1. مقاله در مورد گرگینه ها به صورت کامل حداکثر 10 امتیاز.بسم الارباب ظالم ظلیم!استاد چه مقاله ای آخه من بنویسم؟ نمی دونم چرا این ترم اساتید انقدر بی رحم شدن! باشه. حالا عصبانی نشین.
اهم... این هم مقاله بنده خدمت شخص شخیص جنابعالی استاد.
گرگینه انسانی است که شبهایی که ماه کامل اســـت (ماه شب چهارده) به صورت گــرگ درمیآید. چنیـــن شخصی یا از راه به کار بردن افسون و جادو و یا در پی طلســـم شدن از سوی کس دیگر تبدیل به گرگینه میشــود.
اگر یک گرگینه طوری کسی را گاز بگیـــرد که بزاقش وارد جریان خون شخص شود، قربانی هم به گرگینه تبدیــل میشود. مراحل تغییر از انسان به گرگ با تابش ماه شب 14 آغاز می شود و گرگینه تا سپیده دم و یا تا زمانی که زیر نور ماه شب14 باشد،گرگینه باقی خواهند ماند و صبح به حالت اول خود باز خواهد گشت. در برخی نظریه ها این تغییر چهره کامل است و شخص گرگیــنه ظاهری کاملأ شبیه گرگ پیدا می کند و کنترلی بر عملکرد خود ندارد و مانند یک گـــرگ درنده عمل می کند.
در برخی دیگر از نظریات آمده گرگینه ها پس از تبدیل به این حالت که معمولأ تحت تأثیر تابش ماه شب 14 است، کاملأ شبیه گرگ ها نمی شوند بلکه نیـــمی از بدن انسانی خود را حفظ می کنند و سپس تبدیل به موجودی گرگ نما می شوند که روی دوپای خود راه می روند و قدرت جسمانی فوق العاده ای دارند.
البته مشنگها که کلا از درک همه چیز عاجزند در اینخصوص معتقدند:
گرگینگی را گونهای بیماری روانی است. گرگینگی یا گُرگدیسی به توانایی انسان در تبدیـــل شدن به گرگ که در باورهای خرافی عوام یا افسانههای اروپایی میسر پنداشته میشود میگویند ( یا همـــان بیماری روانی به نام ( لیکانتروپی ) که در آن ، شخص مبتـــلا به لیکانتروپ شبها شدیدا غرق در توهـــم می شود و تصــــور می کند که تبدیل به گرگ شده است. در روزگاران قدیم ، کسانی را که به لیکانتـروپ مبتلا بودند برای نگهبـانی از قبیـــله انتخاب می کردند و آن ها در دسته های بزرگ دست به کشتار می زدند.
همچنین در مورد راههای مبارزه با گرگینه میگن که
تنها راه شلیک گلوله ی نقره ای به قلب آن ها و یا جدا کردن سرشان از بدن است.
به نظر شما در زمانی که کلاس پشت در های بسته برگذار شد چه اتفاقی افتاد رولی در این باره بنویسید حداکثر 10 امتیازاین دیگه چه سولیه استاد؟
خب شما به عکس پایانی کلاس نگاه کنین بی زحمت!خودتون جوابو لو دادین که! حالا اون به کنار...
بازم رول؟ بکنم موهامو؟
چقدر رول آخه بنویسیم قیافمون شکل رول شد این ترم! بابا یه رحمی بکنین خب نوشتن رول وقت می خواد!
بفرمایین!
پروفسور مالفوی : ممنون که آمدی گری! میبینی ما چه شاگردان لذیذی داریم.
گری که داشت شاگردان را با چشمانش بر انداز می کرد با خنده ای حرف های لوسیوس را تایید می کرد. دانش آموزان بخت برگشته از ترس در گوشه ای از کلاس جمع شده بودند و از وحشت به خود می لرزیدند.
گری بک ناخن تیز انگشت اشاره اش را لای دندان های تیزش بند کرد و زیر لب گفت:
- من هیچوقت ضیافت هاگوارتزو از دست نمیدم دامبلدور به ویژه وقتی گلوهای تازه ای توش برای دریدن وجود داره...چه خوشمزه...
دانش آموزان:
مالفوی که در کف این جمله گری بک مانده بود با یک قدم بلند خودش را به او رساند و محکم پس سرش کوبید.
- بوق بر تو که آبرو برامون نذاشتی! صدات تا کافه رزمرتا رفت... حداقل نمی تونی یواش حرف بزنی یه نگاه به دور و برت بنداز تا ببینی که الان تو جو کتاب ششم نیستیم ای گرگینه مغز فندقی!
- شرمندم لوسی جون...آخه من تازه رسیدم به فصل فرار شاهزاده تو جلد شش بقیه داستانو نخوندم تا اونجا هم که فقط همین یه دیالوگ درست و حسابی رو دارم.
لوسیوس مالفوی:
دانش آموزان:
لوسیوس مالفوی که می دید هر لحظه بر فضاحت ماجرا افزوده می شود و چیزی نمانده مضحکه عام و خاص شوند خودش را به در رساند آن را بست. سپس در حالیکه به طرف گری بر می گشت بدون اینکه به چند لحظه قبل اشاره ای کند دومرتبه چهره ای مخوف به خود گرفت. اما چون متوجه شد روی دانش آموزان تاثیر چندانی ندارد چوبدستیش را بیرون کشید و با یک حرکت پرده ها روی پنجره ها قرار گرفتند. سپس لوسیوس چوبدستیش را روشن کرد و آن را روی صورتش گرفت.
- یوهاهاها! گری بک! به خواست لرد سیاه حالا که اون کله زخمی باسیلیسک یادگاری سالازارو تو حفره ترکوند تو وظیفه پاک کردن مدرسه رو از خون های کثیف و خائنین به اصل و نسب داری!
گری بک:
خون کثیفان و خائنین به اصل و نسب:
یکی از ممد محفلی های حاضر در حالیکه سخت می لرزید دستش را بلند کرد.
- آقا اجازه؟ ما می تونیم بریم دستشویی؟
لوسیوس مالفوی پاسخ داد:
- بله حتما! البته بعد از اتمام مراسم تصفیه نژاد!
گری بک:
در همان لحظه مالفوی دومرتبه پس کله او نواخت.
- مرگ! آوردمت اینجا که کارتو انجام بدی نه اینکه وایسی خنده شیطانی تحویل ملت بدی...اه... از ابهت رول کم کردی!
گری بک در حالیکه سرش را می خاراند پرسید:
- ام بازم شرمندم رفیق...چیزه...قرار بود چیکار کنیم؟
لوسیوس مالفوی:
شایان ذکر است که در حینی که ایندو با یکدیگر بر سر تقسیم وظایف بحث می کردند دانش آموزان فرصت را غنیمت شمرده و با سرعت خود را به در ورودی رسانده بودند و یک به یک در حال خروج از کلاس بودند.
مالفوی نعره زد:
- بوق هم کمته الان! موندم لرد چی توی تو دیده که گذاشته وارد ارتش سیاه شی... کروشیو تو اون سرت که از یه غول غارنشین با درجه ضربه مغزی هم خنگتری!
زود باش تا... هــــــــــــوی!
اما دیگر دیر شده بود. در حینی که لوسیوس مالفوی در حال عربده کشیدن بر سر گری بک بود آخرین دانش آموز هم با سرعت نور از در کلاس خارج شد و تا آندو به خود بیایند در عرض سه سوت در پیچ راهرو ناپیدید گردید!
لوسیوس مالفوی:
گری بک که اوضاع را چنین دید به آرامی به در کلاس نزدیک شد و آن را بست. سپس نگاهی عمیق به لوسیوس انداخت که از شدت عصبانیت و شوک زدگی حتی قادر نبود تکان بخورد. در حالکه به او نزدیک میشد به آرامی گفت:
- متاسفم رفیق... ناامیدت کردم. ولی بیشتر از اون از این متاسفم که این آخرین دیدارمون خواهد بود.
لوسیوس که از شنیدن این حرف شدیدا تعجب کرده بود یک لحظه خشانت و عصبانیت را فراموش کرد.
- منظورت چیه؟
گری بک کاملا رو به روی او ایستاد. درحالیکه دستش را به نشانه همدردی روی شانه او می گذاشت دومرتبه نگاه عمیقی به صورت او انداخت که از نگاه یک غول غارنشین با درجه عقب ماندگی ذهنی چیزی کم نداشت. با صدای نخراشیده ای گفت:
- خب می دونی که این یه ماموریت از طرف لرد بود و من نتونستم انجام بدم. خودت که لردو می شناسی رفیق. اگه بفهمه که من نتونستم این کارو بکنه منو به لقا مرلین می فرسته پس من مجبورم که یه چیزی بهش نشون بدم که باور کنه تونستم از پس این ماموریت بر بیام. واقعا متاسفم!
لوسیوس کوشید فریاد بزند اما تنها چیزی که در آخرین لحظات دید برق دندان های تیز گری بک بود.
صاحب این عکس یک خون آشام است یا یک گرگینه با ذکر توضیحات و دلایل حداکثر 10 امتیاز.ام... خب استاد شما از همین یه تیکه عکس انداختین بقیش کو؟ شما فکر کردین ما به عالم مرلینی متصلیم و علم غیب داریم؟ اوه ببخشید یادم نبود شما در سوال قبل به لقا مرلین رفتین و نتونستین از بقیه این یارو عکس بگیرید!
خب این نمی تونه یه گرگینه باشه چون نه شکل پوزه نه مردمک چشماش و نه حتی دندوناش شبیه اونا نیست و در حد اونا هم پشمکی نیست و خمیده هم به نظر نمی رسه و به نظر میاد صاف ایستاده باشه پس گرگینه بودنش منتفیه. در مورد خوناشام بودنش هم ظاهرش به اونا هم نمی خوره... مثلا خون آشاما قراره بسیار رنگ پریده با دندون های نیش بلند باشن درحالیکه این یارو نه رنگ پریدست نه دندون نیش بلندی داره پس نتیجتا این یارو نه گرگینه ست نه خون آشام بلکه یه بابایی بوده که داشته آب انار میخورده اونه که داره از لب و لوچه ش میچکه!
امتیاز کمکی:
خنده دار ترین جمله درباره عکس این هفته با موضوع گرگینه: -هوی صغری بک!(همسر گری بک!) وَخز سفره رو پهن کن! شام ستوندم!