ببین در مورد مثالی که برای شخصیت خودت زدم، تو میتونی یه سیندرلای مونث باشی با همه ی(یا بیشتر) ویژگی های آنتونینی که داری.
مثلا در مورد خودم، اگه توی داستان دوردنیا در هشتاد روزی بیفتم که گیدیون نوشته، آقای فاگ میشم به هر حال. ولی جن های خونگیم رو، گوشیم رو، ساطورم رو خواهم داشت. فکر نمیکنم کسی رو داشته باشیم که شخصیتش رو حول محور جنسیتش بنا کرده باشه.
من توی سوژه قبلی هم توی متن تدریسم گفته بودم با «جادوگر ها» چه رفتاری میشه و برداشتم این بود که خب، متوجه میشید که وقتی میندازمتون تو موقعیت های مختلف، به عنوان یه «جادوگر» باید بنویسید با چیا برخورد کردید. الان در مورد تکلیف شما، که البته بعد از خوندنش این پست رو زدم، مشکل این نیست که اون موشه رو انتخاب کردی(خب به نظرت اون شخصیت اصلی بوده و اینم یه جور ابتکاره!)(از فردا ملت میان در مورد هفت کوتوله مینویسن و میگن من فکر میکنم پیزولو نقش اول بود
! اینم ممکنه!)، مسئله اینجاست که شما وقتی وارد اون داستان میشی، آنتونین دالاهوفی هستی در جلد موش سیندرلا. شما داستان سیندرلا رو تعریف کردی عملا. خب به نظر خودت هدف من از این تکلیف این بود؟
از قبل از این توضیحم که هیچی، از این به بعد چون توضیح دادم رعایت کنید که نمره ش رو کامل بگیرید. ممنون!
+تیکه انداختم من آنتونی؟!:|
+در مورد اون قسمت که گفتی اگه تکلیفی درست نوشته بشه نیاز به توضیح نداره حق داری. من بار اولمه که در این سطح گسترده سوژه میدم و احتمال ایراد حتما توی کارم هست. مسئله اینجاست که هیچکس نپرسید آقا شما فازت چیه از این سوژه و همه گفتن سخته سخته! من اگه میدونستم متوجهش نشدید قطعا بیشتر توضیح میدادم!:)