چشمانش را ریز کرد. قاشقش را در کاسه حلیم فرو برد و آن را بیرون آورد. به بافت گوشت ریش ریش شده مخلوط با گندم اخم کرد.
- این یه توهین واضح به مامانه!
- کی جرات کرده به عضوی از خانواده اسلیترین توهین کنه؟
سالازار در حالی که منگوله کلاه خوابش در اثر گامهای محکم وی با نگرانی به این سو و آن سو تاب میخورد، خودش را به ظرف حلیم صبحانه رساند و با دقت به آن چشم دوخت. به نظر نمیرسید تخریب هاگوارتز بر روی دستپخت جنهای خانگی تاثیر منفیای گذاشته باشد.
- به چه جراتی توی مدرسه جد بزرگوار مامان، جنهای خونگی رسپیهای شف مامان رو برای تهیه غذاهاشون به کار نمیگیرن؟ الان ویتامینای دانش آموزای جد بزرگوار مامان به دلیل کمبود قرمه سبزی وسط حلیمشون کاهش پیدا کنه کدومشون جوابگو جد بزرگوار مامانه؟!
منگوله کلاه سالازار پس از شنیدن جمله مروپ با تصور قیافه کریهالمنظر حلیم سبز رنگی که لوبیاهای قرمز و لیمو عمانی در آن شناورند دچار حالت تهوع شد و به سرعت پا به فرار گذاشت.
- دخترم، بهتر نیست رسپیت رو برای خودت نگه دار... یعنی قرمه سبزی رو برای همون ناهار نگه داری؟ اصلا چه کاریه ناهار رو همراه صبحونه به دانش آموزا بدیم؟ هوم؟
مروپ با وحشت به سالازار نگاه کرد. نگاهش طوری بود که گویی سالازار گفته باشد: "اصلا دانش آموزا رو گرسنگی بدیم تا از سو تغذیه بمیرند!"
- دانشآموزای جد بزرگوار مامان اگر خوب تغذیه نشن نمیتونن درس بخونن. اگر نتونن خوب درس بخونن نمیتونن مراحل بیشمار کلاسهای هاگوارتزو طی کنن. اگر نتونن مراحل بیشمار رو طی کنن نمیتونن جادوآموخته هاگوارتز بشن. وقتی جادوآموخته نشن نمیتونن عضو جبهه تاریکی یعنی جبهه کلم قُمری مامان بشن در نتیجه یاران نواده قدر قدرتتون دچار کاهش میشن و راه تاریکی بدون رهرو باقی میمونه. آخه به نظرتون این درسته؟!
سالازار در حالت متفکرانهای فرو رفت. با استدلال مروپ
و اشکهای تمساحش به نظر میرسید که بیراه نمیگوید و وجود قرمه سبزی در حلیمهای هاگوارتز تاثیر چشمگیری بر روی سطح عضوگیری جبههها داشته باشد.
- پس بریم جد بزرگوار مامان؟
- کجا؟
- چوب تو آستین جنهای خونگی کنیم!
به هر حال حتی اگر خود سالازار هم علاقهای نداشت که حلیم صبحش را با قرمه سبزی میل کند با وجود لبخند مروپ که سعی میکرد خودش را شیرین کند و همچنین با در نظر گرفتن صلاح جبههها به نظر میرسید که باید تغییراتی در برنامه تغذیه دانش آموزانش ایجاد کند.
راهرو آشپزخانه...مروپ انگشتان ظریفش را به سمت تابلو گلابیای در یک ظرف میوه برد و آن را قلقلک داد.
- ووی ووی ووی!
گلابی از شدت خنده پخش ظرف شد و در حین قهقهههای شدیدش چند پس گردنی به پرتقال مجاورش زد.
- چه خبرته گلابی؟!
- آقو به من گفتی گلابی؟
- پس میخوای چی بگم مرتیکه؟
- گلابیو! ها ها ها ووی ووی ووی!
ظرف میوه در حالی که پرتقال سعی داشت گلابی را خفه کند تغییر چهره داد و تبدیل به دری سبز رنگ شد که سالازار و مروپ با گشودن آن وارد آشپزخانه شدند.
- اهم اهم!
جنها که به شدت مشغول کار بودند به اهم اهم مروپ توجهای نکردند.
- خطاب مامان به جمعیت جنهای خونگی هاگوارتزه!
جنها همچنان بیتوجه بودند.
- آواداکداورا!
با یک طلسم سالازار، ده جن درجا جان به جان آفرین تسلیم کردند. جنها با نگاه وحشت زدهای به هم آشپزخانهایهای از دست رفتهشان به سرعت به سمت مروپ برگشتند و با چشمهای اندازه توپ تنیسشان با دقت به او چشم دوختند.
- مامان اصلا از اداره آشپزخونه رضایت نداره. از این به بعد باید غذاهارو با رسپی مامان تهیه کنید. در صورت هرگونه تخطی از این رسپی هم مامان دستور میده برای مجازات خودتون توی حلقتون فلفل بریزین و وقت مامانو برای اجرای مجازاتتون تلف نکنین.
اجنه نگاهی به ظرفهای فلفلپاش آشپزخانه انداختند و آب دهانشان را قورت دادند.
- اولین غذایی که باید از الان به بعد بر اساس دستور پخت مامان تهیه بشه حلیمه. از این به بعد توی حلیم قرمه سبزی میریزید. دیگه از فردا مامان هیچ تمایلی نداره حلیم بدون قرمه سبزی روی میزهای صبحونه ببینه.
- یره ای لمشت بازیا تو شهر مویوم قفله... مو نهایت قیمه ره مِرِزِم تو حلیما!
جن به نشانه اعتراض پیشبندش را در آورد و جلوی پای مروپ پرتاب کرد و به سمت در آشپزخانه روانه شد اما قبل از آنکه بتواند دستگیره در را لمس کند با طلسم سبز رنگی که به پس کلهاش برخورد کرد نقش بر زمین شد.
سالازار با متانت نقش و نگارهای افعی چوبدستیاش را نوازش کرد و با چشمان مردمک عمودیاش در میان اجنه خانگی به دنبال معترض بعدی جستجو کرد.
روز بعد پس از صبحانه...- داداش بدو دیگه یک ساعته اون تویی! یه صف دانش آموز در شرایط بحرانی پشت این در وایسادنا!
- حاجی به جون تو چند بار خواستم بیام بیرون ولی تا به در رسیدم فهمیدم اوضاع بدتر از اونیه که تصور میکردم.
صفهای تشکیل شده جلوی در تمام مرلینگاههای مدرسه نشان میداد که تلاش مروپ در بازسازی هاگوارتز نتایج بسیار درخشانی را به بار آورده است!