بِسم اِلرٌوونا اَلبیگٌ القٌدرتَ1-این موضوع در جلسه ی بعدی نیز تدریس شود؟ ( چون جواب این سوال مهمه و مربوط به درسه، براش نمره در نظر گرفته میشه و این نمره به همه ی کسایی که نظر بدن، تعلق میگیره) ( 2 امتیاز)اوستاد، هر چی می خواین درس بدین؛ فقط تعداد سوال ها رو کمتر کنین!
من که می گم نه.
2- متن نامه ای که بیل ویزلی دریافت کرد چه بود؟ ( 7 امتیاز) و از چه کسی بود؟ ( 3 امتیاز) ( لازم به ذکره من این متن رو از الان نوشتم و در یک لحظه روی همین تاپیک قرار خواهم داد و بعد از عس انداختن، پاکش خواهم کرد، در هنگام اعلام نمرات عکس نیز قرار خواهد گرفت؛ متنی که بیشترین شباهت را داشته باشد، بیشترین امتیاز را خواهد داشت! )خب، از طرف رییس سازمان حمایت از گرگینه های بی نام و نشون و طرد شده از خانه: عاغای ریسس این سازمان جادویی!
به نام مرلین.
مرلین را شکر می گوییم که توانستیم با یک نامه جادویی، از شوما دعوت به عمل در بیاوریم که به گروه ما بپیوندید. در این گروه، همه چیز مورد نیاز شوما قرار دارد: تشک استیکی جادویی، گوشت های نیم پز، اینترنت گوشت ساز جادویی آنلاین، طلاهایی از جنس گوشت جادویی و حتی اعضای جادویی بدن گوشتی! اون تو نامه ـش وای گرین زده؛ من که نزدم. من فقط نامه رو نقل قول جادویی کردم.sot3:
از دور اشاره می کنن که نامه از فلور دلاکور بوده. بــــــعلــــــــه. مثل یان که باید این نامه رو بنویسیم. اون نامه قبلی، فقط بخاطر این بود که فلور حوصله کاغذ پیدا کردن نداشت و روی این برگه که مهم ترین برگ زندگی شوما بود؛ هم برای تهدید بیشتر و هم برای تحرک کمتر نوشته:
بیل، تو منو نا امید کردی. -_-
فکر نمی کردم که تو هم... اگه می دونستی که چه شوکی به پروانه های دلم وارد کردی... -_-
اشک هام داره فرا می ریزه. منتظرم به خونه برگردی. البته اصلا عجله نکن؛ چون سم برگر ـت هنوز نپخته. چیز هایی که از مورفین هم گرفتم؛ دیگه کم کم تو راهن. سعی کن چیزی نخوری تو راه. آبی نور جادویی رو معده ـی خالی بیشترین اثر رو داره. *_*
راستی، می دونستی ارباب کروشیو دیلاکس بهم یاد داده؟ ^_^
زیاد لازم نیست صبر کنی تا طرز کارکرد ـش رو ببینی. فقط کافی ـه بیای خونه عشقم...
اما خودت بگو. گیوتن از جنس گالیون رو بیشتر می پسندی یا گیوتن ناتی رو؟ می خواستم هر دو تا رو بخرم؛ اما خب، هنوز به مرحله پیشرفته ورد "گردینیوس جدیدیوس بسازیوس" نرسیدم. o_O
آها! داشت یادم می رفت ها. داری می آی خونه؛ برو از مغازه کروشیوی ممد پاتر و هری پاتر و دیگر برادران به جز لرد ولدمورت پاتر" اون کله ساب ـی که کله رو له می کنه بخر. تا حالا طرز کارش رو ندیدم. اما به نظر می آد چیز خوبی باشه. &_&
عزیزم، دیر نکنی. موهاهاهاهای پروانه ای! 3- به نظر شما در طول تاریخ، به ساحرگان بیشتر ظلم شده یا جادوگران؟ مقاله ای در این مورد بنویسید و با دلیل و مدرک اثبات کنید، این مقاله باید بیشتر از 12 خط زوپسی (ینی خط معمولی هنگام نمایش تاپیک) باشد! ( 12 امتیاز)
این هم از دوازده خط جادویی زوپسی ما:
می شه از دو جهت نگاه کرد: از جهت ساحره گی و از جهت جادوگری. خب، مشاهده می کنید که از جهت ساحرگی، ساحره ها خیلی بدبخت ِ جادویی هستند و از جهت جادوگری، برعکس. اما اگه بخوایم از جهت شصخ شصخی نگاه کنیم؛ می بینیم به ساحره ها بیشتر ظلم شده. دلایل:
خرید: کی ـه که می گه پول جادویی در آوردن، سخت تر از خرید ـه؟ ساحره مظلوم جادویی، باید ساعت های جادویی زیادی، در فروشگاه های جادوگرانه و ساحرگانه بمونه و خرید کنه برای کل اعضای خانواده و حتی برای خودش. در خردسالی، باید خودش بره به آقای دیاگون دار(!) و بگه: ببخشید؛ من یدونه کرم جادویی سوکس می خواستم.
در نوجوانی باید برای مادر و پدر ـش و خواهر و برادراش، بستنی جادویی بخره و در موقع همسر داری، باید برای اون جادوگری که تو خونه لم داده و بچه هاش و در بعضی مواقع، خواهر و برادر و مادر و پدر و مهمون های جادوییش؛ غذا و لباس(!) جادویی بخره.
در خطر گرفتن از جانب جادوگران: از اون جایی که جادوگر ها خیلی زشتن(!) کسی بهشون محل نمی ذاره. اما... خب، لطافت، شصخ شصخی بودن، زیبایی خیره کننده، هند سام بودن(فقط برای در اومدن چشم لی جردن- بــــــعــــــــــله. دختر هندسام هم داریم. کدی) ، هم جنس بودن با یک شصخ شصخی و برتریت های بیشمار ساحره های جادوی، باعث می شه که جادوگران، حسودی کنن و سعی در اذیت داشته باشن.
4- نحوه ی رفتار یک جادوگر هنگام برخورد با یک ساحره را در طول تاریخ بنویسید! (اعم از نحوه ی برخورد و کلماتی که به کار میبرد تا نحوه ی ایستادن و ...) (3 امتیاز)
5- نحوه ی رفتار یک ساحره هنگام برخورد با یک جادوگر را در طول تاریخ بنویسید! (اعم از نحوه ی برخورد و کلماتی که به کار میبرد تا نحوه ی ایستادن و ...) (3 امتیاز)خلاقیت لی جردن عالی بود. ما هم کپی پیست می کنیم و جواب ها رو ترکیب می کنیم:
آدم و حوای جادویی:آدم نگاهی به حوای جادویی می کند و می گوید: والغا، شوشی مونا پروکساندی (عزیزم، می دونستی که جوونی ـم رو واسه حسرت خوردن ای سیب ها
گزروندم و نخوردم؟)
حوا نگاه ما قبل تاریخی ای به آدم می کند و می گوید: والغا، شانا لاکا بوتو میتی، شه یه. (عزیزم، اینا سیب معمولی نیست؛ جادویی ـه.)
آدم خواب را از سرش می پراند و برای این که نمره ای را از دست ندهد؛ یک تیریپ ماقبل تاریخی جادویی می گیرد و می گوید: والغا، می ری؟ (عزیزم، راس می گی؟)
- والغا، می رم. (عزیزم، راس می گم!)
بعد برای این که زیادی از سوال منحرف نشن؛ سیب رو پرت می کنن یه گوشه و با هم عکس یادگاری می گیرن. (آماندا از آینده براشون دوربین جادویی برده بود.
)
میدل ایجز( من انگلیسی بلدم پروفسور؛ بر خلاف شوما که نمی دونستین وند یعنی چی. (دو شکلک: شدت شوخی بیشتر!) :جادوگر ساحره را می بیند. ساحره جادوگر را می بیند. چشم ها هم دیگر را بررسی می کند. با دیدن چهره های زیبای دو طرف، به طرف هم دیگر هجوم می آورند و هفت، هشت دقیقه به طرف هم می دوند ولی باز نمی رسند! جادوگر در وسط راه از شدت دوری غش می کند و ساحره بیوه می شود و حتی فرصت حرف زدن پیدا نمی کند. از آن دور دور ها، یک ومپایر نا مشخص جادوگر، روح ها را مرئی می کند و جادوگر با شادی به ساحره می گوید:-
اما فرصت حرف زدن پیدا نمی کند. چون ساحره به شدت به آستر کت قرن 2 (!) جادویی جادوگر علاقه مند شده و می گوید: اگه برام این رو زنونه ـش رو نخری؛ طلاقت می دم!
حالا این که ازدواج جادویی هنوز صورت گرفته و اینا... به عهده نویسنده می باشه و شصخ شصخی من در این مشکل، هیچ اشتباهی نکرده.
حالا ها حالا: ساحره به طرز جادوگرانه ای روی یک تیکه برگ صلح، شناور می ماند و به جادوگری که رد می شود؛ می گوید: من، ساحره ی عدالت، شوما را مرده اعلام می کند.
بعد از این حرف، شمشیری جادویی و آغشته به زهر باسیلیسک(!) ظاهر می کند و بر روی دوش جادوگر می گذارد.جادوگر با ناراختی سری به زمین می اندازد و تیپ مستحکم ـم را شل می کند. اخمی می کند و با نا امیدی می پرسد: اما گٌلم... من رییس شرکت کرم حلزون ـم!
بدین ترتیب، هر دو نیمه گمشده ـشان را پیدا می کنند و ساحره، ترازوی جادویی عدالت را پایین گذاشته و چشم بند ـش را باز می کند و نمیه ـی گمشده ـش را ملاقات می کند: گالیون!
و آن ها، سال های طولانی به خوبی و خوشی زندگی می کنند!
یک رول بنویسید و در آن حمله ی ساحرگان به دامین سایت جادوگران و موفقیت یا عدم موفقیت آنها در تغییر آن به ساحرگان دات او آر جی را به تصویر بکشید! ( 12 نمره)آیلین پرینس روی صندلی ای که از چیز(!) درست شده بود؛ نشسته بود و با خوش حالی، ساحرگان را نگاه می کرد. آماندا بروکل هرست، در کنار او، باد بزنم جادویی بزرگی را در دست داشت و او را باد می زد.
هنگامی که ساحرگان تعظیم کنان با دیس های جادویی ای اسکار گاتوآ(!) ی حلزونی جادویی وارد شدند؛ آیلین به آماندا امر کرد که دیس را جلو بیاورند.
آماندا چشم غره ای رفت. البته مواظب بود که آیلین نبیند؛ نه این که از او بترسد؛ پرینس سلاحی داشت به نام "چغولی" یا "خبر چینی" و فردی محکم و استوار، وزیر گانت کبیر العظم پشت او بود که هر کسی را از بی احترامی به او، می ترساند. حتی یک ومپایر ده هزار ساله را...
آیلین پرینس با نگاه به حلزون ها، سیاهی ای را دید که گویا رگ جادویی حلزون بوده. اما او فکر کرد که مشکل از غذاست. او غذا ها را با خشم به روی صورت ساحره ها ریخت و با نگاهی که حتی موی پوست کلفت ترین ها را صاف می کرد (مثلا وزیر گانت!
)؛ از ساره ها توضیح خواست.
آماندا برای توضیح داوطلب شد.
- به روونا اون ها گفتن که همین سیاهی ها برای پوست خوبه. راس می گم. گفتن که داخل ـش استامینوفن و پارکینسون و مالاریا داره. ما نمی خواستیم...
آیلین که این بار در نقش پروفسور پرینس ظاهر شده بود؛ به او توجهی نمی کرد و فقط به دیس غذا زل زده بود. پروانه دلاکور، متوجه شد که این بار، آیلین به صورت خودش نگاه نمی کند و مسئله مهم است. با اکراه پرسید: مای لرد؟! سرورم؟ :worry:
آیلین جوابی نداد.اما کمی بعد، به آرامی سر بلند کرد و در حالی که لبخندی شیطانی و مرموز در دور لب ـش شکل گرفته بود؛ به آرامی گفت: من آینده ای رو دیدم که این جا، جادوگران... ساحرگان ـه.
ساحره ها مات و مبهوت به هم نگاه کردند. کسی چیزی متوجه نشد. لینی با اخم گفت: خودت فهمیدی چی بلغور جادویی کردی؟
آیلین از شک در آمد و گفت: نــــــــــه. چی گفتم؟
پادمای هوش ریونی، گفت: شوما گفتین ما باید این جا رو ساحرگان دات آی آر کنیم.:pretty:
فلور سری تکان داد و گفت: لایک جادویی ـت می کنم بدجور، دختر ماهی (ماهی نه؛ اهل ماه!). بعد از این کار، می ریم کلک اون آنتی ساحریال ها رو می کنیم. مگه نه آیلین؟
.
آیلین دوباره جواب نداد و زد توی ذوق همه بچه ها. دوباره به دیس خیره شده بود. او اما، قبل از این که کسی سوال بپرسد؛ با لبخندی سرش را بلند کرد و گفت: بی خیال! دیدم که موفق نمی شیم.
برین همون مرغ جادویی بریون ـم رو بیارین!
اگر آن موقع، چشم غره، می توانست کسی را بکشد؛ حتی اگر آیلین، هفتصد تا هورکراکس داشت؛ تا به حال، نه صد بار مرده بود!
تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟