جیسون هانتینگدن
.........................
توجه توجه
شما مشغول خواندن عجیب ترین،خارق العاده ترین،ترسناک ترین و خاص ترین معرفی جهان هستید.پیشنهاد میکنم اگر از بیماری قلبی رنج میبرید این متن را نخوانید چون ممکنه بعدش بیاید خونمون بعد مجبور میشم با پارتی بازی بفرستمتون بهشت
خب من یه دورگه ی نیمه خدا _نیمه انسانم هیچ کدوم از خانوادم جادوگر نبودن (البته بابام میتونه از زیر زمین اسکلت ظاهر کنه به موجودات جهان زیرین دستور بده یا خودشو به اشکال مختلف دراره و در یک ان در جاهای مختلف ظاهر شه ولی خب..... فکر نکنم جاوگر حساب شه)
به اسلیترینی ها هشدار میدم بهم نگن مشنگ زاده چون ممکنه ( فقط ممکنه ها یوقت فکر نکنین مطمعنا اتفاق میفته ) بابام بشنوه و ببرتون دنیای زیرین و ...بهتون بستنی بده ( اره بستنی اصلا چاخان نمیکنم)
چون دو رگه ام و دورگه ها بخاطر قدرت خداییشون بوی خاصی دارن هیولا هارو به خودشون جذب میکنن منم یه هیولا ربای انسانیم
خب دیگه قید هاگوارتزو بزنین چون بزودی یه مشت هیولا میریزن اینجا البته نگران نباشین من قدرت اسکلت ظاهر کردن بابامو به ارث بردم ! تازه میتونم شبح هم ظاهر کنم . تازه بهترین قسمتش سایه سواریه ! ینی میتونم برم تویه سایه و از سایه دیگه بیرون بیام !!
غذای مورد علاقم هم امبروسیاست نوشیدنی مورد علاقم هم نکتاره ( اینا غذا های خدایین اگه ادما بخورن میمیرن ) منم اگه زیاد بخورم میمیرم البته میرم پیش بابام و با پارتی بازی ردم میکنه ولی خب ...
حالا بریم سراغ خانوادم.
پدر من ، هادس، یکی از سه خدای اصلی یونانه.
پدرم مسئول دنیای زیرینه و البته خیلی بی اعصابه! حالا چرا؟خب!
داستان از اونجایی شروع شد که پدربزرگم کرونوس به دستورمامانش،برای به قدرت رسیدن باباشو تیکه تیکه کرد انداخت تو دریا بعدم چون فکر میکرد بچه هاش دارن برعلیهش توطئه میکنن همشونو خورد
البته بجز سه تاشون! که بابای من یکیشون بود. اون وعموهام رفتن کرونوسو تیکه تیکه کردن و بقیه رو نجات دادن
بعدش بین دریاها ، اسمونها و جهان زیرین قرعه کشی کردن و جهان زیرین که بدترین بود گیر بابای من اومد
برای همین
بابام هیچوقت اعصاب نداره و فکر میکنه عموهام تقلب کردن
تازه بابامو داخل المپ (جایی که خدایان اصلی توشن) راه نمیدن
ولی عموهام اونجا رئیسن
براهمین بابام از هر فرصتی برای لج کردن باهاشون استفاده میکنه
اصلا صمیمیت تو خانواده ی ما موج میزنه
تازه خانواده ی بزرگی هم هستیم و عجیب غریبیم! مثلا پسر عموم هرکول یدفعه سعی کرد صاعقه بخوره
منظورم این نیست که صاعقه بهش بخوره منظورم اینه که صاعقه رو به چشم ناهار میبینه .
بعضی از بچه های عموهامم خدان
مثلا یکیشون خدای خورشیده خواهرش خدای شکار و ماهه ، یکیشون خدای جنگه ( این یکی خطرناکه ) یکیشون الهه عشقه (این یکی از قبلی خطرناک تره )
ویژگی ها:
حس میکنم بدبختم
به خاطر سایه بازیم میتونم راحت ملتو تعقیب کنم .
معمولا مثل جن اینور اونور ظاهر میشم !
بعضی وقتا فکرامو بلند بیان میکنم که کار دستم میده.
ظاهر : کلا سیاهم .کت سیاه ،شلوار سیاه ، چکمه سیاه ،ردای سیاه ، چشم سیاه ، موی سیاه فقط پوستم و دندونام سفیدن تازه بابامم همینجوریه! تازه اون صندلیشم سیاهه ،چمنای باغشم سیاهه ،اسمونشم سیاهه!
پاترونوس:جغد اسکلتی
چوبدستی : مغز استخوان اسکلت نفرین شده ،چوب اسکلت نفرین شده 28 سانتی متر (بابام برام خریده)
خیلی قدرتمنده هااا! ولی چون اسکلتش مال دنیای زیرینه خیلی دلش میخواد برگرده زیر زمین!
جارو: جاروی هادس ساز (یه جارو گوشه انباریمون پیدا کردیم بابام کاری کرد پرواز کنه)
حیوان خانگی : سگ جهنمی البته تو هاگوارتز راش نمیدن تو جنگل ممنوعه نگهش میدارم هر شب با سایه بازش بهش سر میزنم نگران نباشین خیلی مهربونه! فقط دو سه بار تصادفی ادم خورده !
وفاداری ها: گروه ریونکلاو ، کمپ دورگه ها (المپ)
-----
تایید شد.