میلی سنت خسته تر از همیشه در حالی که حدود10 بتری نوشیدنی کره ای خورده بود با حالتی عصبی از کافه بیرون اومد .
احساس می کرد به شکنجه ی چند بی مصرف نیاز داره.
نگاهش را به انتهای جاده انداخت. چند نفر که چهرهایشان دقیق معلوم نبود سراسیمه به سمت او میومدند.خنده ی تلخ و مرموزی کرد.عصایش را از جیب عمیقش در اورد.
صدای خندهای ریز نویل گوشش را ازار می داد . دست در دست جینی داشت به سمتش می رفت .
میلی :سلام پسر
نویل: جینی بیا از این سمت بریم.
جینی که ترس تمام وجودش رو فرا گرفته بود دست نویل را محکم کشید و هر دو به سمت کافه حرکت کردن .
میلی با خونسردی گفت:اوه اوه دوستان کوچولوی ما انگار خیلی عجله دارن .( ماکسیم)
ناگهان نویل به سمت اصطبل پرتاب شد . خون از گوشش سرازیر شد. صدای جیغ جینی در کوچه ی خلوت پیچید.
جینی:کثافت باحاش چی کار کردی ؟
میلی:ow دو کفتر عاشق . دو لاش خور مثل لی لی و جیمز . مثل اون پدر مادرای.....
نویل : خپه شو بی سعور. سعی کرد عصاشو در بیاره ولی میلی خلع سلاحشون کرد.(اکسپلیارموس)
صدای ناله ی جینی که با خرد شدن کمرش همراه بود آمد.
میلی اکستراس)اب بدن نویل بخار شد و پوستش به استخوانش چسبید.
سریع به سمتش دوید و خودش را روی استحوان های نویل پرتاب کرد.صدای خرد شدن استخوان های نویل در فضا پیچید.
میلی احساس کرد قطره های اشک از چشمان پدر مشنگی که خودش با دست هایش خفه کرده بود سرازیر می شود. روح اون گند زاده همیشه دنبالش می کرد.
ناگهان یک صدای دوست داشتنی او را از پشت صدا کرد.
میلی : اوه رومیاس نمی دونی چقدر به کمکت نیاز دارم. بیا کلک این دوتا را بکنیم.
رومیاس: "(ناکتراس) همون موقع نویل باز باد کرد.اما باد کردنش خیلی سریع انجام شد تا اونجا که به سرعت ترکید.
میلی: اوه رومیاس تو که حرومش کردی . تازه بدنش ورز اومده بود.
- اشکالی نداره رو این هویج کار می کنیم.
- اوکی.(تارسیننتال) دو شبح از عصا خارج شدن.با دو طناب که به دهنشون اویزون بود
- رومیاس این طلسم واقعا جالبه .اینو پدر بزرگ جد بزرگ سالازار ساخته از عرب ها که زمانی بلال حبشی رو شکنجش می دادن یاد گرفته.
به سمت دست های جینی رفتن و به دستاش گره زدن بعد تبدیل به هیپوگریف شدن و هر کدوم از سمتی اون کشیدن. صدای کنده شدن کتفش اومد.
- میلی واقعا جالب بود حالا بذار من یه چشمه بیام
(سیپریای)جینی بدون دست روی زمین زانو زده بود و جیغ می کشید که ناگهان مبهوت به اطراف خیره شد.در انتظار اتفاق ثلخی بود.
_ خواهش می کنم. تمومش کنید . چه اتفاقی داره میوفته؟ وای من دارم خفه می شم.
- اوه رومی چقدر هیجان انگیز.
چند مار که به کلفتیه بازوهای هاگرید بود از دهنش خارج شد همراه با سیلاب خون.دیگه صدای جینی در نمی اومد. مار ها دور پای جینی حلقه زدن و اورا از پا به سقف برج اویزون کردند تا همه شاهد بد بختیه دشمنان جادوی سیاه باشند.
میلی و رومیاس با خنده های تلخشان ان جا را ترک کردن بعد از این کار یک......می ارزید.
گه غلطی داشت به بزرگیه خودتون ببخشید . تازه از شکنجه دادن خوشم اومده . ادامش می دم . امیدوارم این بار بلا رازی باشه.
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه (White Guy) در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۱۵ ۸:۴۰:۲۴