نقل قول:
وگا نوشته:
بشینیم یک قالب برای خوندن یک کتاب مثل هری بدیدم همه از این کتاب لذت ببرن نه فقط ما لذت ببریم
توی کتاب تخیلی فقط نویسنده نباید متخیل باشه خواننده هم باید توپ بلد باشه تخیل کنه تا شما نتونی هاگوارتز و تو تخیلتون بیچاره کنید چجوری می تونید با گریفیندوری ها صحبت کنید
اینقدر باید تخیل بالایی داشته باشی که وقتی نویسنده داره توی تالار گریفیندور صحبت میکنه تو برگردی تو اسلیترین ببینی چه خبره
عجب نظر مشتی رو من اینجا دیدم این دقیقا اون چیزیه که من از این کتاب هری پاتر توی ذهن دارم
شما چند بار تالار اسلیترین رو دیدید؟ فقط یه بار که هری رفته بود اونجا اصلا تمام محیطش براتون ناشناختس راونکلاو و هفلپاف که اصلا هیچی ازش نوشته نشده
بدتر از اون از گذشته ولدمورت یا بلاتریکس یا جیمز و لیلی چی میدونید
اصلا به این فکر کردید که چطور جیمز و بقیه غارتگران تونستن آنیماگی بشن اونم در سال سوم؟ چقدر روی این فکر کردید؟ با فکر به چه نتیجه ای رسیدید؟
آدم با فکر و محاسبه به هیچ نتیجه ای راجع به این مسایل نمیرسه و اینجاس که رمان فانتزی خودشو نشون میده فقط در صورتی به جایی میرسی که تخیلت خودش بره به سمتش و به اصطلاح جرقه ای تو ذهنت بزنه
این دیگه فرمول نداره کسی نمیتونه تخیل کردن رو به یکی دیگه یاد بده یا بهت بگه چطوری یه کتاب فانتزی رو بخونی
یکی از تفاوت های بارز کتاب با فیلم همینه در فیلم در هر حال زاویه محدود شده در اصطلاح مهندسی میگن روش فراوری انجام شده و از اون حالت خامی دراومده و در یه قالب رفته قالبی که کارگردان خواسته داشته باشه
Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.
Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.
Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.