هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





بدون نام
ديم ديم ديريم ديم ديم... ديم ديريديم !

پيام بازرگاني !

- بورچ اومده تو خونه تا گيلدي جون بتونه .... پاتيلها رو بشوره ...... آب گرم جوره جوره !!!!

- ( صداي تلفن ) ديريديريديريديم ! ديريديريديريديم ! سلام ...... سلام ...جارو واسه جهيزيه چي خريدي !؟ من برا دخترم نيمبوس 2005 خريدم ! هم خوشگله هم سرعتش بالاس ..... هرروز به تعداد كساني كه جاروهاي نيمبوس 2005 رو به ديگران توصيه ميكنند افزوده ميشود !

- سالاد سالاد كي سالاد ميخواد !!! سالادي كه بي نظيره توش يه جورابه تميزه !!!!! ( جوراب متعلق به گيلديس و بس ! )

- سفيد پوشان محبوب جامعه ...... تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده ( تمامي اشخاص ذكر شده از سفيدان سايت هسنتد ! )
و سفيد پوشاني ديگر ...... حافض كيفيت بالاي پاتيلها ! تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده

- تميز ترين محصولات در كارخانه نوشابه كره اي هاگزبيد ! خيلي تميزهه بياين تميزه بخيرين !!!! تميز ترين سرويسها در اينجا يعني كارخانه نوشابه كره اي ... بله پر كردن نوشابه ها كگه بسيار بهداشتيه : تصویر کوچک شده بله و در اينجا شيشه ها به روش تمام اوتومات شسته ميشن ! : تصویر کوچک شده



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۳

آنتونین دالاهوف LORD MIND


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۹ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶
از نیروگاه هسته ای
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
پیامهای بازرگانی
(نوعی فیلم کوتاه)

نام فیلم:سبقت ممنوع!
بازیگران:
سیا ساکتی
هوتن(هوتی جون) >>>>بچه مثبت
داوود(داوود خطر)
داداش سامان(داداش سیا)
جاسم سه کله
-------------------
سیا ساکتی:هوتی جون حاضری یک لایی بکشم؟!؟!
هوتی جون:نه خطرناکه.......
جاسم:بکش بابا دنیا دست کیه!!!
سیا چنان لایی میکشه که هیچ یک از افراد حاضر در آن صحنه باور نمیکردند!!
جاسم سه کله: بابا ایول
هوتی جون:دیگه این کارو نکن!!
سیا:بذا یکی دیگه بکشم......
داوود خطر:نه سیا....تو باید مراقب نوگل های باغ زندگیمون هم باشی!
جاسم سه کله:
سیا: نوگل های چیچی؟!؟؟!؟؟!
هوتی جون:هیچی!
داوود خطر: بیخیال شو!!
سیا ساکتی دل رو به دریا زد و یک سبقت گرفت.....
پلیس:ایست.....
سیا ساکتی:ای خدا مذهبتو شکر ...این شانس بود به ما دادی!!!
پلیس:
پلیس:10 هزار تومان جریمه میشی!
سیا ساکتی: جون پلیسی ...یک کم تخفیف بده....!
داوود خطر:ببین پلیس عزیز....اگه تو دو سال پلیسی من ده ساله که بهم میگن داوود خطر
پلیس:گویا شماها افرادی آشنا به قوانین هستید ولی باید بیشتر دقت کنید!!
سیا ساکتی میلرزه
سیا ساکتی:دیگه تکرار نمیشه :bigkiss:


تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۳

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
عالیه بهتر از این نمی شه! هالی ویزارد داره جون می گیره!
راستی شوخی ناموسی نکنین! ما تازه ازدواج کردیم ...آره
یه فیلم از من تو راهه! کریچر جان خیلی عالی بود خوشم اومد همن طور شما جناب ارباب ذهن ها! خوندمش خوب من هم دست به کار می شم!



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۳

آنتونین دالاهوف LORD MIND


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۹ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶
از نیروگاه هسته ای
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
نام فیلم:طلسم شدگان
با شرکت:
غریبه......مهشید
بیگانه.......نیما
آبرفورث......پدر مهشید
دالاهوف......کامران
کریچر.........شهره
---------------------------------------------
بیگانه که تازه ازدواج کرده بود نمیدونست که غریبه قبلا شوهر داشته و شوهر قبلش دالاهوف بوده......
غریبه:میری بیرون مواظب خودت باش.....
بیگانه:باشه......
غریبه:زود بیای...امروز عقد کنونه!
بیگانه: باشه

بیگانه در مسیر گل گرفتن از این وره خیابون به اون وره خیابون......
بیگانه:آخ.......
دالاهوف با ماشین میزنه به کمر بیگانه.......
دالاهوف به راهش ادامه میده.....
------
غریبه:وای خدا مرگم بده...چش شده بیگانه!!
بیگانه:داشتم میرفتم گل بگیرم یک جوان خوش تیپ زد بهم ...اما من نصفه بدنم دور از تصادف موند....
غریبه:باید خیلی مواظب باشی..بیگانه...حواستو جمع کن
.....
سر سفره ی عقد
عاقد:خانوم غریبه فرزند آبرفورث...آیا وکیلم...شما رو به عقد دائم آقای بیگانه پر قلیدون در آورم!؟؟!؟
کریچر:عروس رفته گل بچینه...
عاقد: مگه نچیده بود!
کریچر:نه الان رفت بچینه.......
عاقد:دوباره تکرار میکنم ...آیا وکیلم شما رو به عقد .......
ناگهان وسط سالون یک بمب منفجر میشه......
بمب:بنگ....بنگ
غریبه:
بیگانه:
آبرفورث:کیه؟!؟!؟
ناگهان دالاهوف میاد وسط سالون........
دالاهوف:صبر کنید.......
دالاهوف:آهای بیگانه با تو هستم!!!
دالاهوف:هیچ میدونی قبلا غریبه شوهر داشته!؟!؟؟!
بیگانه: نه
دالاهوف:هیچ میدونی شوهر قبلی غریبه کی بوده!؟؟!
بیگانه: بازم نه
دالاهوف:من شوهر قبلی غریبه بودم.......ما زندگی خوشی داشتیم که ناگهان پدر غریبه یعنی همین آبرفورث سر منو کلاه گذاشت.....
دالاهوف:و منو به جرم....حمل مواد مخدر دستگیر کردند
دالاهوف:تا اینکه آزاد شدم!
بیگانه:غریبه
بیگانه:تو بهمن نگفته بودی که قبلا شوهر کرده بودی؟!؟
غریبه:
بیگانه:چرا نگفتی؟!؟!؟
بیگانه میره به سمت آقای آبرفورث!
بیگانه:آقای آبرفورث من از شما توقع نداشتم.......
آبرفورث:
ناگهان پلیس ها که (آبرفورث اطلاع داده بود)میریزند تو خونه......
پلیس:تسلیم شو دالاهوف!!
پلیس:تو چیزی برای از دست دادن نداری!!
ناگهان دالاهوف چاقو رو از جیبش در میاره و .......
پلیس:آخ.........
(غریبه جیغ میکشه)
دالاهوف چاقو را در شیکم پلیس فرو میبره......پ پلیس نقش بر زمین میشه و میمیره.......
آبرفورث:تو قاتلی!!
دالاهوف:وقتی تو رو هم که کشتم ...بعد بگو قاتلی!!
دالاهوف:سهمه منو از اون شرکت میدی....یا خودتو با عروس و داماده جدیدهت بفرستم جهنم!
آبرفورث:سهم کدوم سهم!!!؟!؟!؟؟!!!!
دالاهوف خونش به جوش میاد....و چاقو رو در شکم آبرفورث فرو میکنه!!
غریبه:باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
بیگانه:آقای آبرفورث...حالتون خوبه!!؟!؟؟
دالاهوف:نه حالش خوب نیست ...چون الان در جهنم به سر میبره........
بیگانه به سمت دالاهوف حمله ور میشه....... چاقو به شیکم بیگانه میخوره.!!!
بیگانه:آخ.......
غریبه:وای بیگانه.........
غریبه:تو یک قاتلی!!!!!!
دالاهوف:اگه عیاله من نشی تو هم میکشم!!!
غریبه:باشه پس عیالت میشم.......
عاقد:لا.....اله...الا....ال...
کریچر:مبارکه....ایشاا.....صد سال به پای هم پیر بشید

-------
(یک سال بعد)
نفرین بیگانه که دالاهوف و غریبه رو اسیر کرده بود......
غریبه:کجا میری دالاهوف؟!؟!
دالاهوف:سر کار
غریبه:پس مواظب خودت باش
دالاهوف:باشه

دالاهوف در راه خیابان که از آن رد میشد...ناگهان ماشینی به دالاهوف زد......
دالاهوف:آخ.......
غریبه که داشت دالاهوف رو از دور میدید!
غریبه:وااااااااااااااااااااااای.ی.ی.ی..........دالاهوف!!!
غریبه از خونه میاد بیرون.....
که ناگهان ماشینی به غریبه میزنه........
غریبه:آخ...................
-------------------------------
و این گونه بود که دالاهوف و غریبه اسیر نفرین بیگانه شدند و جانشونو از دست دادند
------------
کریچر هم رفت دنبال زندگیش


تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۸:۲۲ شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
بیگانه را بکش

فیلمی از مجلس رکوردز
تامین بودجه از صندوق ذخیره ی ارضی

با هنر مندی
هری
گیلدی
هرمیون
بیگانه
کرام
ابرفورث
چو چانگ
مانیا
حاجی دارک لرد
مک گوناگل
هاگرید
کریچر
دالاهوف


لوکیشن= راه پله ی آپارتمان گیلدی

هری: بچه ها زود باشین فوتبال داره شروع میشه
گیلدی: اونی که سرور و پادشاهمونه کیه قرمز شرت مشکیه
کرام: اونی که گل میزنه به آبیا کیه قرمز شرت مشکیه
هرمیون: امروز حتما میبرن
هری: ابر اون تلوزیون رو روشن کن
هری: ابر با توام
ابرفورث: ابر خودتی من فانتزیم
هری: چقدرم بهت می یاد بلند شو زودباش
چو: بچه ها کی با من شرط میبنده می خوام روش رو کم کنم
مانیا: من
چو: سر چی؟
مانیا: هر کی باخت تمیز کردن فردای مجلس با اون
چو: وایسا ببینم اصلا فردا نوبت کی هست
هری: هاگرید
هاگرید: ا چرا یک روز در میون نوبت منه که
هرمیون: هری چند وقته می خوام این موضوع رو بهت بگم که چرا همه ی ما نوبتی یک روز مجلس رو تمیز میکنیم ولی تو نه
هری: یعنی چی؟ حرف نباشه مثلا من رئیس هستم ها
چو: باشه هر کی باخت فردا اون باید همه جارو جارو بکشه
مانیا: من روبرد قرمز شرط میبندم
چو: نمی شه که من خودم طرفدار قرمزام
مانیا: کی طرفدار آبیاست؟
چو: کی طرفدار آبیاست؟
چو: اِِِ همه طرفدار قرمزین؟
همه:
هاگرید: تا اونجایی که من می دونم همه حتی آمبریج ضایع هم طرفدار تیم قرمز و .....
گیلدی: آخه کدوم آدم عاقلی طرفدار آبیا میشه
هاگرید: تنها کسی که میشناسم و طرفدار آبیاست بیگانه اس
گیلدی:
ابرفورث: حاجی شما طرفدار کدوم هستید
حاجی: من طرفدار بازی خوبم
نماینده ها:
کرام: میگمها بریم بیگانه رو بیاریم و خرش کنیم باهاش شرط ببندیم
بقیه:


کرام: الو بیگانه زود بلند شو بیا خونه ی گیلدی اینا
بیگانه: چرا؟
کرام: فوتبال داره بیا بچه ها جمع هستند با هم نگاه کنیم
بیگانه: باشه الان می یام


30 ثانیه بعد

هری: بکشین بچه ها آخه کی به این دیوانه گفته از تو شومینه بیاد معلومه گیر میکنه دیگه
هاگرید: حرف نزن بکش
آها.....آها بالاخره اومد بیرون
بیگانه::ylash:
چو: بیگانه شنیدم طرفدار آبیا هستی
بیگانه: آره
چو: با ن شرط می بندی ؟
بیگانه: تو هم طرفدار آبیا هستی؟
چو: نه دیگه من قرمزم
بیگانه: خوب نمی شه که تو طرفدار قرمزی من آبی
هری: اه یکی به این حالی کنه موضوع چیه
هرمیون: ما رو ببین با کی میخوایم شرط ببندیم اگه به این بگی برو مجلس رو تمیز کن میره دیگه شرط بستن نمی خواد
بیگانه: کی طرفدار آبیاست من میخوام باهاش شرط ببندم
نماینده ها:

5 دقیقه بعد

بیگانه: آها فهمیدم
بیگانه: حالا سر چی؟
چو: اگه قرمز برد تو واسه یک هفته می یای و مجلس رو نظافت می کنی
بیگانه: اگه آبی برد چی؟
بقیه:
هری: اگه برد هر چی تو بگی بیگانه جان
بیگانه: باید به من کولی بدین همتون
هرمیون: ولی.... چیزه...
حاجی: از نظر من اشکال داره فکرش رو بکن مگی به تو کولی بده
مک گوناگل: ساکت مسابقه شروع شد
باشه بیگانه اگه آبیا بردن من به شخصه بهت کولی میدم


گزارشگر: خوب مسابقه شروع میشه توپ زیر پای بازیکنان قرمزه
اونا به سمت دروازه در حرکتند
حالا یک شوت محکم و گل بله گل
گل اول در دقیقه ی اول بازی نتیجه یک هیچ به نفع قرمزهاست
کرام: بچه ها بخونین اونی که سرور و پادشاهمونه قرمز شرت مشکیه



30 دقیقه بعد

بیگانه: یعنی چی قرمزا 4 نفر بیشترن
هری: خوب مگه چیه درسته دیگه
بیگانه: دیگه اینا رو میفهمم هری خان
از دالاهوف انتظار بیشتر از این هم نمیره



پایان نیمه ی اول
گزارشگر: بله نیمه ی اول بازی با نتیجه ی ده بر صفر به سود قرمزها به پایان رسید
دوربین میره رو تماشاچی ها
گیلدی: وایستین ببینم اون کی بود ؟ قیافش آشنا بود
هرمیون: کریچره
نماینده ها: ماااااااااااااا
هری: نگاه کنین تو رو خدا واسه من لباس ابی پوشیده
نماینده ها:
هری: اگه اینجا بود وادارش میکردم باهامون شرط ببنده بعد که باخت میشوندیمش پشت وانت به عنوان مظهر بلاهت تو خیابونا می چرخوندیم
مک گوناگل: تیمی که کریچر ترفدارش باشه انتظاری بیشتر از این ازش نمیره
بیگانه: مگه آبیا چشونه؟


نیمه دوم

گیلدی: بچه ها موج مکزیکی برین
هری: مگی تو رو خدا جوگیر نشو گفتیم موج مکزیکی این کارا چیه
حاجی: از شما بعید بود مگی

30 ثانیه مونده به آخر بازی

گزارشگر: بله نتیجه با این گلی که قرمز ها هم اکنون به ثمر رسوندن 21 به 0 میشه
و باخت آبی ها حتمیه
اما نه صبر کنید .. جستجو گر تیم آبی گوی زرین رو گرفته و 50امتیاز به نفع تیمش به دست می یاره
نتیجه ی بازی 21- 50 میشه به نفع تیم آبی
نماینده ها: مااااااااااا....... این فوتباله
بیگانه: آره این درسته دستتون رد نکنه بچه ها
هری: بچه ها از همین گوشه یواشکی فرار کنید
گیلدی: در قفله
بیگانه: چی دارین در گوش هم میگید
من در رو قفل کردم کسی مزاحم فوتبال نگاه کردنمون نشه
زود باشین من کولی میخوام
نماینده ها:
ابرفورث:مک گوناگل زود باش بیگانه کولی میخواد
مک گوناگل: بیگانه تو که نمی خوای من به تو کولی بدم ها؟ هاگرید رو نگاه کن اون میتونه
هاگرید: نخیر یعنی چی من دیسک کمر دارم هری سالمه سالمه اون میتونه
بیگانه:
نماینده ها با هم:
نماینده ها وقتی به نتیجه ای نمی رسن:




با تشکر از حاجی که اجازه داد فیلم به صورت اپن تهیه بشه
با تشکر از همسر بیگانه که اجازه داد برای بازی فیلم بیاد
و همچنین پرسنل ورزشگاه که کریچر رو به ورزشگاه راه دادن


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۳۴ جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
ارباب ذهنها
فيلمي از ويکتور کرام تقديم به دالاهوف
با شرکت:
دالاهوف
کرام
ابرفورث
بيگانه
هري
تهيه کننده:فلووس موجود!!!لا مشکل!!!
تدارکات:چو چانگ
--------------------------
ابرفورث:ويکتور....يه جادوگرست، ادعا داره ارباب ذهنهاست!!!...اسمش دالاهوفه!!!
کرام:جدي؟!!!...خيلي دوست دارم بدونم تو ذهن اين بيگانه چي ميگذره!!!
ابرفورث:آي گفتي!!!.....منم ميخوام بدونم تو اين کله چي ميگذره!!!
کرام:پس اگه موافق باشي ميريم پيشش....ولي اول بايد امتحانش کنيم ببينيم يارو راست ميگه يا نه
ابرفورث:اره....اول ميگيم رو خودمون امتحان کنه!!!!
کرام به دفتر ارباب ذهنها زنگ ميزنه و وقت ميگيره
-------------------
نوبت آقاي کرام است...بريد تو!!!
کرام وارد اتاق ميشه.......فضاي داخل اون پر از دود بود کرام به سرفه ميفته
کرام:اهم...اهو...اهم
دالاهوف:بنشين روي صندلي
کرام نشست روي صندلي
دالاهوف به چشمان کرام خيره شد......خاطرات مانند فيلم از جلوي کرام گذشت

ويکتور..ويکتور...هنوز نخوابيدي؟..الان 3 نصف شبه
کرام:مامان...الان يه فيلم گذاشته خيلي باحاله....نگاه کن
مادر کرام وقتي به تلويزيون نگاه ميکنه چشماش گرد ميشه:بيشرف ...اينا چيه ميبيني؟!!!!!
کرام:من بيشرفم يا شماها که اين کارارو انجام ميدين؟!!!!!!

پسرم...ويکتور....از جلوي تلويزيون بلند شو....چقدر فيلم ميبيني
کرام:بابا...فيلم کوييديچي گذاشته...انقدردوست دارم مثل قهرمان فيلم کوييديچ بازي کنم
باباي کرام:پسرم....مطمئنم يه روزي بازي تو از همشون بهتر ميشه
---
کرام تموم زندگيشو به صورت فيلم ديد و به دالاهوف اذعان اورد
----------------
نوبت شماست ابرفورث عزيز
ابرفورث وارد اتاق ميشه....صندلي رو مخالف دالاهوف ميذاره....به صورت برعکس روبه دالاهوف ميشينه
دالاهوف به چشماي ابرفورث نگاه کرد

معلم:چرا مثل بز به من نگاه ميکني؟جواب بده دامبلدور؟!!!!
ابرفورث سرش را به زير انداخته بود
معلم:اگه يکصدم آلبوس درسخون بودي الان اوضات اين نبود...بهتره به جاي درس خوندن بري بز بچروني!!!!
ابرفورث گريه کنان به بيرون از کلاس دويد
از اونروز ابرفورث از هر چي بزه متنفر شد و تصميم گرفت طلسمهاي نابخشودني رو به روي اونها اجرا کنه!!!!!

ببين ابر....الان پول تو کاف داريه...يه نوشيدني کره اي ميفروشي دوبرابر سود ميکني
ابرفورث با سر حرفاي رزمرتا را تاييد کرد
رزمرتا:بيا...با هم شريک شيم!!!ميريم يه کافه ميزنيم!!!هر چي شد نصف قبول؟

رزمرتا:تو اصلا به بهداشت اهميتي نميدي....نزديک بود کافه رو ببندن
ابرفورث:خوب اگه بشوريم دوباره کثيف ميشه!!!!
رزمرتا:ببين ابر!!!از الان راهمون جدا ميشه....سهمتو بردار خودت يه کافه بزن!!!

---
کرام:ببين دالاهوف ما ميخواهيم هر چي تو اين کله بيگي ديدي به ما بگي...باشه؟
ابرفورث:اين موضوع براي ما حياتيه!!!!
دالاهوف:مطمئن باشيد...تا حالا نشده دالي شکست بخوره!!!!
------------------
بيگانه وارد اتاق ميشه...در رو به اهستگي و با نوازش!!!ميبنده
و رو به دالاهوف ميشينه: :ylash:
دالاهوف رو به بيگانه ميشينه
بيگانه: :ylash:
دالاهوف داره در ذهن بيگانه اين تصاويرو ميبينه
بيگانه يه درو باز ميکنه و به آهستگي ميبنده
و ميشينه روي صندلي رو به مردي که قيافش براي دالاهوف خيلي آشناست!!!!
مرد مذکور به چشاي او خيره ميشه و به خلسه ميره.....بيگانه از جاش بلند ميشه...به طرف مرد ميره و گلوي مرد را ميگيره و مردو خفه ميکنه!!!
اين آخرين چيزي بود که دالاهوف در ذهن کسي ميديد!!!!!
-------------
تيتراژ:
الا دالاهوف، که شدي دردمند
شنو يه نصيحت، از من مستمند!!

نشو هيچوقت با بيگي روبرو
چرا که کند عمر تو پشترو!!

با تشکر از:
دالاهوف
خانم دالاهوف که اجازه دادن ايشون تو فيلم شرکت کنه!!!!
(به فيلم دالاهوف مراجعه کنيد!!!)


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۳

آنتونین دالاهوف LORD MIND


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۹ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶
از نیروگاه هسته ای
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
در ضمن یادم رفت که بگم......
به زودی ماجراهای آنتونعلی و جاسم به بازار می آید!
که به صورت طنز نمایش داده میشوند!

مسانی که میتوونند منو در یاری و ساختن این ماجراهها کمک کنند به من پیام شخصی بزنند


تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۳

آنتونین دالاهوف LORD MIND


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۹ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶
از نیروگاه هسته ای
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
دیدن این فیلم به افراد متاهل توصیه نمیشود
------------------------------------------------------------------
نام فیلم:مردان زن ذلیل

با شرکت:
آبرفورث و عیال
بیگانه و غریبه
کینگزلی و عیال
حاجی دارکی با حاجیه خانوم دارکی
و
آنتونعلی(مجرد)
-----------------------------------------------------
عیال آبرفورث:آبرفورث جورابامو شستی؟!!
آبرفورث:بله عیال
عیال آبرفورث:لباسامو اتو زدی؟!؟
آبرفورث:بله عیال
عیال آبرفورث:ظرفها رو شستی؟!؟!
آبرفورث:بله عیال
عیال آبرفورث:بپر سر کوچه دو تا آدامس بیگی بیار!
آبرفورث:ولی عیال......
عیال:چی شنیدم!!تو روی من وا میستی جواب میدی!
آبرفورث:اشتباه کردم عیال منو ببخش! دیگه تکرار نمیشه!
-------------------------------
در خانه ی کینگزلی
عیال کینگزلی:جوارابامو شستی؟!؟؟!
کینگزلی:بله عیال
عیال کینگزلی:بپر سره کوچه یک کرم سفید کن برای من بگیر(پوست صورت سفید کن)
کینگزلی: میخوای پوست صورتت سفید شه عیال!؟؟!
عیال کینگزلی:آره ه.ه.ه.ه.ه.ه.ه.
کینگزلی:ولی اینطوری که به من نمیای...چون پوست صورت من سیاهه!
عیال کینگزلی:اه...کینگزلی خسته شدم از بس بهم گفتن...آفریقایی!
کینگزلی: کی بهت گفته آفریقایی؟!؟!؟!؟!
عیال کینگزلی:غیرتی نشو بابا!!بشن سر جات!!به خدتم میگن آفریقایی!
کینگزلی:هیشکی منو دوست نداره
----------------------------
در خانه حاجی دارکی
حاجیه خانوم:حاجی...جورابامو شستی!!
حاجی دارکی:بله حاجیه خانوم!
حاجیه خانوم:بپر سر کوچه دو تا نوشابه بیگیر بیار!
حاجی دارکی:نوشابه.....نوشابه در آسلامیوس
حاجیه خانوم:کارت به جایی رسیده که به منم میگی آسلامیوس!!
حاجی دارکی:ببخشید عیال..منو ببخشید....
حاجی دارکی:به آسلامیوس قسم که دیگه تکرار نمیشه!
--------------------------------
در خانه ی بیگانه
غریبه:جورابامو شستی؟
بیگانه:بله..عیال
غریبه:بپر سر کوچه دوت چایی بردار بیار
بیگانه:
بیگانه:چشم
غریبه:از اون ور هم برای من بستنی بیگیر بیار
بیگانه:چشم..عیال
غریبه:قربونه آدم چیز فهم!
بیگانه:
-------------------------------
یک روز قبل از خواستگاری برای آنتونعلی
عیال آبرفورث و هیال بیگانه و عیال کینگزلی و عیال حاجی در آشپز خونه بودند و خود آبرفورث..کینگزلی..بیگانه و حاجی در سالن بودند!(آنتونعلی هم بود)
آبرفورث:ببین آنتونعلی جان تو نباید در زندگی زن ذلیل باشی...باید بزنی تو گوش عیالت..مثل من...
عیال آبرفورث:چی.ی.ی.ی.ی.ی.ی. گفتی.ی.ی..ی.ی.ی.ی.ی..ی.ی.ی؟؟!؟!؟
آبرفورث:نه عیال داشتم به آنتونعلی میگفتم که مثل من عیالشو دوست داشته باشه و کار های عیالشو انجام بده!
آنتونعلی: شما زن ذلیل نیستی؟!؟
کینگزلی:ببین آنتونعلی..تو نباید مثل آبرفورث باشی تو باید مثل من بزنی تو گوش عیالت.....
عیال کینگزلی:چی.ی.ی.ی.ی..ی.ی.ی..ی..ی.ی..ی.ی.!!!!جرات داری بگو!!!!!!
کینگزلی:نه عیال داشتم به آنتونعلی میگفتم که چه خوب میشه یک عیالی مثل عیال من گیرت بیاد!؟؟!
آنتونعلی:
بیگانه:آنتونعلی.....اینا رو ول کن.....تو باید سعی کنی مثل من باشی که به عیالم میگم یگ چیزی ...سریع حرفمو گوش میکنه!!
غریبه:چی.ی.ی.ی..ی.ی.ی..ی.ی.ی.ی..ی.ی.ی..!!!چی کار میکنم من؟!؟!
بیگانه:نه عیال...داشتم به آنتونعلی میگفتم که باید مثل من به حرف عیالت گوش کنی!
آنتونعلی:
حاجی:خاک بر سر زن ذلیلتان کند!!آسلامیوس شما را نگه نخواهد داشت!!
حاجیه:چی.ی.ی..ی.ی.ی..ی.ی.ی.ی..ی.ی.ی.ی..ی.
حاجی:عیال داشتم میگفتم به آنتونعلی که باید عیالی حاجیه داشته باشی تا آسلامیوس نگه دارت باشد!
--------------------------------
روز خواستگاری
عیالآبرفورث:خوب مثل اینکه ما باید عروس دوماد رو تنها بگذاریم که با هم حرف بزنند
000000000
عروس:شما نمیخواید حرف بزنید؟!؟
آنتونعلی:
عروس:خوب...آقای آنتونعلی....معیارهای شما برای زندگی با من چیست؟!؟
آنتونعلی:
--------------------------------
یک سال بعد(آنتونعلی هم صاحب عیال شد)
آنتونعلی:عیال جورابامو شستی؟!؟!؟!؟
عیال آنتونعلی:بله عیال
آنتونعلی:بپر سر گوچه دو تا آدامس بردار بیگیر بیار!
عیال آنتونعلی:چشم عیال
-------------------------------
خب این فیلم علاوه بر مشکلات خانوادگی علمی نیز بود ...اگر کل فیلم رو می دیدید؟!؟متوجه این موضوع میشدید

من این فیلم رو تقدیم به ویکتور کرام عزیز میکنم...امیدارم خوشش اومده باشه


ویرایش شده توسط آنتونعلی دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۳/۱۱/۱ ۱۵:۳۵:۳۵

تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۵۷ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
فيلم کوتاه:جووني
با شرکت:
ابرفورث
بيگانه
کرام
مگ گونگال
هري
تهيه کننده:دخانيات!!!!!
تدارکات:آق تقي!!
-------------------
کرام سعي ميکرد به ابرفورث پير کمک کنه تا از خيابون رد بشه......
ابرفورث:الهي خير از جوونيت ببيني...الهي پير شي!!!!
کرام:ممنون ...پيري!!!!!
------
فرداي اونروز کرام از خواب بيدار ميشه و ميره جلوي آينه......
نه امکان نداره....او 50 سال پيرتر شده بود...ريشهاي او با ريشهاي دامبلدور برابري ميکرد
دندانهاي او همه ريخته بود.....صورتش چروکيده و دستانش لرزان شده بود
کرام:چرا اين بلا سر من اومده؟!!!
کرام به سراغ مگ گونگال ميره و قضيه رو بهش ميگه
مگ گونگال:احتمالا به خاطر دعاي اون پيرمرد بوده!!!برو سريع پيداش کن ...بهش بگو دعاشو پس بگيره
کرام به همه جا سر ميزنه....از هاگزهد گرفته تا وزارت سحر و جادو...ولي خبري از ابرفورث نيست
کرام غمگين و ناراحت يه گوشه کز ميکنه که ميبينه ابرفورث داره از آن سوي خيابون رد ميشه.....ميره به سمتش که باهاش حرف بزنه....يه ماشين با سرعت ميزنه به ابرفورث و اونو ميکشه!!!!
کرام:
ماشيني که به ابرفورث زده بوده دنده عقب ميگيره.....يه نفر از اون پياده ميشه!!!
بيگانه:پدر جون...ميخواي از خيابون ردت کنم!!!!؟
کرام:ممنون پسرم...الهي پير شي!!!!!!!!
بيگانه:خواهش!!!
----------
فردا صبح بيگانه از خواب پا ميشه و ميبينه پير شده!!!!!!!!!!!!
---------------------------------


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ جمعه ۲۵ دی ۱۳۸۳

دلورس  آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۵ سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۵۳ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۴
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
ارباب حلقه ها

قسمت دوم...

این فیلم برگرفته از واقعیت سایت است...

سعی شده اسامی و شخصیت ها مطابق بر آنچه اتفاق افتاده انتخاب شوند...

و برای دوستانی که هنوز معنای حلقه رو در نیافتند...
حلقه = مدیریت سایت

بازیگران این قسمت

حاجی:گاندالف
پاتر:فردو
ابرفورث:الروند
ولدمورت: سارومان
تانکس: سم وایز گمجی(به علت دگرگون نما بودن تانکی!)
مری: شکم
مودی:آراگورن
لگولاس:فیتال..گیلدی
برومیر:خون آشام..
گیملی:دیگوری سابق...لوپین فعلی
لوسیوس مالفوی:سواران سیاه
لیدی ولدمورت:سواران سیاه

حاجی: هوم فکرشو می کردم....هوم این همون حلقه ی سائورونه....وقت نداریم پاتر....اون می تونه سایت رو به نابودی بکشه..تو باید حلقه رو از بین ببری...همین الان ممکنه در حال زدن یه پست باشه....من می رم به سر به تاپیک گفتگو با مدیران بزنم..تو هم با تانکس( سم وایز گمجی!) باید بری و حلقه رو به جای امنی ببری...منم بعدا بهتون توی تاپیک خصوصی مدیران ملحق میشم...

تاپیک گفتگو با مدیران ( صحنه ی گفتگوی گاندالف با سارومان)

حاجی: ولدمورت...حلقه ی سائورون پیدا شده..ما باید با هم متحد بشیم و حلقه و ماجرای حلقه رو به کل نابود کنیم...
ولدمورت: تو واقعا جادوگری؟تو بوق هم نیستی...تو واقعا عظمت این حلقه رو درک نمی کنی...چه حق هایی که از من ضایع شده...چقدر نسبت به من کم لطفی شده..من واقعا حلقه رو می خام...

-----------
پاتر و تانکس و شکم ویکی دیگه!(یادم نیس ناظرای اون موقع زیاد)سعی در نابود کردن حلقه و ختم این ماجرا هستند...بنابراین به سوی قرار با حاجی...یعنی انجمن خصوصی مدیران راه می افتند..( همون سرزمین الروند اینا!)
در بین راه سواران سیاه در تعقیب آنها هستند...
پاتر: شکم تو نباید بگی حلقه الان پیش ماس..فهمیدی؟!
شکم که در یک کنفرانس بود: هوم..اره پاتر حلقه رو داره...
پاتر:ای خدا به این شکم رعد و برق بزن...
(پاتر حلقه رواتفاقی دستش می کنه...سایت دان میشه..)
سواران سیاه که در خدمت و دستور سائورون هستند به طرف سایت هجوم می آورند(سواران سیاه نسبت به دان شدن سایت حساس هستند!)
(پاتر سریعا حلقه رو در میاره..سایت دوباره وصل میشه...)
مودی (آراگورن!)هوممم..مشکوکه...چرا اینطوری میشه سایت...
لوسیوس مالفوی(سوار سیاه!) هوم...به حق کله اژدری ها یورتمه برو..
لیدی ولدمورت(سوار سیاه)...چون سواران سیاه حرف نمی زنند....من فقط حضور آنها رو اعلام می کنم...
در بین راه برای رسیدن به محل ملاقات...بسیار حرف ها و توهین ها زده شد..(صحنه ی درگیری فردو با سواران سیاه)

---------- محل قرار...انجمن خصوصی مدیران(محل زندگی الروند!)

ابرفورث یه سری ورد می خونه تا فعلا این مکان امن بشه...
پاتر:حاجی کجاس؟!
حاجی: من اینجام..توی تاپیک گفتگو با مدیران با ولدمورت( سارومان) درگیر شده بودم ..یه کم دیر رسیدم..
ابرفورث: خوب همه سران دارای حلقه(مدیران) باید تصمیم بگیریم...
مودی:باید از سایت بندازیمشون بیرون...
خونی(برومیر) تو اصلا کی هستی..که نظر میدی؟! تو اون موقع بودی اصلا؟!
دیگوری(ریموس فعلی...گیملی!)اون تاپیک باید قفل بشه...من خودم این کارو انجام میدم...نباید بزاریم این حلقه جو سایت رو متشنج کنه...
دیگوری تاپیک رو قفل می کنه..ولی تاپیک باز هم باز میشه( صحنه زدن با تبر روی حلقه!)
ابرفورث: قدرت حلقه زیاد تر از این حرفاس..
پاتر: من حلقه رو نابود می کنم...ولی به روش خودم...من این وظیفه و مسئولیت رو می پذیرم..
حاجی: ای کاش من هم یک بسیجی بودم...منم فول ساپورت می کنم!
ابرفورث: ما باید یاران حلقه تشکیل بدیم...باید همه از سایت دفاع کنیم...
(تشکیل شدن یاران حلقه...پاتر..ابرفورث...مودی..خون آشام..دیگوری(لوپین) حاجی...شکم...تانکس...فیتال( در نقش لگولاس..گیلی!)


با تشکر از همه اعضا!
کسانی که در این ماجراها دخیل بوده اند و دوس دارند در قسمت های بعدی بازی کنند به من پیام شخصی بدن...

محصول جادوگران دات کام...

ادامه دارد...


دلورس جین آمبریج
سازمان ملل جادوگری!
سفیر صلح.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.