گِلتیوب 5
به جز خط سبز رنگ مستقیمی که به صورت افقی تصویر را به دو نیم تقسیم کرده است، سرتاسر سیاهی دیده میشود. آهنگ پسزمینه، نوای آشنای فیلم هری پاتر و سنگ جادو است و دل ماگلهای پاترهد را با خود میبرد.
یک دقیقه به همین منوال پیش میرود و خط سبز ممتد کم کم جان میگیرد و به جای آن، خط سبزی غیرممتد میبینیم که به شکل منظم بالا و پایین میرود. آهنگ پسزمینه حالا فقط یک نویز تکرار شونده است و با هر تکرارش خط سبز را به جهش وا میدارد.
هیس هیس مارمانندی شنیده میشود.
ترجمهی آن برای آنهایی که پارسلتانگ نیستند با رنگ زرد زشت و فونت تاهوما12 زیر تصویر میآید:
«خودتونو خیس کنید که من اومدم!!!»
تصویر با یک ترنزیشن حرفهای خروج از دهان بزرگ ماری خوش خط و خال را به بیننده نشان میدهد و در محیط بیرون از مار، با دیدن محیط آشنای استودیوی گلتیوب، موقتاً به آرامش میرسیم.
گلرت گریندلوالد امروز بهترین و شیکترین ست لباسش را پوشیده است. یکدست سیاه با کراوات سیاه و دوخت سیاه و دکمههای سیاه و چیزهای سیاه دیگری که فقط با لمس از نزدیک میتوان فهمید آنجا هستند (مثل چیزهای گوشتی تپنده که به زور در یک دست جا میشوند، یعنی همان قلب سیاه این جادوگر دارک). حتی یک لحظه تصور میکنیم موهایش را هم سیاه رنگ کرده است که پس از لحظاتی میفهمیم صرفاً دودهای حاصل از وسایل نقلیهی ماگلی است که از پنجره پشت سر او در مقابل کاخ باکینگهام ما را به اشتباه انداخته است.
گریندلوالد حتی سیاهترین نگین را برای انگشترش انتخاب کرده و درحالیکه با همان دست، چانهی جذابش را نوازش میکند، رو به تصویر میگوید:
«البته مترجمین بیسلیقهی ما در ترجمهی صحبتهای گرانبهای نجینی موفق نبودهاند. به نظر میرسد هوش مصنوعیشان آنقدر با مارها نشست و برخاست نداشته که بتواند منظور را دقیق برساند. بهرحال... اگر جام روغنی، پارافینی، شمعی چیزی دم دست دارید... بیخیال.. برویم سراغ معرفی مهمان فوقالعاده ویژه و عزیزمان!»
شاید فکر کنید مهمان عزیزشان همان نجینی است که از دهانش بیرون آمدیم، اما نجینی صرفاً همراهی همیشهگرسنه برای شخصیتی بهمراتب خوفانگیزتر است. لرزه به اندامتان افتاد؟ خودتان را خیس کردید؟ خیس کنید که اسمش را نبر دارد وارد استودیو میشود!!!
دوربین از روی گلرت گریندلوالد به سمت در گوشهی سالن میچرخد و از دل تاریکی، سیاهی حقیقی بیرون میپاشد!
چراغها چند بار خاموش و روشن میشوند و به مناسبت ورود لرد ولدمورت، مارهای کبری به لیدری نجینی برهنه و عریان در وسط صحنه شروع به رقصیدن میکنند.
لرد ولدمورت ردای یکدست سبز پررنگ همیشگیاش را به تن دارد و پاهای بدون کفش و جورابش حتی از پشت لنز دوربین هم به وضوح پیداست (هدف ما جلب رضایت همهی فالوورهای عزیزمان است. بله بله، حتی شما دوست عزیز. بله دقیقاً منظورم خود شمایی است که با پاهای لرد ولدمورت هم آره... واقعاً که... آخه فوبیای پا؟!؟!). با ابهت همیشگیاش در میان مارها قدم برمیدارد و اجازه میدهد این استقبال کوتاه، کوتاهتر شود و به پایان برساند.
گریندلوالد بیمقدمه لرد را در آغوش میکشد و ماچ آبداری به کلهی طاسش نثار میکند.
صدای خفیف لرد را میشنویم که به گلرت میگوید: «گلی قرارمون فقط یه بغل رسمی بود، نه اینکه مثل شوهرعمهها تهریشت رو بکنی تو حلق ما.»
صدای خفیف گلرت را میشنویم که در جواب میگوید: «سخت نگیر لرد، عیده و آبهای ماچدارش... ببخشید ماچهای آبدارش. اینم یکی دیگه»
ماچ دوم از اولی هم پرتفتر است و ما را به شک میاندازد که آیا خیسی کلهی طاس لرد ولدمورت در این حجم، همهاش به خاطر ماچ آبدار بوده یا خود لرد هم معذب شده؟
با دعوت گریندلوالد، لرد ولدمورت روی صندلی مخصوص میهمان جا خوش میکند.
«ای لرد عزیز! ممنون که وقتی توی کافهی سهدستهجارو بین دو تا مادهمار شیرده نشسته بودی و مست بودی و عکست رو گرفتم و تهدید کردم تو فضای مجازی پخش میکنم، برای اینکه این کار رو نکنم قبول کردی تو گلتیوب حضور پیدا کنی عزیزم.»
همزمان یک لحظه عکس مربوطه روی صفحه به نمایش درمیآید و قبل از اینکه گِلتیوب به کل به دلیل پخش صحنههای نامناسب بسته شود، دوباره چهرهی معذب لرد ولدمورت را میبینیم.
«بله بله... ممنون که سر حرفت موندی و پخشش نکردی گل من...»
از چهرهی لرد مشخص بود که برای اجرا نکردن نفرین مرگ روی بهترین دوستش مجبور است چند افسون تخلیه انرژی روی خودش اجرا کند.
«لرد عزیییز.... من این رو گفتم و نشون دادم چون میخواستم بینندگان ما بدونن که چرا حرکت بعدی رو قراره انجام بدم. شما شیر دوست داری. شما مار شیرده خیلی دوست داری. برای همین هم من مطمئنم شیری ما رو هم خیلی خیلی زیاد دوست خواهی داشت!»
قبل از آنکه لرد ولدمورت منظور گلرت را متوجه شود، گلرت بشکنی میزند و همانی که منتظرش بودیم این بار از سقف بالای سر لرد ولدمورت، با سرعتی آهسته پایین میآید.
شیری
شیریتر از همیشه
توی صحنه میدرخشه
لرد ولدمورت میبخشه...
از آنجایی که شیری قابلیتهای جادویی آنچنانی ندارد، مجبور است برای اجرای این حرکت، از طناب نامرئی متصل به سقف استفاده کند و آرام آرام پایین بیاید.
کلهی کچل لرد ولدمورت حالا رسما یک لایه مایع شفاف روی خود جمع کرده بود از بس که معذب شده بود. اما این پایان ماجرا نبود. شیری یک راست توی بغل او فرود آمد و روی پایش نشست.
گلرت گریندلوالد گذاشت شیری در بغل عمو ولدمورتش از بابت هنرنماییاش برای یک سلبریتی دارک لذت ببرد و همزمان سوالاتش را نیز از مهمان پرسید:
«لردآ! به من بگو تو چرا جدیداً اینقدر سافت شدی؟ قدیما نر و ماده، سیاه و سفید، حیوان و انسان، پشه و اژدها برات فرقی نداشت. همه رو...
بییییپ
«چرا بییپ گذاشتید؟! الان ملت فکر بد میکنن! لرد! همه رو میکشتی! چرا جدیدا دست به آوادا نمیشی؟ شیطون بلا نکنه رل زدی؟»
صدایی ماورایی سالن را پر میکند: «من رأسا دخالت نکنم دیگه... خودت اون قسمت رل زدی رو از گلتیوب دربیار تا بچههای مردم به رابطه فکر نکنن. آفرین. بدرود.»
ووووشت
صحنه برمیگردد و حرف گلرت اصلاح میشود:
«چرا بییپ گذاشتید؟! الان ملت فکر بد میکنن! لرد! همه رو میکشتی! چرا جدیدا دست به آوادا نمیشی؟ شیطون بلا نکنه گُل زدی؟»
لرد ولدمورت در حالیکه سعی میکرد شیری را بو نکند با دندانقروچه پاسخ داد: «من گُل نمیزنم. سافت هم نشدم. فقط یه کم از دست این مرگخوارهام کلافهام و حوصله کشتار ندارم.»
گلرت میگوید: «اوه چه زود منو بردی به سوال دوم. کدوم یکی از مرگخوارات رو برای ... برای گُل زدن مناسب میدونی؟»
لرد ولدمورت میگوید: «یه مدت لوسیوس مالفوی رو مناسب میدیدم. هم پول خوب داشت میتونستم تیغش بزنم، هم خُب بلوند بود دوست داشتم... اما اون هم از چشمم افتاده دیگه...»
گلرت نچ نچ میکند و به سراغ سوال سوم میرود: «حالا که سفیدها اینقدر ضعیف و ظریف و لوس شدن و رقیب جدی تو ساید مقابلت نداری، برنامه بزرگ بعدیت چیه؟ قصد نداری جایی رو تخریب کنی؟»
یک لحظه برق سبزرنگی از چشمهای لرد ولدمورت گذشت که از لنز دوربین حرفهای جادویی گلتیوب هم پنهان نماند.
«اگه بخوام اینجا بگم که دیگه اسمش برنامه بزرگ نیست! میشه یه برنامه کوچیک زودگذر... ما برنامهای بسیار بزرگ و دیرگذر داریم.»
«اوه... پس برای همین نجینی اول برنامه همه رو به استفاده از...»
لرد در میان حرف گلرت پرید و گفت: «بهتره همه برن دست به دامان سهوروس اسنیپ بشن و یه چیزایی ازش قرض بگیرن... موهاهاهاها

»
در همین نقطه بود که دوباره چراغ ها شروع کردند به روشن و خاموش شدن. همهچیز داشت تیره و تار میشد. شیری از حال رفت و روی زمین افتاد. مارها همگی جمع شدند و از حال رفتند. کلا همهجا تاریک شد و تا دقایقی از ویدیو فقط سایههایی دیده میشد.
دوباره نور به صحنه برگشت. همه به جز لرد ولدمورت و گریندلوالد، شل و ول کف زمین رها شده بودند. لرد ولدمورت و گریندلوالد مثل داور کُشتی و برنده دست یکدیگر را گرفته و بالا برده بودند.
این حرکتشان چه معنایی داشت؟
حالا دیگر کلهی لرد ولدمورت کاملاً خشک بود و چشمهای سرخرنگش به روشنی میدرخشید. گلرت گریندلوالد هم با چشمهای سفید درخشان به دوربین زل زده بود.
زیر صفحه اشاراتی به گزینههای سابسکرایب، لایک و شِر میشود اما هیچ توضیحی برای شیرهای ریختهشده کف زمین داده نمیشود.