تصویر شماره 16 کارگاه داستان نویسی:
هری در ذهن خود به دنبال راه حلی برای نجات می گشت.
بلاخره بعد از تمامی احتیاط هایشان گیر افتاده بودند.
حالا، انها در عمارت مالفوی...
به راستی انجا چه میکردند؟
اگر ... اگر "او" می امد... چه میشد؟
با صدای جیغ بلند بلاتریکس به خود امد
_ اینجا چه خبره؟
_ چند تا بچه بیرون عمارت بازیگوشی میکردن. گفتیم شاید...
_ بچه؟
و همانگونه که طلسمی را روی ان فرد اجرا میکرد به این طرف امد..
_ به! ببین کی اینجاس! مشنگ زاده ی عزیز و دوستاش! ببینم؛ هری رو هم با خودت اوردی کوچولو؟
دستش را ابتدا نوازشگانه بر سر هرمیون کشید ولی بعد با وحشی گری تمام موهایش را گرفت و اورا بر زمین جلوی پایش انداخت.
_ نبینم دست خالی اومده باشی.
و با خنده ای وحشیانه طلسم شکنجه گر را روی هرمیون پیاده کرد.
رون عاجزانه دست و پا میزد و هری؛ زیر شنل نامرئی اش با هر جیغ هرمیون زجر میکشید؛ همه ی این اتفاق ها تقصیر او بود، تقصیر او.
بلاتریکس دستش را پایین اورد و به جسم ضعیف هرمیون زیر پایش خیره شد.
_ میگی هری کجا است یا بازم دلت شکنجه میخواد؟
_ من... هیچی... نمیدونم...
_ چی؟ خانم کوچولو چرا فکر کردی میتونی منو گول بزنی؟
_ اون... از ما... جدا..شد
_ کجا رفت؟
_ نمیدونم... هیچی نگفت
_ که اینطور! ببینم با یه دوئل کوچیک چطوری؟
دستان هرمیون رو باز کرد
_ نارسیسا، چوب دستی!
هرمیون با ناتوانی از جا بلند شد. که درجا با طلسم بلاتریکس دوباره بر زمین افتاد
_ پاشو. پاشو و مبارزه کن احمق جان
بلاتریکس با هرمیون دوئل میکرد و فنریر گری بک هم داشت به رون نزدیک میشد.
دیگر تحمل نداشت. با یک تصمیم آنی شنل را از سرش برداشت و :
_ خلع سلاح شو!
حالا چوب دستی بلاتریکس هم در دستانش بود. همه به طرف او برگشته بودند. با جادو دستان رون را باز کرد و چوب دستی قبلی اش را به طرفش پرتاب کرد و فریاد زد:
_ رون؛ پشت سرت.
رون طلسمی به سوی فنریر گری بک انداخت و به سمت هری دوید.
_ خبرش کنید. زود باشید.
_ نه!
این فریاد لونا بود که در ورودی سیاهچال ایستاده بود. نگهبان را خلع سلاح کرده و برای کمک امده بود.
دراکو به سمت لونا رفت و با هم درگیر شدن.
_ لونا
_ شما برید. من سرگرمشون میکنم.
_ ولی...
_ زود باشید. الانه که برسه.
هری دست رون و هرمیون را گرفت. نمیتوانست لونا را تنها بگذارد. پس ایندفعه او طلسم شکنجه را روی دراکو اجرا کرد. و بعد به سمت لونا دویدند و با هم غیب شدند...
------
پاسخ:بازم سلام و خوش اومدی.
هری طلسم شکنجه اجرا کرد؟! طلسم شکنجه جزو طلسم های ممنوعه هست. یکم عجیبه که توسط هری اجرا بشه.
درسته که ما سعی می کنیم خلاقیت به خرج بدیم ولی خب یه سری چارچوب ها توی دنیای رولینگ وجود داره که سعی می کنیم تا حد ممکن رعایتشون کنیم. مثلا هری که تهش بتونه یه مرگخوار رو بی هوش کنه و خودش مخالف طلسم های ممنوعه هست بعید به نظر میرسه که دراکو رو طلسم شکنجه کنه.
به غیر این به نظرم میاد باید با یه مثال یه تاکید روی شیوه صحیح نوشتن دیالوگ ها کنم:
نقل قول:
بلاتریکس دستش را پایین اورد و به جسم ضعیف هرمیون زیر پایش خیره شد.
_ میگی هری کجا است یا بازم دلت شکنجه میخواد؟
_ من... هیچی... نمیدونم...
توی این بخش از اونجایی که توصیفمون در رابطه با بلاتریکسه و همین شخصیته که عمل خیره شدن رو انجام داده و از طرف دیگه دیالوگ هم به همین شخصیت تعلق داره پس فاصله با اینتر بین توصیف و دیالوگ نیازی نیست.
فاصله برای وقتایی هست که مثلا اینجا توصیف برای هرمیون باشه و دیالوگ متعلق به بلاتریکس، در این صورت این فاصله رو میذاریم که نشون بدیم این دیالوگ به هرمیون تعلق نداره.
"بلاتریکس دستش را پایین اورد و به جسم ضعیف هرمیون زیر پایش خیره شد.
_ میگی هری کجا است یا بازم دلت شکنجه میخواد؟
_ من... هیچی... نمیدونم... "حالا اگر بعد همین دیالوگ بلاتریکس، یه سری توصیفات داشتی اونوقت بازم باید با دوتا اینتر توصیفات زیرشو از دیالوگ جدا می کردی. ولی از اونجایی که بعدشم دیالوگه کار درست رو انجام دادی و جداشون نکردی.
یه سری جملاتت هم هستن که بدون هیچ علامتی موندن.
نقل قول:
با صدای جیغ بلند بلاتریکس به خود امد
این نقطه مظلوم گناه داره. هواشو داشته باش!
"با صدای جیغ بلند بلاتریکس به خود آمد."ولی دارم می بینم که تلاش کردی تا پستت رو بهترش کنی. روی توصیفاتت کار کردی و ماجرا رو خلاقانه تر پیش بردی و روند اتفاقات رو تغییر دادی. اینا نشون میده که با همین تلاش اگر وارد ایفای نقش بشی میتونی با تمرین خیلی بهترم بشی. پس امیدوارم همینطوری با پشتکار ادامه بدی و موفق باشی.
تایید شد!مرحله بعد:
گروهبندی