آمادهاید شاهد یکی از بزرگترین و نفسگیرترین رقابتهای تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و اینبار نهتنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانهای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار میگیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همهچیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود میگیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته میشود و تنها یک گروه میتواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پستها را بخوانید، از خلاقیتها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!
این اشعار(؟ هرچیزی که اسمشو میذارین) توسط شاعرشون رودولف لسترنج، قبلنا تو چت باکس منتشر شده و اینجانب فقط اونا رو جمع آوری کردم. چون پیامای چت باکس زود پاک میشن اینجا قرارشون میدم تا یادگاری برای آیندگان بمونه. توجه!: هیچ دخل و تصرفی صورت نگرفته اما اگه حس می کنین جایی از شعر ها طور دیگه ای بود بهم اطلاع بدین لطفا.
بزن پدال تو رکاب خودت تهش میبینی همه چی شده به کام خودت همین می ارزه به صدتا مدال الکی مهم اینه خودت بدونی که رو سفید فلکی
***
اینجا آدم محو ابوالهول می شه از اون همه رمز و رازش هل میشه اما اگه دست بزنی فول میشه ماسه زیر پات یهو شل میشه...
***
من هم از کوی تو گر بستم بار... باز با کوی تو دارم سر و کار... تو صنم قبله ی آمالِ منی... چون کنم صرف نظر؟ مال منی!
***
همیشه تو زندگیت بگو میشه، صبرکن... پُک بزن، خیره شو به دودی که محو شد... مشکلات از خودمون میان و ناپدید میشن... عده ای شون جدید میان، عده ای با قدیم میرن...
***
از دل روزهایی که لا به لای قدم هام گذشت، فهمیدم قهرمان شدن یعنی مغز خراب شدن... تو جمع، فنا شدن... تو رنج، تلاش شدن... تو خطرات بلند شدن... و بعدش دست تنها شدن... تو سنگ بنا شدن!
***
گورستان ایستاده، زنده های معمولی... میلیاردها سال برای بلوغ تک سلولی... غرور غم انگیز تنهایی تو ارتفاع... سبک کردن بغض تو سرویس هواپیما...
شش هزار و چهار صد قرن برای فهمیدن... خروج از این چرخه بجای پوسیدن... من عضو نامطلوب برای این دستگاه/ خطای تکنیکی تو آزمایشگاه.
***
نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره... نمیشه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره
***
آرزو یعنی صفر، تو فراماده زیستن... تو سر آغاز بی حدی، بی تقاضای بیشتر... تو پناهگاه ریشه ات، تو عمق سادگی رنگ پذیر... یه مست معنوی، عاشق سرزمین ابدیش...
***
یک شهر دیگه... یک مکان دیگه. با کمالات دیگه ای... چهره ی دیگه ای یککامیون دیگه... یک مسابقه دیگه! من آت و آشغال میخورم، حالم بده... یک شب دیگه، من دیوونه شدم ساحره من رفت، احساس غر می کنم اما من به زندگی علاقه دارم نوشیدنی کره ای اون چیزی هست که نیاز دارم یک اجرای دیگه، گوشم خونریزی کرد!
***
چراغ ایوونم رفت... جلو چشام جونم رفت... مرغ غزل خونم رفت... یه کارد سلاخ به دلم... آخ به دلم... آخ به دلم!
***
قتل منم... میدونی که من بودم! من اون کسی بودم که تو ندیدی! من اون بریدگی ام تا توی استخونت! من تو رو زیر سنگ گذاشتم! :رودولف درحالی که قمه اش را تیز می کند این را می خواند!:
***
سعی شد که پرواز کنیم، ولی خیلی ارتفاع گرفتیم! همه چی رو دیدیم، بر ماست که دیگه سقوط کنیم! ولی قسم می خورم این حقیقت بود، که همه اش برای تو بود... باب باب باب باب باب... باب باب باب باب باب... باب باب باب باب باب...
***
ولی فایده اش فدای واژه شدن، رفتن توی متن و درگیر ترانه شدن... وقتی حرفام رو روی کاغذ میارم، میبینم چقدر جای تو خالیه اما... توی حمال... توی حمال... توی حماااااال...
***
زلفای قجریر در هم و بشکسته مکن واز.. درهای سلامت ر بروم بسته مکن واز
***
از همه جهان راحت ترم، همین را بگویم که من سیم باندم دم دم دم دم دم دم دم دم من زیر پا افتاده ام بی آنکه جان دم دم دم دم دم دم دردردم!
***
صبر از پاچه ام در رفت... علاقه خاص در مغزم سر رفت.. از اول هر صبح... حوصله مون سر رفت... علی هذا آوخ... چه کنم جانم رفت...
***
این سطح از درد برای پوست نازک یک روح برای پیر شدن تو یکروز از عمر یک نوح
***
من خودم رو چهره نگاری کردم از آدم و عالم مخفی کردم سرتاسر شهر آگهی کردم که برم دنبال خودِ خودم بگردم!
***
دل آدم گل خونن.. هماره درد و گلگونن.. با دیدن یکی لیلا... تا عمریشن یه مجنونن..
***
دل مممممن به چیزی روشن نیست... افق بی چراغ رو می فهمی! ته قصه ااااااام نرسیدن شد... قاقار کلاغ رو می فهمی!
***
حالا وقت مرگت رسیده، طوفانی از فلز میباره... جنگ و قتل دوباره میان، خوش شانس باشی میمیری... هیچ شانس نجاتی مقدر نشده، نفرین و جیغ فایده نداره... هرگز به یاد نخواهی اومد، هیچکس اسمت رو نمیدونه گمنامی!
***
ایوان روزیه: همه رفت کسی دور و برم نیست! رودولف لسترنج: چنین بی کمالات شدن در باورم نیست!
***
تو اگه با من قهری من که آشتیم، گل گل هر شهری عمری کاشتی ام. اگه بری از پیشم باز علاقه خاص دارم دوباره فدات میشم صد هزار بارم
***
سر درسام میشینم، دستای دامبلدور رو می بینم دونه دونه کتابایی که از کتابخونه می ره رو می شمارم.
اشعار جادویی نوشته شده توسط یک عدد تازه وارد چهارساله
☆☆☆ ای پیکسی آبی
نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره
گل وا شده دوباره پاشو پاشو بهاره
گل وا شده دوباره
ای لینی آبی
نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره
شادی بساز دوباره پاشو پاشو بهاره
شادی بساز دوباره
☆☆☆ مالی: هری پاتر قشنگم هنوز تو رختخوابه نمی دونه که بیرون آفتاب داره می تابه هری پاتر کوچولو خواب و دیگه رها کن ببین آفتاب در اومد پاشو چشماتو وا کن محفلیا روی بوم دارن آواز می خونن خوب صداشونو گوش کن ببین چه ناز می خونن به من بگو که وقتی همه جا غرق نوره با چشمای سبزت دنیای ما چه جوره
ویرایش شده توسط روندا فلدبری در 1403/3/3 9:12:53 ویرایش شده توسط روندا فلدبری در 1403/3/3 9:14:44