چند روز بعد...(رودی همچنان وسط ردا فروشی ولو افتاده)
رودی:ببین رودی یا بلند میشی یا آن چنان جیغی میکشم که خودت بلند بشی
رودی همچنان رو زمین
مانیا:پرمیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
پرمیس در حالی که داره جادوگر تی وی نگاه میکنه:هان؟
مانیا:هان نه بله.کجایی؟
پرمیس:دارم...(صدای خوردن پاپ کورن)...جادوگر...(همون صدا)...نگاه میکنم
مانیا:وافعا که بیا این رودی رو بلند کن من میخوام برم آداس
رودی یهو از جاش بلند میشه
رودی:منم بیام عدس؟
پرمیس در حالی که روی لباسش نمک ریخته میاد توی ردا فروشی
مانیا و پرمیس:
رودی::grin:
مانیا و پرمیس:
رودی:
یعنی دوباره غش کنم؟
پرمیس در حالی که سعی میکنه لبخند بزنه ولی نمیتونه:نه عزیزم هنوز کارت داریم
رودی:چی کار؟
کاری:ببین به حرفشون گوش نده
پرمیس:
کاری:الفراررررررررر
کاری فرار میکنه و پرمیس هم دنبالش
مانیا یه نگاهی به اون دو تا میکنه و بر میگرده با خشم و غضب رودی رو نگاه میکنه
رودی:خوبی مانیا جونم؟
مانیا:به تو ربطی نداره
رودی:
مانیا:اصلا تو برای چی میخوای بیای آداس؟
رودی:هوم؟
مانیا:پرسیدم...
رودی:متوجه شدم چون...چون...
مانیا:نمیخواد به اون مغز پوکت فشار بیاری من میدونم برای چی میخوای بیای
رودی:
چرا؟
مانیا:ببین توی آداس از اون خبرا و کسایی که تو میخوای نیست
رودی:
مانیا:تو چرا امروز اینقدر خنگ شدی؟
رودی:نمیدونم
صدای پرمیس در حالی که خودش معلوم نیست:این همیشه خنگ بوده
رودی یه چیزی زیر لبی میگه
مانیا:چیزی گفتی؟
رودی:نه...نه
مانیا:خب من دیگه برم...وقتی برمیگردم عین آدم نشستی اینجا فهمیدی؟
رودی:منم بیام
مانیا:گفتم نمیشه
رودی که حالت بچه مظلوم ها رو به خودش گرفته:چرا؟
مانیا:اه...بس کن دیگه اون جا ساحره های مثل برتا وجود خارجی نداره همه ساحره های اونجا به فکر دفاع از حقوق خودشونن
و یهو میزنه زیر گریه و تند تند میره بیرون
پرمیس:ااااا مانیا مانیا صبر کن....اه رفت
رودی:
چی کارش داشتی؟به من بگو
پرمیس:میخواستم بگم ساندویچ کلم پخته ش رو جا گذاشت
رودی غش میکنه
چند ساعت بعد
پرمیس:رودی تو نمیتونی آدم بشی ها زود باش بلند شو
رودی همچنان ولو رو زمینه
پرمیس:حیف دارم فبلم هندی نگاه میکنم و گرنه میومدم بلندت میکردم
رودی همچنان در همون وضعیت
پرمیس:وای وای ببین این ساحره هه چقدر قدرتمند میزنه تو سره جادوگره وای من و مانیا باید از این هندی ها یاد بگیریم
رودی در همون وضیعت قبلی
پرمیس:رودی بلند شو
ایضا همون حالت رودی
پرمیس:من نمیدونم ها...الان مانیا میاد میکشت
رودی باز هم همونطوری
پرمیس:اه...اینم یه دونه پیام بازرگانی نداره که بیام بلندت کنم اصلا وایسا ببینم این کدوم شبکه است....
چند لحظه بعد
پرمیس:
در همون لحظه مانیا سوت زنان وارد خونه میشه
مانیا:اااااا پرمیس چی شده؟
پرمیس:
مانیا:ماااااااااااااااااااا میگم چی شده؟
پرمیس:
رودی فرار کرده
مانیا:
جدی؟
پرمیس:آرررره
مانیا در حالی که دوست داره آرامش خودش رو حفظ کنه(ولی قاعدتا نمیتونه):اونوقت تو اینجا چی کار میکردی؟
پرمیس:هیچی
مانیا در همون وضیعت قبلی که بود:میتونی قشنگ توضیح بدی؟
پرمیس:
از اول بگم؟
مانیا ایضا حالت قبلی:بله
پرمیس یه نفس عمیق میکشه:رودی غش کرد بعد من داشتم فیلم نگاه میکردم و هی رودی رو صدا میکردم که بلند بشه چند بار هم برگشتم نگاش کردم ولی بعد فهمیدم پتو گذاشته به جای خودش...آره من داشتم فیلم نگاه میکردم که مشکوک شدم اخه فیلمه پیام بازرگانی نداشت بعد رفتم دیدم رودی فیلم "ساحره های قدرتمند"رو برام گذاشته رو در رفته
مانیا:اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
پرمیس:ااا چرا داد میزنی؟
مانیا:اگه بفهمم باز رفته سراغ اون برتای مردنی میکشمش
پرمیس:آرامش خودت رو حفظ کن عزیزم
مانیا میزنه زیر گریه
مانیا:اخه من بدون رودی چی کار کنم؟
پرمیس:مانیا...هیک...گریه نکن منم گریه ام میگیره ها
مانیا:
تو که همین حالاش هم داری گریه میکنی
پرمیس:هان؟
مانیا:همون...
پرمیس:واییییییییی رودی
مانیا و پرمیس:
====
رودی که دچار عذاب وجدان شده پشت پنجره نشسته و داره مانیا و پرمیس رو نگاه میکنه که دارن با هم گریه میکنن
رودی با خودش:آخه بد بخت بیچاره این برتا چی داره که تو میری سراغش حیف از این دو تا نازنین نیست که این جا گذاشتیشونرفتی؟
و میزنه زیر گریه و صد البته چون رودی اصولا هیچ وقت آدم نبوده و آدم هم نمیشه گریه هاش هم به آدم نمیبره و در اون لحظه کسی نبوده که از فاصله 80000 کیلومتری صدای رودی رو نشنیده باشه
مانیا و پرمیس گریه شون رو قطع میکنن و میرن بیرون و رودی رو میبینن که بیرون زیر پنجره نشسته و داره گریه میکنه
مانیا و پرمیس:
رودی که متوجه اومدن اونا شده به آرامی سرش رو بلند میکنه
رودی::grin:
مانیا و پرمیس:
رودی:ااااا چرا اینجوری نگاه میکنین؟
مانیا:تا الان کجا تشریف داشتین؟
رودی:هان؟
پرمیس:نفهمیدی مانیا چی گفت؟الان حالیت میکنم و با دست از یقه رودی میگیره و میبرش داخل
صدای رودی به گوش میرسه:مگه همین شما دو تا نبودین که داشتین برای من گریه میکردین؟
پرمیس:نه
رودی:ااا چرا(صداش کم کم دور میشه و به گوش نمیرسه)
چند ساعت بعد
پرمیس:رودی وقتی تموم شد بهم بگو
رودی:چشم
مانیا با لبخند به رودی که داشت ناخن های پای پرمیس رو لاک میزد نگاه کرد
مانیا:زود باش رودی مال من خشک شد
رودی:خب بذار مال پرمیس رو تموم...
که به خاطر قیافه خشمگین مانیا رودی از گفتن بقیه حرفش پشیمون میشه و شروع میکنه با یه دست ناخن های پرمیس رو لاک زدن و با دست دیگه ناخن های مانیا رو لاک میرنه
رودی:اینا رو لاک بزنم تموم میشه؟
پرمیس:نه
رودی:ااااا دیگه چی میمونه؟
مانیا:اونم به موقعش میگیم فعلا تو کارت رو بکن
چند ساعت بعد
رودی:مانیا کمدت رو هم تمیز کردم پرمیس آب استخر تو رو هم عوض کردم من دیگه برم بخوابم؟
مانیا و پرمیس در حالی که لبخند شیطانی بر لب دارن:نه عزیزم هنوز کار داری
رودی:
چی؟
مانیا و پرمیس:پرد....
که هنوز حرف این دو تا تموم نشده رودی غش میکنه...