قضیه پیچیده شده بود. تسترال شدن لرد از یک طرف و مثانه اش از طرفی دیگر. لرد زیاد از این خوشحال نبود که در ملا عام کارش را بکند و همه جا را به گند بکشد. دوست داشت مثل همیشه به مرلینگاه برود و تا نیم ساعت از آرامشش استفاده کند، هنگامی که بقیه برای ورود به آن ضجه میزنند.
ولی چاره ای نبود، نه برای او! برای مرگخواران. مرگخواران باید او را به مرلینگاه میبردند. مرلینگاه در طبقه بالا بود، بلاتریکس در جلو قرار داشت و آدرس میداد، بقیه مرگخوارا اطراف لرد را گرفته بودند، دیزی کران هم از پشت قصد داشت کمک برساند که بالا بروند.
_چقدر دیگه مونده؟ ... آخ
لگد های بی امان لرد، امان از دیزی بریده بود.
مرگخواران در این فکر بودند اصلا چه کسی بود که ایده تاسیس مرلینگاه را در طبقه دوم داده بود؟
_بپیچ راست... فقط یکم دیگه مونده ها... حالا بگیر چپ... چپ! ... مالیدی آقا! مالیدی
با هر مشقتی بود لرد را به مرلینگاه رساندن. حالا قصد داشتن او را واردش کنند. در این هنگام سم های لرد بر سک و صورت تری بوت که قصد داشت لرد را جا کند فرود میامد.
_نمیره تو.
_چی؟
_گیر کرده، هیجوره نمیره تو با این بال های زمخت.
لرد نگاهی به تری بوت کرده و سمش را وارد دهانش میکند.
_برگردید آقا به بن بست خوردیم!
_شوخی میکنی دیگه؟ من این پشت کمری برام نمونده
_همینو بگیری عقب حله ها، فقط یکم برو راا...
مرگخواران تعادل خود را از دست داده و مانند سیلی از بالا پله ها به پایین جاری میشوند.
دیگر صبری برای لرد باقی نمانده بود، باید هر چه سریعتر فکری به حال این موضوع میکردند. ایوان روزیه که دست گمشده اش را زیر هکتور پیدا کرده بود و در دست دیگرش گرفته بود تا جایش بزند فکری داشت.
_چطوره که لرد رو پوشک کنیم؟
همین ایده کافی بود که لرد جف سم به صورتش هجوم ببرد و کله اش را مانند توپی به گوشه اتاق پرت کند.
_بنظر که لرد خیلی از این ایده استقبال کردن.
ایده ایوان، فکر بدی نبود، اما چگونه؟ آنها نه کودکی داشتند و نه تجربه ای در این مورد؛ در این هنگام بود که همه نگاهشان به سمت نارلک رفت.
_اصلا فکرشم نکنید.
لحظه ای بعد، لرد تسترال پوشک شده با چهره ای عبوس و ناراحت روبه روی انبوهی از مرگخواران در کنار ارباب تسترال ها نشسته بود، و نیز نارلک بی پر و افسرده یک طرف و ایوانی که جمجمه استخوانیش را زیر بغل زده بود طرف دیگر در آن جمع به چشم میخورد.
_قربونش برم تا حالا شاد تر و شاداب تر از الان ندیده بودمش
لرد عری سر داد و و مرگخواران رو به ارباب تسترال ها کردند تا ببینند لرد چه می خواهد.
_تشنشه، آبمیوه می خواد.
کسی داوطلب نبود. بلاتریکس چند بار پشت تری بوت میزند.
_دست تورو میبوسه.
کسی دستش را نمیبوسید، در واقع نگران بود که او هم مزه سم لرد را بچشد.
لحظه ای بعد تری بوت لرزان و آرام نزدیک لرد شد تا قوطی به همراه نی را در دهانش بگذارد. و گذاشت! لرد هورتی عمیق کشید و بخشی از آبمیوه را بلعید.
_نوش جان
انگار لرد چندان هم آرام نشده بود و سمی را نثار تری بوت کرد که نیشش تا بناگوش باز بود.
مرگخواران در این فکر بودند که حالا باید چکار کرد؟ تا همیشه که نمیتوانند با یک لرد تسترال شده دست و پنجه نرم کنند؟ تنها راه حل آنها مراجع به ارباب تسترال ها بود.
_جناب ارباب تسترال ها، راهکار چیست، چجوری لرد رو به حالت اولیه برگردونیم؟
ارباب تسترال ها نگاهی معنا دار به مرگخواران انداخت و لحظه ای سکوت حکمفرما شد.
_اونوقت شیتیل ما چی میشه؟
مرگخواران می خواستند جواب این تسترال طماع را بدهند، اما هم خودشان هم تسترال میدانستند که فقط او راه حل را میداند. البته موضوع دیگر این بود که اساسا نمیدانستند یک تسترال چه می خواهد و چگونه باید برایش تامین کنند.
_تو چی از جون ما می خوای آخه؟
_راستش، ما یه دوران جوانی داشتیم، خیلی خوشگل و رو فرم بودیم و مثل یک ستاره میدرخشیدیم. ما هنوزم سودا اون روزا رو داریم و برای اثبات لیاقت اربابی خودمان دنبال گلی میگردیم که ما رو برمیگردونه به اون دوران.
_آره ما هم همچین گلی داریم، هکتور بعضی وقتا قبل آزمایشاش مصرف میکنه همچین حسی دست میده بهش.
_نه ما اون گلی که میگیم در ارتفاعات کوه های جزایر مرگ هست که برای بدست آوردنش باید از یک اژدها سه سر و ارتشی از کروکودیل های جهنده و پاره ای از موجودات و معما های دیگه رد بشید و در یک شکاف از سنگ که در نزدیکی پرتگاه سستی قرار داره، گلی که رشد کرده رو وردارید و بیارید.
ارتش مرگخوار نگاهی را رد و بدل کردند، آنها توانایی خیلی کار ها را داشتند، اما بعید میدانستند در این مورد کاری از دستشان برآید، حداقل آن کروکدیل های جهنده که خیلی کار را خراب کرده بود.
_البته یک نمونه دیگه هم وجود داره، که تو گرینگوتز نگهداری میشه و باید بهش دستبرد بزنید و از سد بزرگ امنیتیش رد بشید.
مرگخواران بار دیگر نگاهی را با هم رد و بدل کردند.