در یک رول جریان سوار شدن خود را بر روی جارو و دور زدن در میان برج تماشاگران و جا خالی دادن به بلوجر و گل زدن خود را توصیف کنید.- من پسر هری پاترم!
من باید جستجوگر بشم!
همیشه من جستجوگر بودم!
قبول نیست!
من بازی نمیکنم!
استرجس دستش را روی شانه ی جیمز گذاشت و لبخند زد:
- جیمز، تو بزرگتری، تو عاقل تری. داداشت از تو ریزنقش تره، دل نازک تره، دوس داشت اون جستجوگر بشه، تازه بیشتر از تو شبیه هری پاتره!
- هی هر چی میشه تو بزرگتری تو عاقل تری تو کوتاه بیا تو ببخش!
از اون لحظه ای که این پسره ی ننر به دنیا اومد همه همینو به من گفتن!
خدایا منو بکش!
استرجس که هنوز لبخند کاپیتانانه اش را بر لب داشت شانه های جیمز را می مالید و سعی داشت آرامش کند.
-بابا من اونو میشناسم!
اون حتی بلد نیست یه پشه تو هوا بزنه چطور میخواد اسنیچ بگیره!؟
استرجس با خوشرویی گفت: مطمئنم به اون بدی هم که تو فکر میکنی نیست جیمز.
- اصن مگه آلبوس سال اولی نیست!؟
چرا جارو داره!؟
کی براش جارو فرستاده!؟
کی گفته اجازه داره بازی کنه!؟
- عـــــــــــــــــــــــــــه! :vay: تو فک کردی من خوشم میاد سرنوشت تیممو بدم دست ِ یه بچه پاتر ِ لوس ِ ننر!؟
تو فک کردی برای من راحته اسنیچو بسپارم به یه بچه یازده ساله که کافیه همزمان با جاروسواری آب دماغش بیاد که نتونه خودشو رو جارو نگه داره و سقوط میکنه؟! ولی چیکار کنم؟ چه گلی به سرم بگیرم؟!
از وقتی اون بابای خودشیفته ت شد جوان ترین جستجوگر قرن، تیم ِ من بدبخت داره هر سال فدا میشه!
چرا؟ چون سنته! چون عرفه! چون بچه های هری پاتر باید از 11 سالگی اسنیچ بگیرن! خود ِ تو چند سالت بود که چنبره زدی رو تیم ِ من؟!
خود ِ تو کم گند زدی؟ کم به خاطر تو تیم باخت؟ که اسنیچ جلو چشمات بود و رو هوا یویوبازی می کردی؟
حرف نباشه جیمز! حرف نزن که من دلم از شما پاترا خونه! آل سو جستجوگره، تموم شد و رفت!
استرجس آخرین فریادش را بر سر جیمز کشید و جارویش را برداشت و از رختکن بیرون دوید.
جیمز که رنگ بر رخسار نداشت، زیرلب گفت:
- هیچی از شایسته سالاری سرتون نمیشه!
بابا من بلد نیستم گل بزنم!
***
در زمین بازی، آلبوس سوروس هیجان زده، کنار جیمز ایستاده بود و دسته ی جارو را میان دستانش می فشرد.
جیمز سیریوس چشم غره ای به او رفت و جاروی خودش را برداشت و آماده ی پرواز شد.
با سوت داور، چهارده بازیکن به پرواز درآمدند.
پاتر ارشد، فقط توانست لحظاتی کوافل را معلق ببیند و بعد بلافاصله چشمش به اسنیچ افتاد که کنار برج تماشاگران اسلیترین بال بال میزد.
به آلبوس نگاه کرد که داشت عطسه می کرد.
قبل از آنکه بتواند چیزی بگوید صدای سوت بلندی را شنید و جاخالی داد.
بلاجر سیاه رنگ از بیخ گوشش رد شده بود.
- بگیرش جیمز!
به سختی توانست تعادل توپ سرخ رنگ سنگینی را که به سویش پرتاب کرده بودند حفط کند. به سمت حلقه های دروازه ی اسلیترین برگشت. مورفین گانت، دروازه بان، روی لبه ی حلقه ی میانی خوابش برده بود.
جیمز آب دهانش را قورت داد و به سمت حلقه ها سرعت گرفت. می توانست صدای زد و خورد دو مهاجم دیگر تیم و یاران اسلیترین را بشنود.
دیگر چیزی نمانده بود. مورفین هنوز خواب بود. دو متر بیشتر با حلقه ی سمت چپ فاصله نداشت. کوافل را دو دستی بالا برد. می توانست گل بزند. می توانست اولین امتیاز را به نفع گریفندور رقم بزند. می توانست به همه ثابت کند که درست است پاتر است اما با رابطه نیامده و همه ی کارهایش بر اساس ضابطه ست. می توانست...
سووووووووووووووووووووووووت! اسلیترین برد!! مورفین از خواب پرید و شاد شد. جیمز در حالیکه کوافل را با دو دست بالای سرش گرفته بود خشک شد. اسنیچ را دید که ناامیدانه در دستان جستجوگر اسلیترین وول می خورد و زیرپای جستجوگر اسلیترین، آلبوس سورس کوچک، با گوشه ی ردای کوییدیچ، دماغش را تمیز می کرد.
قوانین و خطا های بازی کوییدیچ را بنویسید. (10 نمره)خطاهای کوییدیچ:
تعریف خطای کوییدیچ: به هر حرکتی که بازیکنان اسلیترین در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز انجام می دهند، یک خطای کوییدیچ گفته می شود.
از جمله این حرکات می توان موارد زیر را نام برد:
- نصب مدال های پاتر بوگندو روی سینه
- پراندن لنگ و لقد در حین بازی
- خرد کردن انگشتان کاپتان تیم مقابل هنگام دست دادن قبل از شروع بازی {این خطا مختص کاپیتان هاست}
- تبانی با داور
تعریف قانون کوییدیچ: به هر حرکتی که بچه های خوب و گل و بلبل گریفندوری مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز انجام میدهند، یک قانون کوییدیچ گفته می شود.
از جمله این حرکات:
- دست دادن با ملایمت با کاپیتان تیم مقابل
- عاشق جستجوگر حریف شدن {این قانون از دوران هری پاتر و چو چنگ تصویب شد}
- پرتاب ِ پاترونوس گاو و گوزن و بزغاله به اطراف زمین کوییدیچ به عنوان پیام آور صلح و دوستی
و غیره و غیره و غیره.