سوجی!!!
ما سر انجام حین یاد گرفتن این که کدوم اسم شماست و کدوم فامیلیتون، جان به جان آفرین تسلیم خواهیم کرد.
نقل قول:
اربااااااب!
ارباب من بعد کلی این در و اون در زدن فهمیدم که اسم و فامیلیمم مثل قیافم عجیب و غریبه! از آخر به اوله.
این چه حرفیه! ما هیچ عجابت و غرابتی در قیافه شما مشاهده نمی کنیم!
نقل قول:
ارباب امروز سرتون میدرخشه. شامپوتونو عوض کردین؟
خیر! امروز تصمیم گرفتیم نوربیشتری ساطع کنیم، یارانمون استفاده کنن.
بررسی
پست شماره 93 زمان برگردان مرگخواران، میوکی سوجی سوجی میوکی:
اول درباره سوژه ها یه چیزی بگم که تازگیا چند بار دیدم که در موردش اشتباه کردن(شما اشتباه نکردین!).
موقع نوشتن، قبل از هر چیز باید نوع تاپیک و سوژه رو شناسایی کنیم.
تاپیک ها یه چارچوب و شکل خاصی دارن...سوژه ها هم همین طور. باید دقت کنیم این چه جور سوژه ایه؟ مسخره؟ جدی؟ منطقی؟ طنز؟ چه جور طنزی؟!
مثلا سوژه هایی وجود دارن که طنزشون بی منطقه. ماجرا به شکل مسخره ای پیش می ره. این مسخره که می گم بد نیست. اتفاقا بیشتر سوژه ها و پست های خیلی خوب مال همین تاپیک ها هستن.
بعضی از سوژه ها هم منطقی هستن. سوژه ای که داده می شه پایه و اساس درست و حسابی داره و باید مسیر درستی رو براش طی کنیم.
این که بریم وسط یه سوژه منطقی، پست مسخره بزنیم(یا برعکس) ممنوع نیست...ولی کار جالبی هم محسوب نمی شه.
بهتره یا بریم سراغ تاپیک ها و سوژه هایی که با سبک ما سازگار هستن...و یا سعی کنیم خودمونو با اون سبک تطبیق بدیم. امتحان کردن سبک های جدید بهمون کمک می کنه استعداد های خودمونو بشناسیم.
این یکی، سوژه ایه که کمی ساده باید پیش بره. ماجراش نباید پیچیده بشه.تمرکزش باید روی شخصیت ها باشه. روی مرگخوارها و پدر و مادرشون.
این که این سوژه رو بخواییم تبدیل کنیم به ماجرای هاچ زنبور عسلی که دنبال مادرش می گرده، هدر دادن پتانسیل سوژه اس. هدر دادن فرصتیه که برای معرفی پدر و مادر شخصیت هایی که خیلی خوب می شناسیمشون پیدا کردیم.
پس سوژه ها رو بشناسیم!
نقل قول:
در بالای ساختمون، تابلوی رنگ و رو رفته ای که برخی از حروف و کلمات نوشته شده روی اون بر اثر گذشت زمان ناخوانا شده بودن، خود نمایی می کرد.
نقل قول: "مرکز نگ_دار_ از ______ بی خانم_ن"
یه سری نکات به ظاهر بسیار بی اهمیتی در مورد ظاهر پست وجود داره که یه جور استرس اضافه به نوشته وارد می کنه. روی خواننده اثر منفی خفیفی می ذاره.
بی فاصله نوشتن...فاصله گذاشتن بی جا...لینک دادن...عکس گذاشتن!
در دو مورد آخر گاهی ارزششو داره که این استرس رو وارد کنیم.
نقل قول هم یکی از همین موارده. چون اون قسمت رو کلا از بقیه نوشته جدا می کنه.
این جا هم احتیاجی به نقل قول نبود. می تونستین فقط فونت یا اندازه شو عوض کنین. کافی بود.
نقل قول:
موج ویبره ای از بالا تا پایین بدن هکتور رو در بر گرفت.
_ چه اهمیتی داره! بوی کودکیامو حس میکنم!
_ صبر کن...منم دارم یه بویی حس میکنم!
همون لحظه صدایی از سمت چپشون شنیده شد.
_ دستتو از جلوی دماغت بردار بیلو بگیر دستت تا من کودو بریزم پای درخت!
رز با ابرویی بالا رفته روشو از دوتا باغبونی که مشغول کود ریختن پای درختا بودن گرفت و به هکتور نگاه کرد.
_ بریم تو بهتره.
صحنه خیلی خوب بود...هکتور هیجان زده...رز...کود!
ولی ناقص مونده. خواننده با ترکیب رز و کود انتظار نتیجه داره. ولی اینا همین جوری می رن تو! یعنی اشاره به بوی کود کلا بی دلیل و بی نتیجه مونده. این نتیجه می تونست یه دیالوگ کوتاه از رز باشه که با حس کردن بوی کود ابراز گرسنگی می کنه...یا بی اختیار به اون طرف کشیده می شه و هکتور سعی می کنه جلوشو بگیره.
نقل قول:
پاشونو که از در تو گذاشتن، باشنیدن صداهای عجیب و غریبی که به طرز عجیب و غریب تری، آشنا می زدن سرجاشون میخکوب شدن.
_هاپ، هاپ!
_مـــــیـــو!
_بــــَــع!
ایده خیلی خوب بود. از اون ایده هایی که نباید رد بشه! باید ادامه داده بشه.
نقل قول:
_ من شاخکامو دارم شونه میکنم!
دیالوگ خیلی ساده، ولی قشنگی بود. همین ضربه های کوچیک هستن که پست رو بالا می کشن.
نقل قول:
وقتی درو باز کرد، گله ای از موجودات نارنجی به داخل سرازیر شدند.
_ خواهر و برادرام اومدن!
این قسمت خوب بود. می تونست طولانی تر بشه. می تونستین بیشتر درباره خواهر برادرتون توضیح بدین. که در اون صورت باید قسمت مربوط به رز و هکتور کوتاه تر نوشته می شد. ولی به هر حال خواهر برادرای سوجی نکته گنگ و مبهمی ندارن. نفر بعدی هم خیلی راحت می تونه بهشون بپردازه.
البته به نظر من تشریح دو شخصیت(پدر و مادر) خیلی مفصل تر و کامل تر از یه گله جونور نارنجی رنگ می شه. ولی اینم انتخاب بدی نیست. فقط احتمالا درباره اینا بصورت گروهی نوشته می شه. اینم باعث می شه زیاد به جزئیات پرداخته نشه.
یکی از نکات خوب نوشته های شما اینه که یقه طنز رو نمی گیرین که بچپونینش وسط نوشته ها! صبر می کنین که خودش بیاد و بشینه. مثل دیالوگ لینی...مثل دیالوگ هکتور...مثل هیجان زده شده سوجی. این کار آرامش خاصی به نوشته و به تبع اون به خواننده می ده.
به صورت هلی کوپتری دور شو سوجی!