آرام آرام در اتاقی که روی درش کلمه((ستاد انتخاباتی کریس چمبرز))نقش بسته بود را باز کرد و چند نفر پشت سرش وارد شدند.
-آخ جون!
کریس دوان دوان رفت و پشت میز نشست،سالیان سال باید میچسبید به همین میز و تحت هر شرایطی نباید آن را ول میکرد...
-آقای چمبرز،ولی اون که میز وزارت نیست،یه میز کهنه ی مدرسست که از هاگوارتز برای ستاد انتخاباتی اوردن.
-آقای چمبرز نه و کریس...بعدشم تو میمیری دو دیقه بذاری خوش باشم تام؟
تام فوری در اتاق را باز کرد و بیرون رفت.کریس یک سیگار برگ کوبایی از ناکجا درآورد.
-سیگار میکشی؟رد صلاحیتت کنم الان؟
سولی به طور ناگهانی وسط اتاق پیدایش شده بود.
-نه بخدا،این برای این تبلیغس!باید یکم با ابهت به نظر برسم!
اما سو زیر بار نرفت و در آخر کریس مجبور شد بجای سیگار برگ کوبایی از خودکار بیک استفاده کند و آن را درون دهانش قرار بدهد.
در باز شد،تام که چند دقیقه ای میشد رفته بود برگشت.کریس رو به پنجره نشسته بود،میخواست به سمت تام برگردد ولی صندلی چرخ نداشت،بنابراین سعی کرد همانطور درحالی که خودکار بیک را درون دهانش میجوید به تام بگوید:
-میدونستم برمیگردی پیش خودم...
همزمان
اینآهنگ هم پخش شد...
ولی تام مثل همیشه همه حس شاخ بازی کریس و اعضای هیئت مدیره را خراب کرد.
-من که جایی نرفته بودم! رفتم چایی بیارم و در ضمن چندتا پوستر برای تبلیغات!
-تام پوستر های تبلیغاتی رو بده به من،شاید تنها شانست برای زنده موندن همین باشه!
تام پوستر ها را روی میز گذاشت.
-اینم مهرتون!
سپس محکم مهر را روی یک کاغذ باطله کوبید.
-آفرین تام،خوشمون اومد،بقیه هم از تام یاد بگیرن!
یوآن گفت:
-من به زودی یه تبلیغ صوتی میکنم!اونوقت میگی بقیه از یوآن یاد بگیرن!
کریس لبخند زد.
-فعالیت ستاد انتخاباتی کریس چمبرز از همین لحظه شروع میشود!