فضای گاتیک راه پله های خانه باشکوه خاندان بلک حتی از منزل پدری لرد سیاه هم برای مرگخواران ترسناک تر به نظر می اومد. هر چی باشه همین ایل و تبار بلک اینا در دوره ای روحیه کاذب دادن به امثال لرد ولدمورت که برن گنگ تشکیل بده واسه ماگل کشی.
لینی: هک! یه لوموس بزن من دید ندارم.
هک: نیشو! بیا بیرون از تو شلوارم. اینجا چیزی واسه ترسیدن نیست. خالیه راه پله. ده بیا بیرون لامصب! خارش میدی!
لینی: تو جورابتم هک! اون یکی دیگه ست.
هک: به چه حقی میخاره؟ کروشیو!
طلسم شکنجه ای میره تو شلوار جین هک و به ویبره میندازتش. اون پایین ترا پیکسی با هزار ادا اصول بال بال میزنه و از داخل جوراب هک میاد بیرون و چند پله بالاتر میشینه رو قاب بالای تابلوی نقاشی که تصویرش با تکه های روزنامه پوشیده شده. تابلوی به طور پیشفرض یه "خون لجنی" ضعیفی میگه اما نظرش برمیگرده بر اساس نتایج آزمایش خون که لینی میگیره جلوش و به خواب میره. قبل از اینکه هکتور از آخرین پله از پاگرد اول بالا بیاد فضا کلا سیاه سفید میشه.
- لن! کجا رفتی؟ بیا اینجا. فکر کنم کوررنگی گرفتم از استرس!
- نه. منم نمیتونم رنگی ببینم. فکر کنم به تاریخ پیوستیم.
- بیا ببین اینه که از دماغم داره میپاچه بیرون خونه یا نه؟
- هوووم. بذار ببینم. ئممم. بو نداره. بذارم بچشم.
- نیش نزن لامصب. از کجا بدونم زیکایی ایدزی چیزی نداری؟ بچش فقط.
- خودم بلدم. بذار کارمو بکنم.
- چیه؟ خونه؟ زود باش. وااای. سرم گیج میره. تاره همه چی. دارم یه نور سفیدی می بینم.
- هوووق! دماغته.
- آخیش. اربابو شکر. فکر کردم خونه. مرسی که دماغمو گرفتی. دستمال نداشتم.
- چوبدستی هم نداشتی؟ معجونی؟ آستینی؟ هیچی؟
- دیگه تو استرس که کار نمیکنه مغز! همه مثه شما نخبه نیستن که.
یهو در اتاقی در انتهای پا گرد باز میشه و جن خانگی مفلوکی که همون کریچر باشه به همراه جغد سر بریده ای پرت میشه بیرون و به دنبالش دعوای زن و شوهری که به راه پله میکشه:
جینی: واسه من فیلم بازی نکن هری! میرم خونه مامانم.
صدایی از طبقه پایین: کجا میری مادر جان؟ من اینجام تو آشپزخونه.دادیم اجاره اون لونه مرغو.
هری: من توضیح میدم برات جینی جان. اینطوری که فکر میکنی نیست اصن.
جینی: دیگه چیو میخوای توضیح بدی. دختره چشم بادومی جومونگ باز ورداشته بهت نامه ابراز دلتنگی نوشته.
هری: بهرحال کله زخمی بودن دردسرهای خودشو داره دیگه. اکس های آدم گاهی ابراز ارادت میکنن در نقش هوادار.
جینی: غلط میکنن. من...
هری: ای بابا. ولم کن دیگه زن. هفت هشت سال آزگار دامبل پشمک باهام بازی کرد نذاشت جوونی کنم. اونهمه فرند ریکوئست رو مجبور شدم رد کنم در حالیکه شماها زرت زرت میرفتین دیت تو هاگزمید. ریشو فرستاد دنبال نخود سیا منو. سفرهای علمی ماجرایی. هورکراکس بازی... ولدی بازی. آخرم که ترکوندمشون، ولدی و خودش باز زنده شدن، کرکر خنده به ریش نداشته م. چی میخواین از جون من؟ مگه یه جادوگر چقدر ظرفیت داره؟ ای تو روحت رولینگ! بذارین تفریحمو بکنم دیگه.
با پایان سخنرانی کوبنده پاتر، فضای سیاه و سفید راه پله رنگی میشه دوباره. جای کله قطع شده جغد توی دست کریچر، گل محمدی در میاد. جینی بدون اینکه جوابی بده چمدونو میگیره دستش میره پایین سمت آشپزخونه و تو راه هم هرماینی میاد بهش میگه که آره تو سال هفتم که نبودی و تو هاگ بازی بازی میکردی، منم پشم و مو شوعرتو زدم یه بار و جینی مصمم تر میشه واسه طلاق! هری هم برمیگرده تو اتاق و درو محکم پشت سرش می بنده. کریچر جغد بی سرو ور میداره میره تو لونه ش.
هیچکس همچنان متوجه حضور غیر عادی لینی و هک نمیشه. این دو در حالیکه نگاه های متعجبی رد و بدل میکنن و به تسترال شانسی شون ایمان میارن، به سمت طبقه بالاتر قدم ورمیدارن، جایی که به آخرین اتاق منتهی می شد. اتاق دامبلدور...