پاسخ به: بازي با كلمات
ارسال شده در: پنجشنبه 23 آذر 1391 10:46
تاریخ عضویت: 1391/09/21
آخرین ورود: سهشنبه 28 آبان 1392 15:25
از: شیراز
اژدها _ گوی زرین _ رودخانه _ ابر _ بید کتک زن _ داغ _ شکنجه _ جاده _ مبهم _ جیغ
اژدها درون بید کتک زن لانه کرده بود و صدای خر خرش مبهم به گوش میرسید.
شنلش را بر روی شانه اش کشید و بر داغش طبق عادت دست گذاشت و سوار بر جارویش به سمت جاده ابر الود حرکت کرد.
صدای جیغ مادرش را مبهم اما سوزناک می شنید به سختی رویش را از خانه اش گرفت و به روبرو خیره شد و مانند عقابی در اسمان شیرجه رفت.
***
سکوت بید کتک زن و اطرافش را فرا گرفته بود .
او مجبور بود برای بردن جام اتش تلاش خود را بکند و این تلاش شاید به معنی مرگش باشد.
قدم زنان و اهسته قدم برداشت و وارد سوراخ کوچک بید کتک زن که امروز به غاری تبدیل شده بود وارد شد.
خر خر اژدها بالا رفت .
او حالا در چند متری اژدها بود.
هدفش را به یاد اورد و عزیزانیش و گوی زرینی که میتوانست باعث خوشبختی او شود؛ ترس را کنار گذاشت و همانند یک گریفیندوری از اژدهای خفته بالا رفت.
بله گوی زرین روبرویش بود، به سمت ان شتافت و سعی کرد همزمان ارام و بدون سر و صدا گام بردارد.
و بعد صدای کر کننده
اژدها با تمام قدرتش از خواب برخاست احتمالا در اثر ان صدا بوده است، صدای خنده وحشتناک ولدمورت را در اعماق ذهنش می شنید.
ناگهان به خود امد و اژدها را دید که به صورت ترسناکی جلوی او ایستاده و به او چشم غره می رود.
سریع برخاست و گوی را برداشت و به سمت سوراخ شتافت، باید هرچه سریعتر فرار می کرد دوید و دوید، خوبختانه اژدها هنوز نتوانسته بود از سورخی که خودش درست کرده بود رد شود.
و چند ساعت بعد با صدای ماهی های رودخانه و حیوانات جنگل رو در روی دامبلدور ایستاده بود و تشویق می شد؛ او حالا قدرت، شجاعت و شانس خودش را برای عضویت در محفل و بدست اوردن 1000 گالیون نشان داده بود.
پایان.....
با سپاس
در پناه او
ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي
only Gryff
ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت
مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.
اما...
بر می گردم؛
پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه