن سه مرد آمد و گفت :
- آقایون چی میل دارن؟
- من یه مورف گلاشه میخوام
- منم یه مقداری خاک میخوام ، استخون هام داره ذوق ذوق میکنه .
مرد اولی رو به دومی کرد و گفت :
- داداش ، این خاک و قبر درمانی و اینا فایده نداره ، دوای تو دشت منه .
- صد دفعه گفتم که از این چیزای تو نمیخوام .
مالی بی اعتنا به آن دو به سمت سومی که گویا از بقیه پیرتر بود رفت و گفت :
- شما هم مثل این رفیقات چیز عجیب غریبی میل داری پدر جان؟
مرد سرش را بالا آورد و از پشت ابروهای پرپشتش نگاهی به مالی کرد و گفت :
- یَک لیوان کافه گلاسه برایم آوردیه