1- انواع مغز های چوبدستی را بنویسید!( 5 مورد و هر مورد 1 امتیاز)قبلش یه چیزی: مرد حسابی! یه کله اومدی تو کلاس چارتا برگه گذاشتی جلوی ما فلنگو بستی رفتی دور دور با فلور، اسم خودتم گذاشتی معلم؟
راستی اون پیام شخصیتم حوصله نداشتم جواب بدم
1. پر ققنوس {که بابام خریده بود ولدک تقلیدکار ندید بدید هم دست بابام دید رفت خرید.}
2. ریسه ی قلب اژدها
3. موی اسب تک شاخ
4. موی ولدک
5. هه! هه! ولدک که مو نداره! خودش خبر نداره!
دوباره:
4. موی سر ناموست، بی ناموس! هی من میگم انقد به زن دایی آسون نگیر، حجاب مصونیته، این دنیا تار موهاشو می کَنن میذارن تو چوبدستی هر کس و ناکسی، اون دنیا هم از همین تارموها حلق آویزش می کنن!
5. من یه بار دیدم مغز چوبدستی یه نفر چیز بود
امیدوارم این مدل چوبدستی منحصر به فرد باشه
2- انواع جنس چوبدستی های جادوگری را بنویسید.( 3 مورد و هر یک امتیاز!)3 مورد و هر یک امتیاز! اینم طرز حرف زدنشه! همینه دیگه! سالازار معلم استخدام کرده واسه ما! هاگوارتزو بی پدر مادر گیر آوردین این ترم نامردا.
3 مورد و هر یک، یک امتیاز*!
1. ترکه ی درخت آلبالو {چوبدستی فیلچ از اینا بود. بلد نبود جادو کنه که، بچه ها رو باهاش فلک می کرد}
2. چوب درخت خاص!..هممم..خاث؟..خاس!
3. چوب یاس کبود که خیلی کبود می کرد حریفو.
3- تفاوت طول چوبدستی های حال حاضر و عصاهای جادوگری زمان قدیم، چه تفاوتی را در مقدار انرژی خروجی برای انجام جادو ها باعث میشد؟ ( با استفاده از قوانین فیزیک مشنگی!) ( 10 امتیاز)من از شما می پرسم! این کاغذ پاره ای که انداختی جلوی ما اینایی رو که پرسیدی داشت توش؟ دِ نداشت دِ دایی ِ من! منابع نمیدین و سوال میپرسین. خیلی پلیدین. باصفا باشین! من تدریس و تکلیف کلاس تغییرشکل رو مثال میزنم.
حالا!
عرضم به حضور شما که طبق قوانین فیزیک مشنگی،
بازدهی چوبدستی های امروز بیشتره، چون علاوه بر انرژی که از جادوگر می گیره خودشم انرژی ول میکنه تو محیط و بیش از 90 درصد انرژی گرفته شده از جادوگر و مغزش رو خرج میکنه.
اما در مورد چوبدستی های زمان سالازار اینا نه، اونا چوب معمولی بودن. آشغال بودن. همون جادویی که از جادوگر میگرفتن رو هم 50 درصدش رو میدادن بیرون، 50 درصد دیگه تبدیل به انرژی پتانسیل چوب می شد و در اثر اصطکاک هوا هدر می رفت.
4- تفاوت در چوب به کار رفته در ساختار چوبدستی های جادوگری، چه تاثیری در قدرت آنها دارد؟ ( با استفاده از قوانین علوم تجربی مشنگی!) ( 10 امتیاز)من رشته م ریاضیه آقا تجربی بلد نیستم.
آآآآآمـــــــــــا! آآآآمــــــــــــا من از اینایی ام که توی کلاس خوب گوش میدن!
نیگا اینجا خودت گفتی نوع چوب ربطی نداره به قدرتش دیگه :
نقل قول:
آبراهام اولیوندر پی برد هنگامی که مغز درون چوبدستی از قسمتی از بدن موجودات جادویی قدرتمند انتخاب شود، بدون تکیه به نوع چوب به کار رفته در چوبدستی و طول آن، میتواند قدرتی بی نهایت را در اجرای هر گونه جادویی فراهم آورد.
ببین دایی جان، من میدونم این سوالت انحرافی بود که ببینی کی خفن تره و حواسش جمع تره. منتها بارم 10 خیلی زیاده برای یه سوال انحرافی!
این باعث میشه من مجبور شم واسه تو تاپیک سیاه کنم اینجا بیخود تا به 10 برسونم بارم رو! چرا؟ چون به سال اولیای گریفندور میگم به اندازه ی بارم توضیح بنویسین برای استاد، بعد خودم فقط یه نقل قول بذارم؟ نه دیگه!
خب، خودت چطوری دایی جان؟ زن دایی جطوره؟ چه خبر از دختردایی ویکتوریا؟ تدی که نگرفتش، چرا هنوز کنج خونه افسرده س؟ می خوای ترشی بندازی دایی؟ به یکی دیگه بش بده بره، چیزی که زیاده تو خیابون واس دختر تو ، گرگ!
5- چوبدستی مرگ چرا بدون هیچ یک از مغز های شناخته شده بود و فقط از چوب تشکیل شده بود؟ (2 امتیاز)
وجدانا؟
مغز نداشت؟
نمیدونستم!
مرسی که افزودی به اطلاعات من!
بابا دایی چقد تکالیف آسون میدی! این چوبه که میگی مال جدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجدجد عمه ی بزرگ بزرگه ی بابای من بود! خب این یعنی چی؟ یعنی هنوز اولیواندری نبود اون موقع که بخواد تو چوبا مغز بذاره دیگه.
تکلیف اضافی:
یک رول بنویسید و در آن نحوه ی اختراع اولین چوبدستی جادوگری توسط آبراهام اولیوندر را بنویسید.( 7 امتیاز)- آبراهام! پسرم! چیزی هست که بخوای به من بگی هری؟
اولیواندر پر از سوال بود. او قوانین را زیر پا گذاشته بود و شاخه های بید کتک زن را کنده بود. اما دامبلدور فقط همین جمله را داشت که بگوید. همیشه همین را می گفت و همیشه هم اول سوالش خطاب به او بود و در انتهای جمله نام مخاطب به "هری" مجهولی تغییر می کرد. چرا دامبلدور مجازاتش نمی کرد؟ هری که بود؟ چرا دامبلدور شبیه یودا بود؟ اصلا چرا او دانش آموز دامبلدور بود؟ او باید قبل از دامبلدور می بود تا برایش چوبدستی مغزدار بسازد! اما نه دیگر خنگ، چوبدستی دامبلدور چوب الدر بود و مغز نداشت! خب پس یک سوال را پاسخ داد، اما سیل سوالات دیگرش..سرانجام دهانش را باز کرد:
- بلــ...
- خب سوالی نداشتی خدافس!
دامبلدور این را گفت و از پنجره ی دفترش بیرون پرید. نگاه آبراهام او را دنبال کرد که در چند متری زمین شنلش را باز کرد و اوج گرفت و در حالیکه زوزه می کشید به دنبال شکار شبانه اش، محوطه ی هاگوارتز را ترک کرد.
اولیواندر جوان آهی کشید. دامبلدور هیچوقت جواب سوال هایش را نمی داد. اصلا حالا که اینطور بود آبراهام هم میرفت دم ِ پرنده ی محبوب دامبلدور را می کَند و باهاش چوبدستی درست می کرد می داد دست بزرگترین جادوگر سیاه که یک روزی بیاید یک جوری کلک دامبلدور را بکَند.
- حالا که اینطوره دم ِ پرنده ی محبوب دامبلدور رو می کَنم و باهاش چوبدستی درست می کنم و می دم دست بزرگترین جادوگر سیاه که یه روزی بیاد یه جوری کلک دامبلدور رو بکنه!
آبراهام این را گفت و به ققنوس دامبلدور که داشت در قدح اندیشه دوش می گرفت حمله ور شد، بی توجه به قد قد های فوکس دو تا پر کند و شد آنچه باید می شد.