هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۱۳ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۲

اما دابز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۲۵ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۲
از کی تا حالا؟!!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 111
آفلاین
بسم الارباب الظالم الظلیم



در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید. (20 نمره)

شنل سبزم رو کنار زدم، گیسوان سیاهم رو یه این وری کردم، یه اون وری کردم، سرمو بردم بالا و دلبری کردم، لبا رو غنچه...امممم ببخشید. ... با جاروی لامبورگینی 3000ام پا به زمین بازی گذاشتم. نسیم ملایمی میوزید و در گوشم هوهو میکرد. به بالای سرم نگاه کردم و ابرهای سیاهی رو دیدم که به سرعت دارن کل محوطه ی بازی رو میگیرن. جاروم رو در فاصله ی دوری از خودم در هوا معلق نگه داشتم. یه چرخ و فلک ، دو چرخ و فلک، سه چرخ و فلک، هوووووووپ پریدم روی جاروم. صدای تماشاگران که در حال دست و جیغ و خود زنی بودن به گوشم رسید. لبخندی روی لبهام نشست و سوار بر جارو اوج گرفتم. اکنون قطرات بارون رو روی صورتم حس میکردم. عجب حس مطبوعی داره در این هوا در این ارتفاع از زمین پرواز کردن. کاملا در حس فرو رفته بودم و چشمانم رو بسته بودم، که صدای ویژی منو به خودم آورد. چشمانم رو که باز کردم بارون شدت بیشتری داشت و هوا مه آلود بود. در نتیجه تشخیص موقعیت بلوجر بسیار دشوار بود. این زمان بود که بایداز حس ششم کمک میگرفتم. حس درونیم بلوجری را برایم ترسیم کرد که داره با سرعت از موقعیت ساعت 3 به من نزدیک میشه، صبر کردم....صبر کردم...میخواستم به اندازه ی کافی نزدیم تر بشه...نزدیک تر...نزدیک تر...و به اندازه ی 4 سانتی متر از موقعیتی که داشتم ارتفاعم را کمتر کردم، بلوجر دقیقا از بالای سرم رد شد. بلوجر را مشاهده کردم که بعد از اینکه تا دومتر از من دور شد، از حرکت ایستاد...برگشت... در حالی که قطره های بارون صورت گرد و قرمزش را خیس کرده بود، گویا دارد اشک مریزد، نگاهی غمگین به من انداخت که تمام حرف های نگفتش را میتونستم ازش بخونم. انگار داشت با زبون بی زبونی فریاد میزد...چرا؟..چرا اما؟.. چرا نذاشتی بزنمت؟...چرا؟ چرا جاخالی دادی؟ ... آه ای اله ی تمام توپ ها، ای گرد ترین گردها! آیا سرنوشت من این بود؟ آیا در سرنوشتم جمله ی باید ضایع شوی نوشته شده بود؟ و بعداز چند دقیقه زل زدن به چشمانم به طور عمودی به زمین سقوط کرد. روحش شاد، یا اینکه پوستش ترکیده و هوای درونیش آزاد. آمین!
.
.
.
پروفسور گریفیندور: دابز!...دابز! هی بیدار شو...خوابت برده بود.. پاشو نوبت توئه بری.



قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره


1. مشت، لگد، گاز، گیس و گیس کشی نداریم.
2. دوپینگ کردن و استفاده از معجون شانس نداریم.
3. کندن موهای جاروی رقیب قبل از مسابقه ممنوع.
4. خوراندن معجون های افزایش استرس و هیجان، و گیج کننده به بازیکن های رقیب ممنوع.
5. قایم کردن وسایل مختلف زیر شنل ممنوع.
6. اجرای طلسم گیج کننده و ایمپیریو روی بازیکن های رقیب ممنوع است و جرایم سنگینی دارد.
7. تهدید، استفاده از کلمات رکیکی که به شخصی توهین شود ممنوع.
8. توهین به ارزش های خانوادگی ممنوع.
9. تمام این قوانین برای اصیل زادگان آزادمیباشد. ... این آخری، یک قانون بازی نیست، قانون زندگیه.


I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
اول سوال دوم رو جواب میدم، هویجوری، چون اول حس سوال دومو دارم!:دی

خطای کوییدیچ تعریف مشخصی نداره، فی الواقع هر کاری که داور بگه خطاست، خطاست! میتونه گرفتن جاروی حریف یا ضربه زدن با چماق تو فرق سر بازیکن تیم مقابل باشه، میتونه لایی کشیدن مهاجم از بین جایگاه تماشاگران باشه! در واقع به قولی Davar is Rule!! هر آنچه داور بگفت همانست و نیست جز این!

قانون خاصی هم واسه کوییدیچ درج نشده راستش، قراره گل بزنیم ،لایی بکشیم، گوی زرین بگیریم (البته همه این کارها رو در صورت صلاحدید داور انجام میدیم، مطابق شق اول!) و دور هم خوش باشیم... البته جهت جلوگیری از هرج و مرج چند تا قانون کوچیک داره از جمله

گوی زرین یدونه ست. ایضا کوافل. بازدارنده دو تاست اما. کم و زیاد هم نمیشه!
هر کی گوی زرین رو بگیره صد و پنجاه امتیاز میگیره و هر کی گل بزنه ده امتیاز. آخرش اینقدر بازی می کنن تا گوی رو یکی بگیره( گوی تعهد داده از محوطه زمین خارج نشه و ملتی رو منتر خودش نکنه!) و بعد هر کی بیشتر امتیاز گرفت برنده س!
هر کی تو پست خودش بازی می کنه ولاغیر، مثلا نمیشه دروازه بان اسنیچو بگیره بعد سوت بزنه هوی! جستجوگر! بیا بگیر اینو از من!:‏|‏

همینا مهم هاش بود...!و اما سوال اول...قلمم کمی گرم شد رول بزنم:دی
پیشاپیش بابت کد شکلک ها عذر، صفحه اسمایلی ها برام باز نمیشه!

گودریک سنش قد نمیدهد، رولینگ قلمش و شما حافظه تان، و به خاطر نمیاورید ما از کدامین کبریا به زیر آمده و قصد پرواز با جارو نموده ایم!هان! درست است که دختران خاندان بلک همه آفتاب مهتاب ندیده اند و مادرانشان با طلسم سوزاننده پشت دست هایشان را داغ می کنند اگر یکیشان هوس کند برود بازیکن کوییدیچ بشود، ولی ما خانوادگی ژن کوییدیچ و جاروسواری داریم؛ به قولی تسترال نمی بینیم والا سوارکار قابلی هستیم!‏

[‏خب دیگه، رجز خوندن بسه!] ... توجه نکنید صدای پشت صحنه بود...!

خب، جاروی خود را به دست گرفته و با وقار و متانت سوار می شویم...عمه جان بلک مان معتقد بود همیشه موقع جاروسواری باید یک بر روی جارو نشست، راست چونان عصا قورت دادگان،به طوری که اصالت خانوادگی از دور با انگشت به چشم بینندگان فرو برود. همیشه سعی کرده ام طبق نصیحت آن مرحومه جارو سوار شوم.

اما چه کنیم که باد که بین گیسوانمان میپیچد ،لرزش جارو زیر دستانمان ، مناظر اطراف و حس خوب پرواز آدم را دچار نوستالژی می کند...یک آن از خود بی خود می شویم، عنان از کف داده چون نوجوانی چهارده ساله زیگزاگ و قیقاچ می دهیم، میخ ترمز می گیریم، از بازدارنده ی استاد جاخالی می دهیم، کوافل را به درون دروازه انداخته خودمان مثل آن مشنگ شکیل اونیل نام از حلقه آویزان می شویم...سپس آرامش خود را بازیافته، با ترکیبی از :‏‏|‏ و :"> نزد استاد باز میگردیم... که به شکل @-‏‏)‏ درآمده است...!
عمه جان اگر بود، یک تار مو روی سرمان باقی نمیگذاشت. حتم دارم به جزای این کارمان ک تک موهایمان را با موچین می کند.:‏|‏




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید.

- من پسر هری پاترم! من باید جستجوگر بشم! همیشه من جستجوگر بودم! قبول نیست! من بازی نمیکنم!

استرجس دستش را روی شانه ی جیمز گذاشت و لبخند زد:

- جیمز، تو بزرگتری، تو عاقل تری. داداشت از تو ریزنقش تره، دل نازک تره، دوس داشت اون جستجوگر بشه، تازه بیشتر از تو شبیه هری پاتره!

- هی هر چی میشه تو بزرگتری تو عاقل تری تو کوتاه بیا تو ببخش! از اون لحظه ای که این پسره ی ننر به دنیا اومد همه همینو به من گفتن! خدایا منو بکش!

استرجس که هنوز لبخند کاپیتانانه اش را بر لب داشت شانه های جیمز را می مالید و سعی داشت آرامش کند.

-بابا من اونو میشناسم! اون حتی بلد نیست یه پشه تو هوا بزنه چطور میخواد اسنیچ بگیره!؟

استرجس با خوشرویی گفت: مطمئنم به اون بدی هم که تو فکر میکنی نیست جیمز.

- اصن مگه آلبوس سال اولی نیست!؟ چرا جارو داره!؟ کی براش جارو فرستاده!؟ کی گفته اجازه داره بازی کنه!؟

- عـــــــــــــــــــــــــــه! :vay: تو فک کردی من خوشم میاد سرنوشت تیممو بدم دست ِ یه بچه پاتر ِ لوس ِ ننر!؟ تو فک کردی برای من راحته اسنیچو بسپارم به یه بچه یازده ساله که کافیه همزمان با جاروسواری آب دماغش بیاد که نتونه خودشو رو جارو نگه داره و سقوط میکنه؟! ولی چیکار کنم؟ چه گلی به سرم بگیرم؟! از وقتی اون بابای خودشیفته ت شد جوان ترین جستجوگر قرن، تیم ِ من بدبخت داره هر سال فدا میشه! چرا؟ چون سنته! چون عرفه! چون بچه های هری پاتر باید از 11 سالگی اسنیچ بگیرن! خود ِ تو چند سالت بود که چنبره زدی رو تیم ِ من؟! خود ِ تو کم گند زدی؟ کم به خاطر تو تیم باخت؟ که اسنیچ جلو چشمات بود و رو هوا یویوبازی می کردی؟ حرف نباشه جیمز! حرف نزن که من دلم از شما پاترا خونه! آل سو جستجوگره، تموم شد و رفت!

استرجس آخرین فریادش را بر سر جیمز کشید و جارویش را برداشت و از رختکن بیرون دوید.

جیمز که رنگ بر رخسار نداشت، زیرلب گفت:
- هیچی از شایسته سالاری سرتون نمیشه! بابا من بلد نیستم گل بزنم!


***


در زمین بازی، آلبوس سوروس هیجان زده، کنار جیمز ایستاده بود و دسته ی جارو را میان دستانش می فشرد.
جیمز سیریوس چشم غره ای به او رفت و جاروی خودش را برداشت و آماده ی پرواز شد.
با سوت داور، چهارده بازیکن به پرواز درآمدند.
پاتر ارشد، فقط توانست لحظاتی کوافل را معلق ببیند و بعد بلافاصله چشمش به اسنیچ افتاد که کنار برج تماشاگران اسلیترین بال بال میزد.
به آلبوس نگاه کرد که داشت عطسه می کرد.
قبل از آنکه بتواند چیزی بگوید صدای سوت بلندی را شنید و جاخالی داد.
بلاجر سیاه رنگ از بیخ گوشش رد شده بود.

- بگیرش جیمز!
به سختی توانست تعادل توپ سرخ رنگ سنگینی را که به سویش پرتاب کرده بودند حفط کند. به سمت حلقه های دروازه ی اسلیترین برگشت. مورفین گانت، دروازه بان، روی لبه ی حلقه ی میانی خوابش برده بود.

جیمز آب دهانش را قورت داد و به سمت حلقه ها سرعت گرفت. می توانست صدای زد و خورد دو مهاجم دیگر تیم و یاران اسلیترین را بشنود.
دیگر چیزی نمانده بود. مورفین هنوز خواب بود. دو متر بیشتر با حلقه ی سمت چپ فاصله نداشت. کوافل را دو دستی بالا برد. می توانست گل بزند. می توانست اولین امتیاز را به نفع گریفندور رقم بزند. می توانست به همه ثابت کند که درست است پاتر است اما با رابطه نیامده و همه ی کارهایش بر اساس ضابطه ست. می توانست...

سووووووووووووووووووووووووت! اسلیترین برد!!

مورفین از خواب پرید و شاد شد. جیمز در حالیکه کوافل را با دو دست بالای سرش گرفته بود خشک شد. اسنیچ را دید که ناامیدانه در دستان جستجوگر اسلیترین وول می خورد و زیرپای جستجوگر اسلیترین، آلبوس سورس کوچک، با گوشه ی ردای کوییدیچ، دماغش را تمیز می کرد.

قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره)

خطاهای کوییدیچ:

تعریف خطای کوییدیچ: به هر حرکتی که بازیکنان اسلیترین در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز انجام می دهند، یک خطای کوییدیچ گفته می شود.
از جمله این حرکات می توان موارد زیر را نام برد:
- نصب مدال های پاتر بوگندو روی سینه
- پراندن لنگ و لقد در حین بازی
- خرد کردن انگشتان کاپتان تیم مقابل هنگام دست دادن قبل از شروع بازی {این خطا مختص کاپیتان هاست}
- تبانی با داور

تعریف قانون کوییدیچ: به هر حرکتی که بچه های خوب و گل و بلبل گریفندوری مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز انجام میدهند، یک قانون کوییدیچ گفته می شود.
از جمله این حرکات:
- دست دادن با ملایمت با کاپیتان تیم مقابل
- عاشق جستجوگر حریف شدن {این قانون از دوران هری پاتر و چو چنگ تصویب شد}
- پرتاب ِ پاترونوس گاو و گوزن و بزغاله به اطراف زمین کوییدیچ به عنوان پیام آور صلح و دوستی

و غیره و غیره و غیره.



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
به نام تک تک جهنمیان...

1. در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید. (20 نمره)
- نمیام!باو کوییدیچ مال دخترایی مثه منو تو نیس...من خون اشامم اون بالا اعصابم خورد میشه ها.

فلور در حالی که با انگشتانش موهایش را شانه می کرد گفت:آماندا،دههه بوقی بیا دیگه!نگا کن حتی این دفعه بر خلاف همیشه لی و دافنه هم اومدن!

آماندا به گودریک که بر سر خود می زد و سعی می کرد به دافنه سوار شدن بر جارو را یاد بدهد کمی نگاه کرد و نالید:اصـن من خسته شدم،تکالیف هر ترمه گودریک همینه!خوب من حوصلم سر میره،پونصد ساله دارم همین تکالیفو انجام میدم!

فلور در جواب او فقط شانه هایش را بالا انداخت و گفت:هر جور میلته! نمی دونم چرا لی داره اینجـ...

-خانوم دلاکور،نوبت شماس!

فلور به گودریک که کچل شده بود نگاه کرد و با شور و شوق همراه با جاروی فرانسوی اش یه طرف او دوید و با سوت گوشخراش او شروع به پرواز کرد!

اما نفهمید چرا دافنه لبخند موذیانه ای می زند؛نفهمید چرا لی از خنده غش کرده؛نفهمید چرا گودریک با جارو دنبال لی و دافنه که دو تا صابون در دستشان است راه افتاده است؛نفمید چرا اینقد همه چیز مخصوصا جارویش بوی صابون می دهد،تا زمانی که رو به بالا اوج گرفت تا همزمان از بلوجر جاخالی دهد و کوافل را طی یک حرکت بسیار ماهرانه از پشت گل کند.
اما ناگهان از روی جارو سر خورد و همراه با کوافل از دروازه عبور کرد و در لحظه ی آخر با کمک طلسم آرام کننده گودریک با کمر روی زمین فرود آمد.

طی چند ثانیه اول در شوک بود و به کسانی که با دهان باز او را نگاه می کردند و بعضا می خندیدند نگاه می کرد که نگاهش به آماندا که به لی و دافنه چشم غره می رفت افتاد و همه چیز برایش مانند روز روشن آشکار شد.

سپس با همان جاروی فرانسوی اش و منو و چوبش و هر چه دم دستش بود دنبال لی و دافنه که می دویدند به راه افتاد تا از روی صفحه ی هستی محوشان کند و گودریک را تنها گذاشت تا هر چه قدر دوست دارد به او نمره دهد!


2. قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره)
خطا ها:قاپ زنی،ضربه زنی،قفل زنی،جر زنی،آرنج زنی،پشت زنی،کوافل کاری،کوافل گیری،اسنیچ گیری،دست نشاندگی.

قوانین:
1ومحدودیتی در ارتفاع پرواز نیست.اما اگر از زمین بیرون بیرود تیم او باید کوافل را به حریف بدهد.
3.کاپیتان هر تیم می تواند تقاضای استراحت کند و تا دو ساعت باید به زمین بازی برگردد!البته اگه بازی به بیش از 12 ساعت طول بکشد مدت استراحت بیشتر خواهد بود!
3.مسابقه با گرفتن اسنیچ یا توافق کاپیتان دو تیم به پایان می رسد!
4.بازیکنان می توانند کوافل را از دست بازیکن حریف بقاپند اما دستشان نباید به بدن حریف بخورد!
5.هنگام پنالتی همه بازکنان به جز دروازه بان تیم حریف باید دور از این محوطه بمانند!
6.بازیکنان مجازند چوبدستی خود را به همراه داشته باشند اما به هیچ وجه نباید علیه کسی آن را استفاده کنند!


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲:۳۶ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
1. در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید. (20 نمره)

- آها! اول این پا ـت رو می ذاری و بعد اون یکی پا ـت رو! سعی کن. اِ... نشد که.

دافنه در حالی که با تمنا به پروفسور نگاه می کرد و از قیافه اش معلوم بود که از این تلاش های پی دی پی خسته شده است؛ گفت:
- اوستاد! نمی شه. تو رو خـــــدا.

گودریک چند بار با ملایمت به دافنه گفت که سعی ـش را بکند. اما وقتی که در ده دقیقه متوالی نتوانست سوار جارو شدن را به او یاد دهد؛ یک جغد تند رو پدیدار کرد و نامه ای به نشانه اعتراض به مورفین نوشت و از "سطح پایین دانش آموزان در پرواز" شکایت کرد.

بالاخره دافنه با کمک چند تا از هم کلاسی ها ـیش موفق به سوار شدن شد. گودریک زیر لب گفت:
- مورفین! مچکریم!

دافنه در حالی که از موفقیت خود حیرت زده شده بود؛ رو به آماندا هی پز می داد که خودش از او که پانصد سال ـش است؛ زودتر سوار جارو شدن را یاد گرفته است.

چند بار نزدیک بود که تعادلش را از دست بدهد؛ اما با کمک راهنمایی ها و طلسم های گودریک و خرشانسی پاتر ـیش نیوفتاد.

گودریک داد زد:
- حالا با جارو ـت دور بزن.

دافنه با ترس و چشمان گرد شده کاری نکرد. گودریک بار دیگر حرفش را تکرار کرد و بعد از این که آخرین تکرار ـش همراه با تهدید کردن بود؛ دافنه با جارویش و سرت بسیار کمی شروع به دور زدن کرد...

در کمال تعجب او موفق شد. باد موهایش را نوازش می داد و آشغال ها ی درون موی چند سال شانه نشد اش را در می آورد. دافنه آرامش گرفته بود و به تماشا چیان نزدیک و نزدیک تر می شد و علت آن همه هیجان آن ها را نمی فهمید.

چند ثانیه بعد جهت نگاه مردم که به سمت یک بلاجر پرت کن بود؛ دافنه را کمی نگران کرد و باعث شد که او جارویش را بچسبد و با نگرانی به ادامه ماجرا نگاه کند.

در عرض فقط دو ثانیه یک بلاجر پرتاب شد و او حتی فرصت جیغ زدن هم پیدا نکرد. صدای دوستان ـش که می گفتند به کدام سمت برود؛ میان هیاهوی جمعیت گم شد. بلاجر که با سرعت باور نکردنی ای به سمت دافنه می آمد؛ هوش و حواس او را پرت کرده بود.

دافنه از خدا تقاضا می کرد که یک معجزه درست کند که بلاجر آسیب جدی ای به او وارد نکند. او به طور کل از احتمال برخورد نکردن بلاجر به خودش نا امید شده بود.

بلاجر به او برخورد کرد. اما با کمال تعجب دافنه متوجه شد که این بلاجر هیچ آسیبی به او نزده و حتی جارویش را منحرف نکرده. بلاجر رها شده یک نمونه بی خطر باری تازه کاران بود.

دافنه با خوش حالی کوافل را که در هوا دقیقا به سمت او در حال آمدن بود را گرفت و به سمت دروازه پرتش کرد و گل زد!

2. قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره)

خطا ها:
- استفاده از جادو حین بازی
- تنه زدن، فوش دادن و کار های غیر اخلاقی ماگلی!
- هماهنگ کردن با کسی خارج از زمین بازی برای جادوگردن توپ ها یا بازیکنان یا داور
- دست کاری توپ ها
- انجام دادن کاری غیر از پست خود- مثلا مدافع ها دروازه بانی کنند و دروازه بان حمله کند.

قوانین:
انجام دادن کار خود (دروازه بان: مواظبت از دروازه- مدافع: کنترل بلاجر ها- مهاجم: حله و استفاده از کوافل- جستجوگر: پیدا کردن اسنیچ).
کنترل کامل توسط داوران و بازدید کنندگان
توقف بازی هنگام خطاهای خاص


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
جلسه ی اول



صدای آواز پرندگان این روز ها در مدرسه ی هاگوارتز ، صدای دلنواز همیشگی در اوقات صبح شده بود. این اواز دل انگیز را دانش آموزانی که به طرف کلاس پرواز و کوییدیچ می رفتند نیز ، می شنیدند و از ان لذت می بردند. بار دیگر مثل ترم پیشین ، معلم درس پرواز و کوییدیچ گودریک گریفندور بود. درس پرواز و کوییدیچ بسیار در هاگوارتز محبوب بود و بیشتر دانش اموزان این درس را انتخاب می کردند.

کلاس پرواز و کوییدیچ مثل بیشتر اوقات در زمین کوییدیچ هاگوارتز برگزار می شد و دانش اموزان مجبور بودند مسافت بین هاگوارتز و میدان کوییدیچ را پیاده روی بکنند. البته بیشتر سال هفتمی ها این مسافت را با جاروی پرواز خود می پیمودند و حسرت دیگر دانش اموزان را برای زود بزرگ شدن ، بیشتر می کردند.

کلاس در ساعت نه صبح برگزار می شد. معلم کلاس نیز یک ساعت قبل در میدان کوییدیچ بود و در حال تمرین کوییدیچ با تیم کوییدیچ گریفندور بود. بعد از آغاز کلاس ، اعضای تیم کوییدیچ گریفندور نیز به جمع دیگر دانش اموزان پیوستند. دانش اموزان در سکوی تماشاگران در سمت شمال غربی میدان نشسته بودند و معلم کلاس نیز با جاروی خود ، جلوی دانش اموزان فرود آمد.

گودریک جاروی خود را از میان پاهایش بیرون آورد و با چوبدستی خود ان را به اتاق خود در تالار گریفندور فرستاد و بعد صدایش را صاف کرد و به دانش اموزان مقابلش نگاهی انداخت! دانش اموزان اسلایترین در سکوی اول نشسته بودند و پشت انها گریفندوری ها و در دو سکوی بعدی نیز هافلپافی ها و راونکلای ها! چهار رنگ ردای دانش اموزان در مقابل چشمان گودریک بسیار با شکوه به نظر می آمد.

بالاخره گودریک متوجه انتظار دانش اموزان برای شروع کلاش شد و بالاخره شروع به صحبت کرد و با صدای بلندی گفت: « صبح بخیر بچه ها! »

دانش اموزان گریفندور با صدای بلندی جواب معلم را دادند در حالی که دانش اموزان دیگر گروه ها جوابی ندادند.

گودریک خنده ای کرد. انگار از این صحنه ی تکراری خوشش می آمد. گودریک گفت: « خب دانش اموزان عزیز به کلاس پرواز و کوییدیچ خیلی خوش اومدین! می دونم که تعدادتون خیلی زیاده چون خیلی از شما می دونید که این کلاس برای کاپیتان تیم های هاگوارتز خیلی مهمه و اعضاشون رو از اینجا انتخاب می کنن و حتی تیم های لیگ کوییدیچ نیز نگاه خاصی به عملکرد دانش اموزان در این کلاس دارند. به طور خلاصه این کلاس می تونه شما را تبدیل به یک بازیکن حرفه ای کوییدیچ بکنه اگه پشتکار و علاقه ی زیادی داشته باشین و علاوه بر این در این کلاس ما به شما پرواز رو هم یاد می دیم تا بتونین از این توانایی جادویی ، در مواقع خطرناک استفاده کنین! »

گودریک کم کم شروع به راه رفتن در مقابل دانش اموزان کرد و در حالی که تک تک دانش اموزان را واررسی می کرد ، به حرفهایش ادامه می داد: « خب این ترم چهار جلسه خواهیم داشت! در هر جلسه سعی می کنم پرواز رو در شرایط مختلف به شما اموزش بدم! در اولین جلسه بهتره بهتون پرواز در بازی کوییدیچ رو یاد بدم. »

گودریک با دستش جاروی یکی از شاگردان گریفندور را درخواست می کند و دانش اموز نیز با خوشحالی جارویش را به گوردیک می دهد. گودریک هیمنکه چوب را به دست گرفت ، تشخیص داد که جاور نیمبوس دو هزار می باشد. گودریک جارو را بر روی زمین می گذارد و بعد با چوبدستی خود بر روی ان طلسمی اجرا می کند. جارو کم کم از روی زمین بلند می شود. در همین بین گودریک با صدای بلندی می گوید: « خب نگاه کنید! باید هان کاری را بکنید که این جارو انجام میده! »

جارو با سرعت زیادی شروع به حرکت می کند. دور زمین را یک دور کامل می زد و بعد از میان برج تماشاگران به صورت مارپیچی رد می شود و بعد از ان از داخل دروازه وسطی سمت چپ زمین رد می شود. بعد از در یک ان یک بلوجر با سرعت زیادی به طرف جارو رفت اما جارو از سر ان کنار رفت و جا خالی داد بعد بر روی جارو گودریک ظاهر شد و به طرف دروازه مقابل رفت. دز سی متری دروازه کوفلی که در دست داشت ، را به هوا پرتاب کرد و یک شوت محکم به کوافل زد و کوافل را از دروازه چپی ، وارد کرد و گل زد!

یک ثانیه بعد ، گودریک دوباره در مقابل دانش اموزان ظاهر شد در حالی که جارو دانش اموز نیز در دستانش بود. گودریک نیشخندی زد و گفت: « عجب طلسمی بود! منو از اینجا کشوند به اونجا! »

دانش اموزان با حیرت در حال نگاه کردن به منظره ی مقابلشان بودند. گودریک جاروی دانش اموز گریف را به صاحبش برگرداند و بعد گفت: « خب سوار جاروی خودتون بشید و هر کاری که این جارو انجام داد رو انجام بدین! »


تکلیف شما:

1. در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید. (20 نمره)

2. قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره)



موفق باشید


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۲

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
کلاس پرواز و کوییدیچ در این ترم توسط پرفسور گریفیندور تدریس خواهد شد.


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
یک رول بنویسید و در اون تکلیف یا همون چیزی که گفتم رو انجام بدین و توصیف کنین! سعی کنین خیلی خوب بنویسید و هیجان بهش بدین! (30 نمره)
دانش آموزانی که تصمیم به موندن داشتن هر کدوم با دلهره کارشون رو انجام می دادن .تعداد کمی موفق شدن تا تمام مراحل رو با موفقیت پشت سر بذارن.

پروتی با دلهره ی وحشتناکی در صف ایستاده بود تا اینکه صدای گودریک گریفیندور اون رو به خودش آورد و گفت:
خب ،پروتی نوبت توئه.

پروتی چند لحظه ایستاد و به استادش خیره شد.شک و تردید تمام وجودش رو فرا گرفته بود اما اون یه گریفیندوری بود .عضوی از شیری که بر پرچم سرخ همیشه میدرخشه. در آخر تصمیمش رو گرفت و آروم قدم برداشت و به خودش گفت:
بله .من می تونم.من می تونم.
وقتی به گودریک رسید با چهره ی خونگرم اون مواجه شد و در همین زمان پروفسور با لبخندی ملایم به پروتی گفت:
مطمئن باش اگر باورت همین باشه بهش دست خواهی یافت.

پروتی کنار بالکن رفت .چشم هاش رو بست و آروم همراه با صدای صاعقه ای که قلبش رو می لرزوند پایین پرید.با سرعت سر سام آوری پایین می رفت.گویی هوای سرد صورتش رو چنگ می انداخت.چشم هاش رو باز کرد اما به خاطر فشار باد اشک از چشم هاش جاری شد.لحظه ای بعد جاروش رو کنارش دید .دستش به اراده ی خودش حرکت نمی کرد بلکه قدرتی از قلبش اون رو در تسخیر خودش در آورده بود .دستش رو جلو برد و دسته ی جاروش رو لمس کرد و اون رو به سمت خودش کشید.اون موفق شد و تونست با سختی فراوان بالاخره سوار جاروش بشه.

در بالا ترین نقطه ی برج گودریک با لبخندی حاکی از رضایت گفت:
کارت عالی بود.پروتی.اما هنوز برای اثبات شجاع بودنت باید امتحان پس بدی.

سپس سوار جاروی خودش شد و در عرض چند ثانیه به پروتی رسید.
پروتی تازه کنترل کامل جاروش رو به دست گرفته بود و منتظر استادش بود که چهره ی گیریفیندور رو در کنارش دید.چهره ی گودریک بهش می گفت آماده ای؟
اما نیاز به جواب نبود چون وقتی اولین طلسم بر زبان گودریک جاری شد پروتی سر جارو رو بالا گرفت و در کسری از ثانیه در تاریکی شب ناپدید شد.
لبخندی حاکی از رضایت در چهره ی گودریک گیریفیندور به وجود اومد.

سر جاروش رو بالا گرفت و به بالا رفت پس از چند دقیقه پروتی رو دید اما دوباره پایین رفت.پروتی از این رفتار به شدت تعجب کرده بود و نمی دونست چی کار باید بکنه. دنبال گیریفیندور بره یا به راهش ادامه بده.با خودش گفت:
حالا باید چی کار کنم؟اگر پایین برم در دامشم .اما اگر به راهم ادامه بدم امکان داره از پشت بهم حمله کنه.وای .مرلین ،چی کار کنم؟

اما در آخر تصمیم گرفت دنبالش بره به جای اینکه مثل بزدل ها فرار کنه.احساس می کرد به یک دوئل دعوت شده و تصیم داشت این دعوت رو بپذیره.
سر جاروش رو پایین گرفت و با سرعت به دنبال گودریک گریفیندور بود.باد دوباره صورتش رو می سوزوند و اشک رو از چشم هاش جاری کرد.اما چشم هاش رو نبست چون این احمقانه ترین کار در یک دوئل بود. چند متری زمین جاروش رو متوقف کرد و به اطراف نگاه کرد .کسی اونجا نبود ناگهان ترس در وجودش نفوذ کرد.اما یکدفعه صدایی از پشت سر گفت:
خوشحالم که در قلبت چنین شجاعتی وجود داره.خوشحالم که چنین تصمیمی گرفتی.

پروتی سرش رو برگردوند و چهره ی استادش رو دید و دوباره آرامش حکومت خودش رو در قلبش پس گرفت.


ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۱۳ ۱۸:۵۰:۰۸
ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۱۳ ۱۸:۵۲:۰۶
ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۱۳ ۱۸:۵۳:۲۷

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
جلسه ی چهارم - آخر




دانش آموزان همینطور که در حال بالا رفتن از پله ها بودند ، با هم پچ پچ می کردند. برای همه آنها جای سوال بود که چرا کلاس کوییدیچ بجای ورزشگاه کوییدیچ ، توی بالاترین برج هاگوارتز برگزار میشه؟!

هوا امشب شدید بارانی و طوفانی بود. صدای رعد و برق داخل راهرو ها و پله های جادویی می پیچید و ترسی در دل ها ایجاد می کرد. اخر های شب بود و بیشتر شمع ها و مشعل ها خاموش شده بودند و فضای هاگوارتز تاریک شده بود.

دانش اموزان هر چهار گروه کنار هم جلو می رفتند و صدای قدم هایشان در کل راهرو می پیچید. بعد از طی مسافتی زیاد ، بالاخره به بالاترین برج هاگوارتز رسیدند. برج کلاس نجوم شناسی بود. وسایل نجومی در دور تا دور برج چیده شده بودند.

گودریک در بالکن ایستاده بود و منظره ی زیبای مقابلش را تماشا می کرد. وقتی دیگر صدای قدم های دانش آموزان را نشنید ، فهمید که همه امده اند. چرخید و به طرف دانش آموزان چند قدمی برداشت. اینبار لباسی سیاه بر تن کرده بود و ناراحت بنظر می رسید.

صدایش را صاف کرد و شروع به صحبت کرد: « خب امروز اخرین جلسه هست! امیدوارم تا اکنون از کلاس هام راضی باشید! هر چند من که راضی نیستم! استقبال کم بود! »

چند ثانیه سکوت کرد و بعد ادامه داد: « خب تا اینجا تمام پست های بازی کوییدیچ رو یادتون دادم ولی اسم کلاس من پرواز و کوییدیچ هست! کوییدیچ تدریس شد و اکنون می مونه پرواز! »

شروع به قدم زدن کرد و ادامه داد: « ببینین بچه ها ... پرواز برای یه جادوگر خیلی مهمه! پرواز می تونه یه جادوگر رو از یه خطر بزرگ نجات بده! اون جارو ها که خانوادتون براتون خریده فقط برای بازی نیستن! برای پرواز هستن! یک امتیاز هستن برای شما! می خوام این جلسه بهتون یاد بدم تا بتونید با همین جاروهاتون از یه خطر مرگ نجات پیدا کنین! مطمئنم این جلسه خیلی مفید تر از جلسه های قبل خواهد بود! »

دوباره به طرف بالکن چرخید و نگاهی به بیرون کرد و با صدای بلند تری گفت: « اول می خوام بگم که نترسین! هر کی فک می کنه خواهد ترسید ، بعد از شنیدن تکلیف این جلسه بره بیرون! من خودم بهش نمره ای میدم تا قبول بشه. امشب شب طولانی ای خواهد بود. بازم به صف می شین! جارو هاتون رو می زارید زمین و روی کناره ی بالکن می ایستین! »

همه ی بچه ها تعجب کردند و شکه شدند! گودریک ادامه داد: « من تا سه می شمارم و تو شماره ی سوم شما می پرید! یه سقوط ازاد! بدون هیچ شانسی! اما من بعد از چند ثانیه جاروتون رو می فرستم پایین و جارو از مقابل شما یا سرعت رد میشه! اگه سریع نباشین و نتونین بگیرینش ، جارو یه بار دیگه از مقابل شما می گذره و اگه بازم نتونین بگیرینش ، روی تشک نازک زیر بالکن می افتین و اگه شانس بیارین فقط کمرتون می شکنه! »

همه ی بچه ها "وای" بلندی کشیدند و شروع به پچ پچ کردند اما گودریک دستش را به نشانه ی سکوت بلند کرد و گفت: « تموم نشده! اگه تونستین جارو رو بگیرین ، مرحله ی دوم شروع میشه! من هم سوار چوبدستی میشم و دنبال شما میام و هر چی طلسم و ورد خطرناک بلدم به طرفتون می فرستم و شما باید با جارو جوری پرواز کنین ، که هیچ طلسمی بهتون برخورد نکنه و بعد از اینکه یه دور کامل دور هاگوارتز چرخیدین ، اوج بگیرین و بیایید همین جا! »

صدای رعد محکمی به گوش رسید. تمام دانش آموزان رنگ باخته بودند و باورشان نمی شد که ممکن است یک کلاس اینقدر ترسناک باشد! حدود بیست تا دانش آموزان از کلاس بی سر و صدا خارج شدند و تقریبا نصف کلاس مانده بود.

گودریک گفت: « مرحبا به کسانی که هنوز مانده اند! مطمئن باشید این جلسه خیلی مفید تر از جلسه های قبل خواهد بود. چون امشب برای نجات جونتون تلاش می کنین نه برای پیروز شدن در یک مسابقه ی کوییدیچ بی ارزش! آماده باشیـــــــــــــــــــــن! »


تکالیف:

یک رول بنویسید و در اون تکلیف یا همون چیزی که گفتم رو انجام بدین و توصیف کنین! سعی کنین خیلی خوب بنویسید و هیجان بهش بدین! (30 نمره)


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۴ ۲۳:۵۷:۲۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

جلسه ی سوم



هوا از سردی خود کاسته بود و دانش اموزان بعد از بازگشت از تعطیلات مجبور نشدند لباس های گرم خود را از چمدان خود در بیاورند. مثل جلسه های قبل کلاس پرواز و کوییدیچ در شب بود اما کمتر کسی ناراحت بنظر می رسید چون هوا بسیار خوب بود.

در راه به سوی میدان کوییدیچ هاگوارتز بیشتر دانش اموزان سرهایشان را بالا گرفته بودند و به قرص کامل ماه نگاه می کردند. منظره ی بسیار زیبایی بود مخصوصا برای چند دانش اموز که دست یک ساحره در دست هایشان بود.

طولی نکشید که بیشتر دانش اموزان وارد میدان کوییدیچ شدند. چمن میدان مثل همه ی زمستان ها خشک و زرد رنگ شده بود. دانش اموزان مدتی در میدان همینطور بیکار ایستاند تا اینکه معلمشان از رختکن بیرون امد. مثل همیشه ردای گریفندوریش را پوشیده بود و یک لب تاپ خیلی قدیمی مشنگی در دستانش بود.

گودریک جلوی دانش اموزان ایستاد و بعد از چند دقیقه لب تاپ را با چوبدستیش غیب کرد. رو به دانش اموزان کرد و گفت: « خب خوش اومدین بچه ها! امیدوارم تعطیلات براتون خوش گذشته باشه و در این روز های کلاس های سخت داشته باشین تا خوشی تعطیلات از یادتون بره! »

گودریک خنده ای کرد و ادامه داد: « خب تا حالا نقش مهاجمی و مدافعی رو با هم کار کردیم و حالا نوبت میرسه به دروازبانی و جستجوگری! خب این دو تا رو با هم کار می کنیم اون هم به طور کاملا جالب و ابتکاری! »

گودریک چوبدستیش را تکانی داد و جارویش را ظاهر کرد. ان را با دست راستش گرفت و ادامه داد: « خب باز به نوبت می ایستین! اول دروازه بان می شین و من بهتون حمله می کنم و سعی می کنم بهتون گل بزنم! باید شوت منو بگیرین! وقتی توپ رو گرفتین ، من خیلی زود به دنبال اسنیچ می رم و سعی می کنم بگیرمش و شما هم باید خیلی زود توپ رو ول کنین و سعی کنین زودتر از من اسنیچ رو بگیرین! »

دانش اموزان شروع به پچ پچ کردن و سر و صدایی ایجاد شد تا اینکه گودریک گفت: « خب هر کی بتونه کامل اینو انجام بده امتیاز رو می گیره و برای همین باید هم دروازه بان خوبی باشین و همینطور جستجوگر ماهری! خب دیگه بجنبین! یالا .... »


تکالیف:

1. نوبت شماست! چیزی که معلم گفته رو انجام بدین و اینو به صورت رولی توصیف کنین! (20 نمره)
2. یک مسابقه ی کوییدیچ در چه صورتی به پایان می رسه؟ (5 نمره)
3. تاکتیک حمله ی شاهین وار را توضیح دهید! (5 نمره)

نمرات جلسه ی دوم در تابلوی امتیازات قرار خواهد گرفت!


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.