از : مورفین فرزند رهایی
به: تد ریموس لوپین؛ وزیر این حکومت ظاهری دو روزه ی دنیا
موضوع: نصایحی برای نیل به نیرواناتد!
آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی!... مرا به خاطر این خط خوردگی ببخش فرزندم. چون همزمان دارم برای ناتانائیل هم موعظه می نویسم اشتباه شد... تد! آرزو مکن که تو را با نام های به ظاهر بزرگ اما پوچی چون وزیر بزرگ؛ جناب حاکم؛ امپراتور دریاها؛ جومونگ و از این قبیل خطاب کنم. چرا که این عناوین باعث می شود تو خود را گم کنی، از نام تد بیگانه گردی و هر چه بیش تر در چرخش گرداب بی انتهای این جهان پر درد و رنج فرو رفته و غرق شوی.
تد! آرزو مکن که به زندگی پر از کلاهبرداری و دروغ و نیرنگت در بنگاه برگردی، چرا که اکنون که آسمان کلاه وزارت را بر سر تو گذاشته باید هر چه بیش تر به دنبال نیکی باشی و از بدی بپرهیزی تا در زندگی بعدی ات وزغ نشوی عین بعضی ها! هر چند که معلوم است در زندگی قبلی ات هم همچین علیه السلام نبودی وگرنه الان گرگ نمی شدی! بگذریم... فرزندم! من دیدم که تو بر تخت وزارت تکیه زده ای و اون کلاه لبه دار گنده رو هم تا بالای ابرویت کشیده ای پایین و بر در سازمان کاریابی قفل زده و ارتباط مردم با وزیر را تعطیل کرده ای!
تد! آرزو مکن که بزرگترین وزیر باشی ولی با مردم ارتباطی نداشته باشی و از دردشان بی خبر باشی.
امروز مشکل بیکاری بقدری حاد شده که پرفسور کوییرل بزرگ؛ این اسطوره ی افسانه ای مدیریت دربدر به دنبال کار است و آخرین امیدش را در وزارت و وزیر مردمی می بیند و پس از نه ماه و نه روز و نه ساعت ریلود زدن در این سرور مزدور آستکبار، وقتی که می بیند این سازمان امیدبخش تعطیل شده است داغون می شود آقو، داغون!
تد! آرزو مکن که مردم برایت هورا بکشند آنگاه که از آن ها فاصله گرفته ای و درب های کاخ افسانه ایت را بر رویشان قفل می کنی.
من دو عکس پیوست این نامه کرده ام.
عکس اول تو را در اولین سفر استانی ات نشان می دهد که چطور با غرور به مردم نگاه می کنی و ممدهای وزارت دورت را کیف ضد آوادا چیده اند و خداییش از پشت آن همه کیف کی تو را می بیند که آنطور هم ژست می گیری؟!
اما عکس دوم را ببین. من نمی خواهم از خودم تعریف کنم. چون به نیروانا رسیده ام و از چرخه ی رنج فارغ شده ام و به این دنیای فانی وقعی نمی نهم اما آن زمان که من نیز چون تو مسئولیت سنگین وزارت را بر عهده داشتم خیلی شجاع تر بودم و همانطور که می بینی هیچ کیفی نبود و مردم به راحتی مرا می دیدند و از سر و کولم بالا می رفتند و هی چلیک چلیک عکس می گرفتند و جغد می دادند و تازه از تو هم خوش عکس تر بودم!
تد! آرزو مکن که کلاه تا ابد بر سرت باشد چرا که در عهد دنیا وفایی نیست و همین دلوی مترور! (اسم مفعول از ترر به معنای ترور شده!) که در حیات نباتی به سر می برد یک زمانی برای خودش کبکبه و دبدبه ای داشت و بهش می گفتند قصاب لندن و هاگزمید! راستی! آخرش نگفتی این دلو را کی ترور کرد ها! ضمنا شنیده ام در نظر داری یارانه ها را قطع کنی و پودر پرواز را بکنی کیلویی 1800 گالیون و همه اش را هم بندازی گردن دولت های قبلی و بگویی که اوضاع قاراشمیش است و خزانه خالی است و همین است که هست و صدایتان هم درنیاید. تنها توصیه ی من به تو این است که
نه حسن! خطرناکه حسن!... عرض پوزش؛ با نامه ی پندآمیزم به حسن خط رو خط شد... نه تد! خطرناکه تد!
و سخن آخر اینکه؛ تد! آرزو مکن که حکومتت با این وضع قفل بازار و حکومت نظامی در اقصی نقاط جامعه بی حادثه دوام یابد. چرا که مردم بی اعتنایی آشکار تو به مشکلاتشان را برنتابیده و روزی خواهند شورید و تو را اینجوری:
حلق آویز خواهند کرد و آن وقت دیگر خبری از نیروانا هم نیست و احتمالا در قالب وزغی، هزارپایی، عنکبوتی زندگی جدید خود را آغاز خواهی کرد و لولوخورخوره ات نه کلاه وزارت (که از روی عوامفریبی عنوانش کردی) بلکه مگس کش و دمپایی خواهد بود و اگر آنجا هم بمیری در زندگی بعدی ات شاید یک آمیب بشوی در یخ های قطب شمال و مجبور باشی 30 میلیون سال از فعالیت باز بمانی تا کی بالاخره با گرم تر شدن هوای زمین یخ های قطبی آب شود و تازه بتوانی زندگی میکروسکپی خود را شروع کنی.
عبرت بگیر و به امور مردم و کشور رسیدگی کن.
مورفین گانت - بزستان هاگزمید