_استاد اجازه؟ استاد اجازه؟ من از شدت هیجان فروخورده ی خودم اصن حساس شدم به سختی ... اصن نمیتونم هیچی بگم!
فلور:
تو که مثل بلبل داری صوبت میکنی!
_ خب من الا لکنت زبون دارم ولی شما داری بدون لکنت میخونی! درست بخونی متوجه میشی.
فلور بعد از مرور دو خط بالا: خب ریگولی ! نفس بکش آروم باش چی شده؟!
_استاد استاد! این موضوع مورد علاقه ی منه!:pretty:
فلور خنده ای کرد و گفت: چی؟ نجوم؟ یا خرسای قطبی؟
ریگولس که روی نوک پاهایش بالا و پایین میپرید گفت:
_نه نه! دعوای زن و شووری سر کلاس! اینقده حال میده! دفعه بعدی دوئلی چیزی کنید... البته اگه لازم داشتید من ماهیتابه و دمپایی براتون.... آآآآآآآآآی غلط کردم!
ریگولس یه سری طلسم و اینا شد و رفت تا تکالیفش رو ارائه بده.
تکـــالیـــف بسیار نشاط آور دوشیزه ی مهربان فلور دلاکور1. چــرا ایــن نور ها برای مشنگ ها زیان اورن؟! (8)خب این سوال غلط است! یعنی درستش این بود که بپرسیم چی برای مشنگها زیان آور نیست؟! این همه ورزش میکنن، ریژیم میگیرن ، بدنسازی میرن، کرم حلزون میزنن و ... باز موشکلات دارن! همین جادوگرای عصر خودمون نه! عصر 100 سال پیش که آذرخش و پودر پرواز و اصن وزارتخونه و بیمارستان نداشتن رو باهاشون مقایسه کن! نوشیدنی کره ای میخوردن، ورزش نمیکردن ، کرم حلزون نمیزدن.. دست به سیاه سفید نمیزدن و همه کارا رو با جادو میکردن، ولی باز هم خوش تیپ تر و سالمتر بودن! تو یه نفر به نام نشان بده تو دنیای جادوگری اضافه وزن داشته باشه! خب نداره دیگه!
حالا این سوال هم همونه داستانش! این مشنگا کلا سوسول و حساسن! این نورهای قطبی ، همشون ریشه در جادو دارن. عاملشون جادوییه . و به طور کلی انرژی های جادویی انباشته شده هستند که یهو ول میشند و این مشنگ ها هم که حسسسسسااااااسس ، بهشون آسیب میرسه. اصن این نورها طبق تحقیقات اخیر تسلا تایوویچ واسه فشفشه ها هم ضررر داره!
2.توضیح دهید این نور ها از چه چیزی بوجود می آیند؟!(همون نظریه ها...) (!10)
بهله! همونطور که در بالا توضیح دادم ، منشا این نورها انرژی های جادویی انباشته شده است که یهو تو آسمون ول میشه! اما این که این انرژی های جادویی چین و چطور انباشته میشن یا آزاد میشن ، چند نظریه وجود داره:
نظریه ی اول : نظریه ی سپر مدافع این نظریه از لحاظ ظاهری شبیه نظریه ی اثر گلخانه ای مشنگیه! ولی تفاوت های بنیادی باهاش داره. داستان اینجوریه که خورشید هی برا خودش تشتشع میفرسته به زمین . این تشعشات به عقیده ی این مشنگا توسط لایه ی چی چیسفر برا خودش دفع میشه ولی این لایه تو قطب ضعیفتره و این انرژی های خورشیدی اون جا گیر میکنن و اینجوری میشه.
اما خب از مشنگا چه انتظاره؟! هیچی! اون لایه ی چی چیسفر، درواقع سپر مدافع ما جادوگرا دور کره ی زمین هست! بهله! هر جادوگر و ساحره ای دور خودش یه سپر مدافع پیشفرض داره که اون رو در برابر انرژی های خورشیدی محافظت میکنه. و تو قطب که جادوگر و ساحره ی کمتری وجود داره این سپر مدافع ضعیف تر شده و این انرژی گرفتار شده اون شکلی میشه. اصن این سوراخ های تو لایه ی چی چیسفر که میگن پرده ی اوزونه و پاره شده میتونه نشونه ای از کمبود جادوگر و ساحره تو اون نقطه ی کره ی زمین باشه!
نظریه ی دوم: نظریه ی اتمی بعضی از جادوگرا و ساحره ها (اغلب سیفیدا) اعتقاد دارن که
نیروگاه اتمی سیاهان تو قطب هاست! و این نورها حاصل آزمایشهای بسیار خفن و سیاه مرگخوارها در اونجاست. خب در باره ی این نظریه ، اطلاعات دقیقی در دسترس نیست. و تنها میشه به حدس و گمان پرداخت اما دانشمندان هسته ای مرگخوار ، برای نمونه خود بنده، یادمه که با چشم بسته ما رو بردن برای ماموریت تو این نیروگاه اتمی و هوا خیلی سرد بود و اینا.
نظریه ی سوم:نظریه ی مرگ جادواین نظریه به نظر میاد که خیلی ساده و ابتدایی بوده ولی در حقیقت رازهای بسیار بسیار خفنی رو در مورد ماهیت جادو مطرح میکنه. این نظریه میگه که هر جادویی که انجام میشه در اطراف خودش ردی به جا میذاره. مثل همون ردی که دامبل تو غار دنبالش میگشت. این اثرات جادویی همینجوری رو هوا باقی نمیمونن که. مثل اون روح هایی که از تو چوبدست لرد سیاه بیرون میومدند ، این اثرات برا خودشون ول نمیگردن که .. بعد از مدتی اکثر این اثر تو هوای اطراف پخش میشه.
توجه کنید که این اثرات از بین نمیرن و به وجود نمیان! بلکه از چوبدستی ای به هوای اطراف و از هوای اطراف به چوبدستی دیگه ای منتقل میشن! بنا بر این این نظریه با نام مرگ جادو ، یه غلط مصطلحه که الان توضیح میدیم چرا این غلط بوجود اومده:
در سالیان بسیار دور که جادوگرا زیاد تر بودن، این اثرها خیلی کم میومد! یعنی میدیدی که چوبدستی ات بعد یه مدت دیگه کاراییش رو از دست میده و جادوهاش اثر اولیه رو نداره. واسه همین میرفتن یه چوبدست جدید میخردن و فکر میکردن که چوبدستشون دچار
مرگ جادو شده! اما الان که جادوگرا کم شدن و طبیعتا چوبدستی ها کمتر شدند، اثرات جادویی موجود در هوای اطراف طبق قانون پایستگی جادو که مطرح شد، باید بیشتر بشن!
مطرح شده که جادو نمیمیره و درواقع این اثرات جادویی میرن تو قطب قلمبه میشن! و چون اثرات اونجا زیاد هستن، باعث میشه که دیده بشن.
(بعضی کارشناسا گفتن دلیل ساختن نیروگاه اتمی سیاهان در قطب، استفاده از این پتانسیل قلمبه ی انرژی جادویی هست)
نظریه ی چهارم : نظریه ی روحاین نظریه خیلی خیلی پیچیده و ناشناخته است! برای اینکه این قضیه مطرح بشه، ابتدا ازتون میخوام یه لحظه برگردیم به جایی که برادر خائن من توسط بلای عزیز کشته شد.
این لحظه رو ببینید. خب دیدید؟ حالا یه لحظه بزن عقب... یه لحظه . آها واسا همینجا:
خب ! این صحنه برای شما آشنا نیست؟ اون نورهای داخل طاق ، بسیار بسیار شبیه همین شفق های قطبی هست. کارمندان سازمان اسرار وزارت ، چند وقت پیش متوجه ارتباط این دو نور به هم شدند. و هنوز تحقیق درباره ی این نورها ادامه داره.
این طاق به نظر میرسه واسط بین دنیای زنده ها و مرده ها باشه و صداهایی که هری و لونا از اونورش میشندیدن صدای روح فک فامیلشون عنوان شده. به همین دلیل این نورها رو هرجا به این شکل که ببینن اونجا رو به طاق روح میشناسن.
نظریه ی پنجم : نظریه ی چیزاین نظریه میگه که کلا چیزی به اسم شفق قطبی وجود نداره! بلکه همه ی این نورها تاثیر چیز هست. همونطور که بعد از هر بارونی، یه رنگین کمون تو آسمون بوجود میاد ، تو قطب بعد هر کولاک قطبی هم این نورها ظاهر میشن... اما این نورها زائیده ی تخیل چیزی شده ی ملت هست. یعنی تو کولاک قطبی مقدار معتنابهی چیز موجوده که میره تو چش و دماغ آدم و وقتی که کولاک تموم میشه آدم چیز زده این صحنه های الکی رو مشاهده میکنه.
3.چرا هر یازده سال یــک بار این نور ها به اوج خودشان می رسند؟!(8)آهاااااا این سوال سوال خوبیه!
بر اساس آموزه های قوم ایلومناتی ، همونطور که الان مشنگا صفر و یک دارن ( 0 و 1 باینری) در گذشته هم صفر و یک بوده! صفر نشانه ی جنس مونث و یک نشانه ی جنس مذکر . و تو لوح های یافت شده به نظر میرسه که وقتی یک و صفر کنار هم قرار گرفتن، نشون دهنده ی خدا بوده که درواقع هم مذکره هم مونث یا به تعبیری هیچکدوم!
این باور هنوز در بین ملت رواج داره و مثلا مشاهده میکنید که بهترین بازیکن تیم کوئیدیچ یا جستجوگرشون پیرهن شماره 10 به تن میکنه!
حالا عدد 11 چیه این وسط؟ آها ! ببین همون آموزه ها میگه که کسی که بخواد مسیر درست زندگی رو طی کنه و از صفر و یک برسه به 10 ، باید بشمره : 0 ، 1، 2، 3، 4، 5 ، 6 ، 7، 8، 9 و ... 10! ولی کسی که از 10 بپره برسه به 11 ، درواقع از خدا رد شده و جادوگره! واسه همین عدد 11 رو عدد جادوگر میدونن و عدد 911 رو عدد شیطان! چون شیطان از خدا رد میشه.
در ریاضیات جادویی هم، عدد 11 قوی ترین عدد هست. این فلسفه میتونه نشون دهنده ی این مورد باشه که این نورها منبعی جادویی دارند . و این قلمبگی یا آزاد سازی یا فوران انرژی جادویی هر 11 سال بار یه بار به حداکثر مقدار خودش میرسه. البته خب به طور دقیق تر هر 11 سال و 11 ماه و 11 روز و 11 ساعت و 11 دقیقه و 11 ثانیه هست .
4.عـــکسی از یک نوع شفق قطبی پیدا کنید و در کلاس نمایش دهید!(یـکم هم توضیح بدین بـد نیست!)(4)بفرما اینم عکس:
میدونم میخوای چی بگی الان ولی خب خودت میدونی که مشنگها و محفلیا ، شفق قطبی رو به یه شکل دیگه میبینن. اما خب من و تو به شکل درستش میبینیم
این عکس رو خودم در طی یکی از سفرهای کاری ام به نیروگاه اتمی سیاها از این پدیده ی خفن تو آسمون گرفتم... البته همونجا شک کردم که چرا کسی مانع عکس برداری من نشد ولی وقتی برگشتم و این عکس رو به بر و بچز دانشگاه نشون دادم اونا چیزی جز نورهای الکی و بیخودی که همینجوری تو هوا ول بودن ، نمیدیدن.
تکلیف امتیازی: شــما در قطب چه چیزی درست کردید؟! آدم برفی یا....!(+3)کی؟ من؟! هیچی! به جون شوور گرامی استاد که من همش توجه ام به درس بود! ذره ای به این ور اونور اصن توجه نداشتم به جان همین سیریوس!
هرچند یه خرس سیفیتی اومد نزدیک ما ولی من فقط و فقط به خاطر حفظ جون استاد که مشغول تدریس بود و تو یه عالم دیگه بود، تبدیلش کردم به خرس سیاه! البته شاید به نظر بیاد که خب تاثیری نداشته اینکار من تو حفظ جون استاد ولی خب فسلفه ی کار من این بود که یه سیاه به یه سیاه حمله نمیکنه. میکنه؟! نه! قابل نداشت حالا شونصد نمره امتیازی بده که جونت رو نجات دادم